Sunday, March 22, 2015

جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


جرس” فرياد میدارد که بربنديد محملها”

Posted: 21 Mar 2015 07:35 AM PDT

بيانيهء توقف فعاليت جرس
حتی با رفع حصر غيرقانونی موسوی، کروبی و رهنورد و آزادی زندانيان سبز، مبارزهء ملت برای حاکميت ملی، زدودن استبداد دينی واستقرار حکومت قانون پايان نيافته و جنبش همچنان ادامه دارد. جرس در انتهای سال ۱۳۹۳ داوطلبانه به فعاليت خود پايان می‌ دهد. اميدواريم در فرصتی مناسب با شيوه‌ ای تازه دوباره بتوانيم در خدمت هموطنان عزيز باشيم، انشاءاالله. در اين فاصله آرشيو کامل فعاليت جرس به عنوان يکی از ذخائر جنبش سبز ملت ايران  در دسترس علاقه‌مندان است.

 

نزديک شش سال قبل در سخن اول با عنوان «بانگ جرسی می آيد» (۲۸ تير ۱۳۸۸) نوشتيم:

 

«“جنبش راه سبز" شبکهای ايرانی، اسلامی، مستقل، ضد خشونت، دموکراتيک، مدافع حقوق بشر، اخلاقی و طرفدار عدالت، واقع بينی و اعتدال است. منافع ملی ايران، نخستين اولويت اين شبکه است.»
 
در اين مدت جرس به عنوان يکی از رسانه های جنبش سبز کوشيد به وظايف اخلاقی، دينی، ملی و انسانی خود عمل کند. هر آنچه خواستيم نتوانستيم، اما بر آنچه در حد مقدورات انجام شد، خدا را شاکريم بر آن بوديم که با آزادی محصوران سرفراز ميرحسين موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد و محبوسان دلاور جنبش سبز که از وعده های دولت جديد بود به کار خود پايان دهيم، که هر شروعی را پايانی است. اما استبداد دينی جان سختی کرد و از اجابت مطالبهء ملی رفع حصر غيرقانونی همراهان سبز ملت تا کنون امتناع کرده است. هرچند اکنون صداهای متفاوتی از مجلس به گوش میرسد.
 
 در ضرورت فعاليت رسانه های مستقل ملی ترديدی نداريم. حتی با رفع حصر غيرقانونی موسوی، کروبی و رهنورد و آزادی زندانيان سبز، مبارزهء ملت برای حاکميت ملی، زدودن استبداد دينی واستقرار حکومت قانون پايان نيافته و جنبش همچنان ادامه دارد.
 
 جرس در انتهای سال ۱۳۹۳ داوطلبانه به فعاليت خود پايان میدهد. از قصورها و تقصيرهای احتمالی خود عذر میخواهيم. اميدواريم در فرصتی مناسب با شيوه های تازه دوباره بتوانيم در خدمت هموطنان عزيز باشيم، انشاءاالله. در اين فاصله آرشيو کامل فعاليت جرس به عنوان يکی از ذخائر جنبش سبز ملت ايران در دسترس علاقه مندان است.
 
 از تک تک روزنامه نگاران توانمندی که در اين مدت در قالب جرس زبان و قلم ملت خود بودند، نيکوکاران پاک نهادی که هزينهء اين فعاليت رسانه ای را تقبل کردند، مهندسانی که بی کمترين چشمداشت امور فنی رسانه را سامان دادند، صاحبنظران، تحليلگران و نويسندگانی که آثار ارزشمند خود را از دريچهء جرس منتشر کردند، خوانندگان وفاداری که روزانه با جرس روند آزادی ايران از بند سياه استبداد دينی را دنبال کردند، و حتی از منتقدانی که منصفانه يا غيرمنصفانه تنور مضاربه ای آراء و گفتگو را داغ کردند صمیمانه تشکر می‌کنیم. عيد سعيد نوروز را به همهء ايرانيان و فارسی زبانان عزيز تبريک میگوئيم.
 
اميدواريم سال جديد سال شادکامی و بهروزی ملت، به خودآمدن حاکميت، اجرای قانون، پرهيز از خودکامگی و استبداد و آزادی همهء محصوران و محبوسان سبز باشد.
 
با بيتی از حضرت حافظ آمديم و با بيتی از ديوان او خداحافظی میکنيم:
 
مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هردم                    "جرس" فرياد میدارد که بربنديد محملها
 
شورای سياستگذاری جرس
 
۲۹ اسفند ۱۳۹۳
 
 
 website@rahesabz.net 

بر زمستان صبرباید طالب نوروز را

Posted: 21 Mar 2015 05:10 AM PDT

ویژه نامه نوروزی جرس
شبکه جنبش راه سبز (جرس)، ضمن تبریک نوروز ۱۳۹۴ خورشیدی، آزادی تمامی زندانیان سیاسی - عقیدتی و رفع حصر رهبران جنبش سبز، برای همه ی هم میهنان سالی سرشار از شادی و سلامتی و ایمان و امید می خواهد. ویژه نامه ی نوروزی جرس با یادداشت ها، گفتگوها و گزارش های اختصاصی ، هدیه نوروزی ماست.  


-------------------------------------------------------------


گزارش

خرید شب عید؛ سنجشی برای قدرت مالی مردم / فیروزه رمضانزاده
 

برگ سبز نوروزی

سال دشوارِ آنها كه "شارلى" نبودند! /محمد جواد اكبرين
سال درنگ و مکافات / علی محمد اسکندرجو
نوروز را گرامی داری / محمد برقعی
بهارا بازگرد و وارسان آب / طاها پارسا
تغییر کنیم و تغییر را احساس کنیم / زهرا ربانی املشی 
پيام بهار / علی زمانیان
وصف نوروزی در قرآن / سید علی اصغر غروی
تسلیم ٩٣، تدبیر ٩٤ / عیسی سحرخیز
نوروز؛ بهار، و صبر اثباتی / مرتضی کاظمیان
ایران کهن سرزمین جشن ها و شادی ها / حسن یوسفی اشکوری


حقوق بشر در ایران در سالی که گذشت

وضعیت حقوق بشر باز هم بدتر شده است / گفتگو با حسن نایب هاشم
شکست مذاکرات هسته‌ای باعث سرکوب بیشتر جامعه‌ مدنی می‌شود / گفتگو با هادی قائمی

 

-------------------------------------------------------------------


خرید شب عید؛ سنجشی برای قدرت مالی مردم / فیروزه رمضانزاده

جرس:
 خرید میوه، آجیل و پوشاک نو بخشی جدا نشدنی از سنت‌های نوروزی و پیام آور شادی و خوش‌یمنی در خانه‌ محسوب‌ می‌شود اما هم‌زمان اسباب نگرانی بسیاری از ایرانی‌ها در هفته‌های منتهی به عید هم هست. 

هر سال، شب عید در ایران شاهد جنب و جوش مردم برای خانه تکانی، خرید لباس نو، ماهی، میوه، شیرینی و آجیل شب عید بوده‌ایم اما این اشتیاق هر سال با افزایش نرخ تورم و کوچک شدن سفره خانواده‌ها با نگاه‌های حسرت بار پدران و مادرانی همراه بوده است که با دستان خالی به خانه بازگشته‌اند.

محمدرضا، روزنامه نگار ساکن تهران با بیان اینکه شکاف طبقاتی افزایش پیدا کرده است به جرس می‌گوید:«مردم هفته آخر سال تصمیم می‌گیرند از حراجی‌ها خرید کنند. البته بازار که الان راکد هست و هیچ نشانه خاصی از نزدیک بودن شب عید تا الان دیده نمی‌شود تا دقیقه نود.»

به گفته وی، درحال حاضر توان مالی طبقه متوسط کم رنگ شده ولی طبقه مرفه غنی‌تر و طبقه فرودست بیشتر تهیدست شده است. در این شرایط، قشر مرفه به جای خرید آجیل به فکر تور خارج و گردش است یا در ‌‌نهایت خرید ماشین و لوازم لوکس.
این روزنامه نگار توضیح می‌دهد که قشر متوسط به بازارهای عرضه مستقیم کالا چشم دوخته و قشر تهدیدست به فکر قرض یا استفاده از پس انداز است تا بتواند خود را در حد قشر متوسط به نمایش بگذارد که این امر در شهرستان‌ها مشهود‌تر است.
گرانی بیداد می‌کند.

در اسفندماه، حراج‌های پایان سال بیشتر فروشگاه‌های بزرگ برقرار می‌شود و جنس‌‌ها تا ۷۰درصد زیر قیمت برای فروش گذاشته می‌شوند. این روز‌ها قیمت پوشاک بسیاری از مغازه‌ها آنقدر گران شده است که رهگذران کم درآمد فقط لباس‌ها و قیمت‌ها را با حسرت از ویترین نگاه می‌کنند.

راحله و افشین یک زوج ایرانی‌ هستند که یک پسر ۹ ساله و یک دختر دو ساله دارند. افشین کار می‌کند و راضیه خانه دار است. آن‌ها چند سالی ست که در منطقه تهران پارس یک آپارتمان کوچک خریده‌اند.

راحله می‌گوید: «الان که شب عید شده مرغ هر روز دارد گران‌تر می‌شود، خب هر کسی توان مالی‌اش فرق می‌کند. بعضی‌ها مثل ریگ پول خرج می‌کنند. خدا رو شکر اطرافیان ما تقریباً همه دستشان به دهانشان می‌رسد اما هستند کسانی که واقعاً از پس دخل و خرج زندگیشان بر نمی‌آیند. چون گرانی بیداد می‌کند.»

وی می‌افزاید: «یک دست لباس عید آبرومندانه برای من که از جاهای مناسب بخرم حداقل. ۳۰۰ هزار تومان است. قیمت یک مانتو در حراج ۵۰ درصد با قیمت بدون حراج‌‌ همان مانتو در فصل قبلی تفاوت چندانی ندارد. لباس بچگانه که خیلی گران‌تر است.»
راحله در ادامه از افزایش اقلام خوراکی در شب عید می‌گوید: «مرغ قبلاً ۵ هزار و ۶۰۰ تومان بود ولی الان شده ۸ هزار تومان. حالا هم می‌گویند مرغ یخی داریم پخش می‌کنیم اما شوهر خواهرم که مرغ فروشی دارد گفته که این مرغ‌های یخی برای یک سال پیش و مانده هستند.»

آن‌ها هنوز سراغ خرید آجیل نرفته‌اند ولی حتم دارند که قیمتش بالا رفته. راضیه می‌گوید:«شاید در نمایشگاه‌ها آجیل ارزان‌تر بفروشند اما آجیل تازه نیست.»

راحله می‌گوید: «من که دخترم کم سن است ولی خانواده‌هایی که دختران بزرگ‌تر دارند باید پول خرید ِ شال، روسری، مانتو، پیراهن، شلوار، کفش و لباس زیر دخترانشان را تامین کنند. البته هزینه آرایشگاه خانم‌های خانه را نباید از قلم بیندازید.»

وی می‌افزاید: «اگر بخواهید روی مد باشید که قیمت لباس‌ها سر به فلک گذاشته ولی اگر بخواهید در نمایشگاه‌ها بگردید می‌شود چیزی خرید.»

مردم پاساژگردی می‌کنند

آشفتگی بازار مواد غذایی پیش از عید نوروز به اوج خود می‌رسد. فروشندگان، شب عید هر سال، توجهی به مصوبات دولت برای پیشگیری از افزایش قیمت‌ها ندارند.

به گفته راحله، قیمت میوه بسیار بالاست. قیمت یک کیلو پرتقال معمولی بین ۵ هزار تا ده هزارتومن است. با این حساب، قیمت یک عدد پرتقال بین ۱۵۰۰ تا ۲۵۰۰ تومان٬ نارنگی درجه یک که اصلاً در بازار نیست.

مرجان، کارمند یکی از شرکت‌های دولتی در تهران و متاهل است. او ساکن شهر کرج است و هر روز با مترو از کرج به تهران رفت و آمد می‌کند. درآمد وی حدود یک میلیون تومان در ماه است.

او که خرید عید را مهم‌ترین اتفاق سال نمی‌داند به جرس می‌گوید: «با اینکه گرانی ست اما مردم همچنان در مراکز خرید هستند. البته بیشتر برای اینکه تفریح نیست، پاساژ گردی می‌کنند. خرید هم کم و بیش می‌کنند اما نه مثل سال‌های قبل، همه دنبال حراجی و ارزانی هستند دیگر مرغوب بودن جنس برای مشتری‌ها مهم نیست.»

به گفته مرجان، من امسال فقط می‌خواهم یک مانتو بخرم اما با عیدی ۶۰۰ هزار تومانی چه می‌شود کرد.
محبوبه ۳۰ ساله و پرستار ساکن خیابان ستارخان تهران است. او که یک سال پیش از همسرش جدا شد و با دختر یک ساله‌اش زندگی می‌کند به جرس می‌گوید: «من قبلاً برای خرید فقط به پاساژهای تیراژه و میلاد نور می‌رفتم. امسال که رفتم دیدم قیمت‌ها بالا و جنس‌ها بنجل هستند.»

هرچند وعده دولت یازدهم مبنی بر کاهش نرخ تورم تحقق پیدا کرد و نرخ تورم سالانه به ۱۵ و ۸ دهم درصد رسید اما این مساله برتوان مالی اقشاری که به دلیل فقر و پایین بودن توانایی مالی به خرید لباس‌های دست دوم و تاناکارو روی می‌آورند اضافه نکرده است.

زوبین، ۳۳ ساله ساکن تهران صاحب یک بوتیک لباس در خیابان شریعتی تهران است. وی در گفتگو با جرس معتقد است پرداختن به موضوع خرید شب عید رفتن به یک مسیر انحرافی ست. تا وقتی شما بخش اعظمی از جامعه‌ات زیر خط فقر زندگی می‌کند پیگیری موضوع قدرت خرید مردم در شب عید خیلی اتفاق مهمی نیست.

پولی نیست مردم خرید کنند
آسو احمدیان، ۳۲ ساله ساکن کشور اتریش است وی که یک سال پیش از ایران خارج شده است با اشاره به کمبود نقدینگی در بازار ایران به جرس می‌گوید: «زمانی که من در ایران بودم تورم به این شدتی که الان هست نبود. الان بیکاری زیاد شده و پولی نیست کسی چیزی بخرد.»

وی با اشاره به اینکه برخی از بزرگ‌ترین شرکت‌های ایرانی ورشکست شده‌اند می‌افزاید: «پول و نقدینگی در بازار نیست. در بازار سرمایه باید یک چیزی زیر قیمت بدهید یا با چند چیز معاوضه کنید تا بتوانید نقدینگی داشته باشید.»
به گفته احمدیان، در حالی که قیمت یک تی شرت ساده مردانه بین ۵۰تا ۶۰ هزار تومان است یک کارگر چطور می‌تواند سمت خرید این اقلام برود؟

ایمان که ساکن منطقه شهرک غرب تهران است و تازه پس از پایان تحصیلاتش از امریکا به ایران بازگشته به جرس می‌گوید: «چند شب پیش با دوست دخترم بیرون بودیم یک دفعه او هوس آجیل کرد شاید اندازه دو مشت برنداشت اما‌‌ همان دو مشت شد ۲۰ هزار تومان.»

به گفته وی، وقتی قیمت یک پیتزا با دو تکه مرغ سوخاری ۳۵ هزارتومان می‌شود انتظار دارید بقیه اقلام گران نباشند؟ ولی مساله‌ای که بسیار محسوس هست این است که بازار بسیار راکد است و مردم پول ندارند خرج کنند که البته این مساله برمی گردد به سیاست انقباضی دولت که برای کنترل تورم قصد دارد حجم پول در گردش را کم کند.

اما هیاهوی مردم برای خرید شب عید در شهرستان‌ها امسال همانند سال گذشته نبوده است. محمد که عکاس ساکن اصفهان است به جرس می‌گوید:«به قول آقایان اهل اقتصاد، بمب کنار جاده‌ای احمدی‌نژاد، هر چه جلو‌تر می‌رویم، بیشتر قربانی می‌گیرد.»

وی می‌افزاید: «بوی عید؟! اصلاً خبری نیست. خودم باورم نمی‌شود. مغازه دار‌ها مانند آدم‌های علاف، دم در مغازه‌ها نشسته‌اند و با حسرت به عبور و مرور مردم نگاه می‌کنند. آدم احساس می‌کند که مغازه داران امروز همانند گدایان، چشمشان به قدم کسی است که به سویشان برداشته می‌شود.»

مهران، دانشجوی ۳۰ ساله دانشگاه آزاد در شهر کرمان است. او می‌گوید: «متاسفانه کرمان، مناطق حاشیه نشین زیادی دارد. مشکلات این حاشیه نشین‌ها نه تنها در شب عید بلکه در کل سال وجود دارد. امسال به نسبت قبل مغازه‌ها خلوت ترند.»
وی می‌افزاید: «فراهم کردن میوه برای خود من بیست هزار تومن آب می‌خورد که الان دو ماهه قید خرید میوه را زده‌ام.»
مهران با بیان اینکه حجم خرید مردم در کرمان کم شده می‌افزاید: «بعضی کالا‌ها هم کلا از سبد خرید خارج شده‌اند. وقتی این سفره‌ها کوچک‌تر شده‌اند بهانه زیادی برای خوش بودن باقی نمی‌ماند.»

این دانشجو تاکید می‌کند: «شاید باورتان نشود پریروز رفتم خرید پنیر ساده، چند دانه گردو، یه ذره عدس، پودر لباس شویی و یک بسته چای روی هم شد سی هزار تومان، مغزم سوت کشید. به این‌ها اضافه کنید هزینه وحشتناک رفت و آمد را که هر مسیر تاکسی دست کم هفتصد تومان آب می‌خورد. من روزی دست کم چهارمسیر جابه جایی دارم.»
به پایان سال ۱۳۹۳ خورشیدی نزدیک می‌شویم. یک سال دیگر گذشت و مردم با مشکلات اقتصادی بسیاری دست و پنجه نرم کردند آن‌ها امیدوارند تا با آغاز سال جدید اوضاع تغییر کند و زندگی بهتری نسبت به سال گذشته داشته باشند.
 

***

تسلیم ٩٣، تدبیر ٩٤ / عیسی سحرخیز


دولت روحانی با پایان یافتن سال حدود بیست ماه از دوران زمامداری خود، نیمی از راه را در مسيري سنگلاخ و پر دست انداز پیموده است، بدون آن که بتواند دستاورد عمده‌ای به دست آورد یا به وعده‌های انتخاباتی اصلی خود جامه ی عمل بپوشاند.

اکنون کار به جایی رسیده است که حتی هاشمی رفسنجانی، اصلی‌ترین حامی دولت اعتدال هم زبان به انتقاد تلویحی از دوست دیرینه‌اش گشوده که شعارهای داده شده در مبارزات انتخاباتي ، تبلیغاتی بی‌حساب و کتاب بوده و تحقق تمام آن ها با توجه به ساختار حقوقی و حقیقی قدرت در جمهوری اسلامی از توان رئیس جمهور خارج است.

فارغ از این که هاشمی که خود این روزها بیش از همیشه زیر فشار جريان هاي واپسگرا قرار دارد و بستگانش نزدیکش در آستانه ی حبس سنگین كشيدن ، این سخن را در جهت حمایت از روحانی گفته است یا در مقام تبیین دست بسته بودن دولت در مقابل نهادهای انتصابی، این نکته مسلم است که "سیاست تسلیم" دولت تدبیر و امید خود راه بر این ناکامی‌ها گشوده است.

از همان روزهای اول به قدرت رسیدن رئیس جمهور، دلسوزان این مرز و بوم به این موضوع مهم اشاره داشتند که دولت تنها با تشکیل یک کابینه ی یک دست و معتقد به برنامه‌های انتخاباتی است که می تواند از اعتماد ملت برای تحقق تمام وعده‌هایش بهره بگیرد؛ اما از همان ابتدا نه دولتي هماهنگ و معتمد شکل گرفت و نه برنامه‌ای یک پارچه و منسجم برای اهداف اعلام شده تنظیم شد!

نتیجه آن شد که در شرایط "حاکمیت دوگانه"، "سیاست دوپاره" راهنمای عمل دولت اعتدال قرار گرفت تا تنها به آن بخش از خواست‌ها و مطالبات مردم توجه شود که حاکمیت نیز به دلیل فشارهای اقتصادی و اجتماعی ناشی از تحریم‌های بین المللی به حل نسبی آن با شعار "نرمش مقتدرانه" موافق بود.

حاصل کار همان گونه که پیش بینی می شد این بود که حسن روحانی دانسته یا ندانسته ، خواسته یا ناخواسته با چشم بستن بر قدرت حامیان سیاسی و اجتماعی خویش درمسیری درست و مناسب گام برنداشت و بیشتر به "دیپلماسی پنهان" نظر داشت و به "گف و گوهای پشت پرده" ی بی‌حاصل دل خوش کرد.

این در حالی بود که صاحبنظران سیاسی دائم توصیه می کردند که در جهت خنثی ساختن کارشکنی‌ها و چوب لای چرخ گذاردن جریان های تندرو و واپسگرا، به موقع تدبیر به خرج دهد و با عنایت به حمایت همه جانبه ی مردم، به ویژه نسل جوان، در سر بزنگاه ها ملت را به میدان بیاورد و قدرت خویش را آشکارا به نمایش بگذارد، نه آن که به صورت مقطعی شعار برگزاری همه پرسی بدهد، اما مجبور شود با گذشت زمان، هر روز بیشتر سیاست تسلیم در پیش گیرد و با دغدغه‌های مردم منفعالانه برخورد کند.

البته لازمه ی این کار این بود که رئیس جمهور در زمینه ی داخلی و خارجی سیاست های هماهنگ و به هم پیوسته‌ای را پی بگیرد و برای تحقق بی‌کم و کاست شعارهای انتخاباتی خویش، به ویژه در زمینه ی اجرای برنامه های مبتنی بر توسعه ی سیاسی - فرهنگی و استقرار کامل و همه جانبه ی قانون و اجرای بی‌کم و کاست حقوق شهروندی و حقوق بشر، ملت را در میدان نگاه دارد.

نمونه ی بارز این امر بحث حصر خانگی رهبران جنبش سبز بود که شخص حسن روحانی وقتی در شورای عالی امنیت ملی حضور پیدا می کند در مقام رئیس جمهور و رئيس شورا مي داند مصوبه ای برای این اقدام غیرقانونی وجود ندارد، اما وقتی بیرون می آید مجبور می گردد به سیاست های تحمیلی جریان اقتدارگرا که از جانب دادستان تهران یا سخنگوی قوه ی قضائیه دیکته مي شود– حتی با نقض آشكار روح و مفاد قانون اساسی- تن دهد و حتی از آن بدتر شاهد موضعگیری‌های نابخردانه ی برخی از اعضاي دولت يا مشاوران دفتر ریاست جمهوری نیز باشد. یا در مورد اخیر، نسبت به برخورد خشن و فیزیکی چماقداران شناخته شده با فرزند شهید مرتضی مطهری در شیراز- در روز روشن و در مقابل چشمان مردم و دوربین‌های تلفن‌های همراه و...- واکنشی ضعیف و منفعلانه در حد دستور پيگيري صادر كردن داشته باشد و فراموش کند که حافظ قانون اساسی است و برای اجرای آن قسم خورده است!

به هر حال حسن روحانی که در شرایط " حاکمیت دوگانه" سکان كشتي سیاست ایران را به دست گرفته، اگرچه مجبور است سیاست مدارانه بین "ملت" و "رهبر" بندبازی کند و مراقب باشد که کشتی در مسیر سخت و دشوار و در فضایی تیره و تار به صخره ای بزرگ برنخورد و درهم بشكند یا در گل و لجن کف مسیر گیر کند و زمین گیر شود، اما چون اهتمام لازم را به حل ریشه‌ای معضلات نداشته هر روز که گذشته از وعده‌های انتخاباتی خود دورتر شده و در مقابل جریان تمامیت خواه دستانش را بيشتر بالا برده است.

اصل اشکال کار این بوده است که رئیس جمهور تسلیم "سیاست دوپاره" خود ساخته ای شده است که محور آن را سیاست خارجی مبتنی بر مذاکرات هسته‌ای تشکیل می داده و می دهد وچشم دوختن به برداشته شدن تحریم‌ها یا محدود شدن آن به امید کسب درآمدهاي ارزی بیشتر و کاستن از مشکلات معیشتی مردم به کمک منابع مالی از آن سوی آب‌ها رسیده.

شوربختانه افت شدید قیمت نفت در بازارهای جهانی هر آن چه را که دولت رشته بود پنبه کرد و ذخایر ارزی موجود را نابود و منابع مالی را محدود، تا حتی اگر گفت و گوهای هسته‌ای ٥+١ اندک ثمری هم دهد، جای دیگر کار لنگ باشد و چرخ زندگی مردم همچون دستگاه‌های سانتریفیوژ، حتی محدود نچرخد!

از آن جایی که می گویند جلوی ضرر را از هر کجا که بگیری منفعت است و ماهی را هر زمان که صید کنی تازه، حسن روحانی در آستانه ی دومین سال به قدرت رسیدن خود با چشم انداز پیروزی دوباره در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری بر اقتدارگرایان از هم اکنون می تواند سیاست تسلیم ٩٣ را کنار بگذارد و به تدبیر ٩٤ روی آورد، البته به این شرط که با ختم به خیر شدن مذاکرات هسته ای سیاست دوپاره ی پیشین را بایگانی کند و از نیمه ی راه فرمان هدایت کشتی سیاست را به سوی توسعه ی سیاسی و فرهنگی بچرخاند.

در این شرایط رئیس جمهور می تواند با شناختن و معرفي هر چه بیشتر دشمنان واقعی ملت و رو کردن دست آن ها- همان هایی که نه تنها چوب لای چرخ دولت می گذارند بلکه تیغ بر روی آن می کشند- بار دیگر به سیاست‌های انتخاباتی خویش نظر اندازد و در کنار مردم قرار گیرد و در سال نو "ماه عسل" دومی را آغاز کند.

همانگونه که پیش از این نیز تذکر داده شده بود" برای رسیدن به این هدف، اگرچه رئیس جمهور چندان قدرتی برای تبدیل "حاکمیت دوگانه" ی مبتنی بر خواست رهبر جهت حفظ وضعیت موجود، به حکومتی ایستاده بر رای و اراده ی مردم خواهان تغییر ندارد، اما می تواند هرچه زودتر از بکارگیری "سیاست دوپاره" دوری گزیند و هرچه سریع تر به سمت توسعه ی همه جانبه و هماهنگ حرکت کند".

رمز پیروزی در سال ٩٤، بی‌تردید تعادل معقول برقرار کردن بین سیاست‌های داخلی و خارجي است. این كار به دولت امکان می دهد خط مشی واحد و مسنجمي را در پیش گیرد و هردو کار را به موازات یکدیگر پیش برد، تا توازن لازم فراهم آید و بار سنگین یکی تعادل دیگری را برهم نزند و در شرایط ناامیدی و بی‌تفاوتی مردم، به دست خویش سبب ساز سقوط مورد انتظار جریان اقتدارگران شود که تمام هم خود را بر تسلیم شخص حسن روحانی گذارده اند و از دور خارج کردن او از صحنه ی سیاست ایران، هم چون اكثر قريب به اتفاق پيشينيان!

 
***

***

پيام بهار /  علی زمانیان

 
چه چیزی تمام می شود؟ چه چیزی نو می شود؟ واقعا چه مسئله ی پیچیده ای. اما چرا وانمود می کنیم چیزی را جشن گرفته ایم؟ و چرا وانمود می کنیم سال نو می شود؟

از امتداد زمان که خسته می شویم، زمان را برش می دهیم و به خودمان اطمینان می دهیم که زمان اکنون، تمام می شود و زمان دیگری آغاز می گردد. به خودمان اطمینان می دهیم که وارد فضای جدیدی شده ایم. شاید می خواهیم گرد ملال و رنج تکرار را از خود برانیم. روح‌های کدر که در روزها و شب‌های مکرر در هم پیچیده شده اند و رنج ملال را بر دوش می کشند، خود را به تمام شدن و نو شدن سال، دلخوش می کنند. نوروز، فریب خوشایندی است که خلق شده است تا لبخند زنان از کنار تکرارهای بی‌رحم و کشنده بگذریم. چه کسی معتقد است و چرا معتقد است که تکرار مکررات را باید نو شدن تلقی کرد؟ امروزمان شبیه دیروز و دیروزهای ما شبیه همه ی روزهای سپری شده ی خاکستری یک عمر طولانی، طی طریق یک نواخت و دور زدن‌های بی‌حاصل. وقتی بر روی دایره راه می رویم، هم راه می رویم هم راه نمی رویم. از مبدا دور می شویم و هم به مبدا نزدیک می شویم. مقصد و مبدا به نحو پارادکسیکال، در هم تنیده شده است. خط بسته، یعنی چرخیدن به دور خود و قدم زدن در جاده ی تکرار و تکرار. دویدن در خط بسته یعنی رسیدن به همان جایی که از آن جا شروع کرده بودیم. سرگیجه‌های ملال آور زندگی، بی‌حوصلگی‌های خسته کننده، احساس در بن بست بودن و از دست رفتن معنا، نشان از کهنگی‌های دل آزار و تکرار بودن هایی است که ردای دیروز و دیروزهای پیشین را بر تن دارد. .

در انتهای سال و در آمدن اسفند، لذتی تلخ و حزن دل انگیزی تجربه می شود. از آن رو که در درگاه سال جدیدی هستیم و دوباره از نو شروع می کنیم، شاد می شویم. اسفند، آغازی دل انگیز را نوید می دهد. همین که هستیم و دوباره خواهیم بود و سال نو را خواهیم دید، مسرت بخش است. چنین حسی از خواهش برای جاودانگی برمی خیزد. من هستم و خواهم بود. دست کم سال جدید را خواهم دید. آن دلهره هایی که مرا به پایان می برد، لحظاتی دست از سرم می برمی دارند. من اینک دروازه ی سال جدید را فتح می کنم.

آنان که مشتاق زیستن اند با کاروان زمان به پیش می روند و سوار بر دوش هفته‌ها و ماه‌ها تا اینجا رانده اند. در می یابند که هستند و می زیند و قرار است بر همین کاروان بمانند و به ملاقات سال نو بروند. چشم انداز آینده‌ای که در آن هستند، شادشان می کند و لذتی پنهانی را تجربه می کنند. اسفند، ما را به سال نو معرفی می کند و دست مان را در دستانش می نهد. شادی سال نو چیزی نیست جز این که من هنوز هستم و دارم زندگی می کنم. چیزی نیست جز این که مغرورانه پای بر زمین بکوبم و بودن خود را اعلام کنم.

اما اسفند چونان سکه، دو رو دارد. روی اول، شادي زیستن است و روی دیگر سکه ی اسفند، حزنی عمیق از دو واقعیت تلخ به همراه دارد. یکی این که داریم به پایان خویش نزدیک می شویم و دو دیگر آن که ظرف بودنمان را تهی می یابیم. ترس رفتن و حزن بی‌حاصلی. این دو، گریبان آدمی را می گیرد و آدمی را به تامل و سکوتی ژرف می برد. بیهودگی، یعنی من آن گونه که باید نزیسته ام. آن هنگام که به روزها و ماه‌های رفته از دستم می نگرم در می یابم، ظرف زیستنم تهی از معنا است. بیهودگی، احساس درونی است که از وارسي کردن گذشته در من حاصل می آید. ارزیابی از خویش و سنجش شیوه ی بودن و زیستن، مرا به حس بیهودگی می کشاند. با خودم زمزمه می کنم: زندگی‌ام به بی‌حاصلی گذشته است. بیهوده بوده است زیرا لحظه ها، دقیقه ها، ساعت ها، روزها، هفته ها، ماه‌های امسال را مصرف نکرده‌ام و زمین زیستن را بی‌حاصل رها کرده‌ام و آنان را به باد داده ام. نظاره گر طوفانی بوده‌ام که زیستن را با خود می برده است و من کاری نکرده ام. بیهودگی، یعنی اندوه زمان هایی را که نزیسته ام. اندوه زمان هایی است که از کفم رفته اند و چیزی برجای ننهاده اند.

آنان که حس بیهودگی را در خود و با خود حمل نمی کنند، دو دسته اند. اول، کسانی که گذشته ی خود را پر و پیمان می بینند. اینان حس می کنند، چیزی از دست نداده اند و آن گونه که باید، زیسته اند. کسانی دیگر، که به خویش آگاهی ندارند و خود را در ترازوی سنجش و ارزیابی ننهاده اند. روزگار به بیهودگی می گذرانند اما به بیهودگی‌شان آگاهی ندارند. حسرت و غم بیهودگی از آن کسانی است که اولا به گذشته ی خود می نگرند و خویش را می سنجند و ثانیا دستان‌شان را تهی می بینند. احساس می کنند خانه بر باد بنیان کرده اند.

وقتی پایانی نیست، مگر آغازی ممکن هست؟ تا پایانی نباشد، در انتظار کدام آغاز باید بود؟ زندگی بر خطی ممتد، همان تکرار بیهوده‌ای است که در آن، نه هیچ چیز آغاز و نه هیچ چیز تمام می شود. تکرار ملال انگیز روزها و سال ها، چیزی جز مردن پنهانی نیست. روزها و سال‌های خاکستری، از پی هم می آیند و می روند و ما خوشحال از آن که سال، نو می شود. سال، نو می شود، اما نو شدن سال به ما چه ارتباطی دارد؟ طبیعت، از خواب زمستانه برمی خیزد، برخواستن طبیعت از خواب، چه دخلی به خواب طولانی ما دارد؟ درختان، به کنایه می گویند: دوباره زاده شدیم و سبز گشتیم، ما شکوفه کردیم، و با اشاره می پرسند: ما چنین شدیم، شما چه کردید؟ کدام آغاز را شروع کردید؟ و ما در پاسخ به چنین پرسشی مهیب و عمیق و جدی، و در واکنش به بهار طبیعت، کفش و لباس نو می خریم و به تن می کنیم تا نشان دهیم ما هم نو شده ایم و در برابر این پرسش مقدر در نمانیم. بگوییم ما هم جامه ی نو به تن کرده ایم، ما نیز نو شده ایم. اما رخت و پوشاک نو کجا و جانی شکوفا و جهانی سرسبز کجا؟

نوشدن سال را وانهیم و اندکی در کهنه شدن و بطالت روزگار خویش تامل کنیم. بیندیشیم که چرا هیچ چیز در ما آغاز نمی شود. بیندیشیم در کدامین بن بست در جا می زنیم که هیچ چیز شروع نمی گردد. برون را بگذاریم و درون را بنگریم. چشم به خرابه ی درون بدوزیم که چرا چنین ویران است که ترنم هیچ بارانی و نسیم هیچ آوازی به گوش نمی رسد. روزگار بسر می بریم در انقیاد و تاریکی، در پیروی و تبعیت از آن چه پيشينيان كرده اندو يا بیشینه ی مردمان از آن دنباله روی می کنند. کالای خود را از بازار توده وار فرهنگی فرودست تهیه می کنیم و از این رو است که زندگی بی‌پرسش و زیستنی بی‌فروغ داریم. ما تکرار یکدیگریم. تکرار و تکرار و تکرارهای بی‌انتها. رونوشتی از دیگران و زندگی نسخه بردای شده از زندگی دیگران. ما خودمان نیستیم. "ای کاش که جان، زمان و آسودگی آن را می یافت که دمی بزند و در خود فرو رود.... هیچ کس از آنِ خویشتن نیست، هر کس به پاسِ دیگری خود را هزینه می کند. آن یک، سرسپرده ی این است. این یک، سرسپرده ی آن. هیچ یک سرسپرده ی خویشتن نیست."

هیچ از خود پرسیده ایم که سال نو می شود، اما چرا من نو نمی شوم؟ طبیعت آغاز می کند، چرا در من هیچ چیز آغاز نمی گردد؟ طبیعت، بارها زاده می شود، در این میان چرا من یکبار زاده ام؟ دریابیم ضرباهنگ تکرار سال‌های از دست رفته، از چیست؟ ما که حتی از دوبار شنیدن سخن حکمت آمیز گریزانیم، چرا با مکررات دل آزار و نافرجام، خو کرده ایم و هیچ احساس دلزدگی و دل خستگی نمی کنیم. مولانا از این رکود و تکرار بی‌حاصل و انجماد شکایت می کند و می سراید:

نه ز جان، یک چشمه جوشان می‌شود

نه بدن از سبز پوشان می‌شود

نی صدای بانگ مشتاقی درو

نی صفای جرعه ی ساقی درو

کو حمیت تا ز تیشه وز کلند

این چنین کُه را بکلی بر کنند (مثنوی معنوی، دفتر دوم)

راز جشن نوروز، در نو شدن سال نیست، بلکه نو شدن، همان غلبه یافتن بر تکرار ملال آور زندگی است. بیرون جهیدن از چرخه ی تهوع آور و بی‌ثمری است که گرفتارش شده ایم. نو شدن، صفت سال و روز و هر چیز دیگری نمی تواند باشد. باور دارم که نو شدن، صفت انسان است و بس. این آدمی است که می تواند نو شود و جهان‌اش را نو کند. نو شدن، وقتی است که چون باغبان، خستگی ناپذیر، بوستان وجود خویش را از خارهای مزاحم و آزاردهنده تهی كنيم . نو شدن، بر کشیدن شعله ی آگاهی و فروزان تر شدن نور اخلاق و خرد آدمی است. نو شدن، پیراستن خود از سیاهی‌ها و آراستن وجود به روشنایی‌های دل افروز است. نوروز، یادآور این است که می توان و باید نو شد.

جشن نوروز، دست کم یک بار ما را با موضوع نو شدن مواجه می سازد. روند عادی زندگی را متوقف می کند و اندیشه را به سمت و سوی دوباره زاده شدن می برد. سال، نو نمی شود، اما تلنگری به آدمی می زند که نکند باورها و رفتارها، نیاز به نو شدن داشته باشند. از این رو است که نو شدن هر کسی با دیگری متفاوت است. عید هر کس، عید خود اوست. ممکن است شخصی در سراسر عمر خود، حتی برای یک بار هم عید نداشته باشد. زیرا او در همان زادن نخست خود درجا زده باشد. یک بار، زاده شده است و یک بار هم می میرد. زادن و مردنی زیستی و طبیعی، همان گونه که سایر موجودات، گله وار می آیند و می روند. کسانی هم هستند که با هر نفس نو می شوند. زادن‌های مکرر، تولدهای متوالی. عید هر کس، همان تولدهای اوست. به تعبیر دیگر، هر شخص، به همان اندازه عید خواهد داشت که متولد و نو می شود. این گروه با نو شدن انفسی درگیرند. وقتی جمعیت انبوه سرگرم نو شدن آفاقند، اینان نو شدن جان‌شان را عید می گیرند. آنان که ناتوانند از این که درونشان را نو کنند به نو شدن‌های بیرونی می نگرند و منتظرند تا دگرگونی را بر چهره ی طبیعت ببینند.

 جان پذیرفت و خرد اجزای کوه

ما کم از سنگیم آخر‌ای گروه؟

نه ز جان یک چشمه جوشان می‏شود

نه بدن از سبز پوشان می‏شود

نه صدای بانگ مشتاقی درو

نه صفای جرعه‏ی ساقی درو

(مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۳۳)

 طبیعت اولین و بزرگترین آموزگار آدمی، می آموزد که می توان و باید از رخوت و خمارآلودگی بیرون آمد و جانی دوباره گرفت. شکوفه کرد و جهان را زیباتر ساخت. آن کس که جانش شکوفه می دهد و گل می کند و بوستانی سرسبز و زیبا می آفریند همگام و هماهنگ با هستی گام می زند. اگر عیدی هست، همانا عید شکوفه دادن جان‌های زیبا است.

طبیعت هر ساله فریاد می زند و در فریادش که هیچ به گوش خاموشان نرسد، دست کم پنج پیام دارد. پیام هایی دیر آشنا که همگان با آن مواجه می شوند. اما از فرط پیدایی، پنهان است. همه، این‌ها را شنیده ایم اما کسانی اندک، بدان آگاه می شوند. اما آن پنج پیام کدام است؟:

پیام اول آن که؛ باید از نو آغاز کرد. هر ساله پیامش را تکرار می کند: اکنون را وانهید و بگذارید تمام شود و راهی نو آغار کنید. رکود، راه به اضمحلال و شکست دارد، باید از بیهودگی روزمرگی بیرون بیایید و در رودخانه ی زمان، به پیش رانید و از نو زاده شوید.

دو دیگر پیامش این است که: چشمه ی جوشان، سبزپوشی، بانگ مشتاقی و جرعه ی ساقی را نه از برون که از درون خویش باید جستجو کرد. هر چه هست در درون توست. در خود جستجو کن، همچون درخت سرو و بوته‌های گل، در خود و از خود سبز شو. به تعبیر حافظی:

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می کرد

آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

تمنای از بیگانه را مقدمه‌ای است و آن؛ بیگانگی با خویش است. آن کس که خویش آشنا و خویش سازگار است، از بیگانه طلب نکند. دست خواهش پیش هیچ کس نبرد و جز به شکوفایی سرزمین خویش در انتظار موعودی ننشیند. پاس خویش بدارد و به عمارت درون مشغول گردد.

سدیگر آن که، زمان از دست خواهد شد. ما میرندگان، سقف زندگی را بر ستون نا استوار و لرزان و ناپایدار جهان زده ایم. هم چون روز و ماه و سال که تمام می شود ما نیز روزگار ناپایدار و محدود را به انتها خواهیم برد

چهارم پیامش این است که روزگار، به بی‌حاصلی و بی‌ثمری نباید از دست داد. هر ساله شکوفایی و سبزی و پرباری را باید به نمایش گذاشت. پیامش این است که زمان را به بیهودگی به هدر ندهید. می توان شکوفا شد. می توان و باید از نو آغاز کرد.

و در نهایت، پنجم پیام نو شدن سال و در آمدن بهار طبیعت این است که: بی‌ثمر زیستن، ارزش زیستن ندارد. هم چنان که شکوفه‌ها و درختان بر زیبایی‌های این عالم می افزایند، هم چنان که بر این عالم چیزی می افزایند، ما آدمیان نیز بر زیبایی‌ها بیفزاییم. اگر از عالم مصرف می کنیم و از آن می کاهیم، چیزی بر آن بیفزاییم. در شادابی و طراوت پیرامون خویش اهتمام ورزیم.

تولد دوباره یعنی فراتر رفتن از عقاید دیگران، یعنی فرو نهادن ارزیابی‌های عاریتی، بر پای خود ایستادن و بر پای خود زیستن. و این یعنی خودبسنده بودن و خود سامانی. "کارِ انسان در زندگی ، به دنیا آوردنِ خویشتن است تا آن کسی شود که توانایی‌اش را دارد و جایی را پر کند که هیچ کسِ دیگر توانِ پر کردنِ آن را ندارد. در این مسیر باید همگام و همراه با آموزگارِ طبیعت، صبر و شکیبایی را آموخت. صبوری بسیار بیش تر از یک فضیلت است ، رازِ طبیعت در رشد و شکوفایی بذر‌ها و گیاهان و بالندگیِ جنینِ جانداران صبوری است." آنان که دوبارزادگان و چند بار زادگانند، بیش از همگان به "حقیقت"، "نیکی" و "زیبایی" حساس اند. شفقت ورزی و مدارا (در مقام عمل) و جستجوگری و طلب حقیقت (در مقام نظر) ویژگی بارز اینان است.

برای نوزایی، لازم است، جویندگی حقیقت را هیچ از دست ندهیم، پروانه وار بر گرد گل‌های معرفت بچرخیم و خود را از هیچ حکمتی محروم نکنیم. لازم است کنش بی‌خواهش را در خود تقویت نماییم. هم چون درختان، سایه‌ای شویم بر رهگذران خسته و از نام و آیین‌شان نپرسیم. همچون جویباران، آبی شویم بر لبان تشنه، بی‌هیچ شرط و اما و اگری. همچون آسمان آبی، همچون شکوفه ها، همچون دشت‌های سبز و هم چون نسیم خنک بهاری، جهان دیگران را با شفقت ورزی بی‌چشمداشت، زیباتر و شاد تر کنیم و از سنگینی اندوه‌شان بکاهیم تا شاید لبخند بر صورت‌شان بنشیند. برای نوزایی و دوباره شکوفا شدن، در کلاس درس طبیعت حاضر شویم، بنشینیم و درس بیاموزیم.

این همان عید درون یا عید انفسی است. بهار آفاقی را می توان درسی برای بهار انفسی گرفت و نو شدن برون را اشاره‌ای برای نو شدن درون و تولدی دوباره تلقی کرد. همراه بهار طبیعت به بهار جان خویش همت ورزیم و جهان درون را خرم و سبز کنیم.

***

بهارا بازگرد و وارسان آب / طاها پارسا 

بریده شد از این جوی جهان آب

بهارا! بازگرد و وارسان آب (مولوی)

 
در وصف زیبایی ها و تازگی‌های فصل بهار سخن بسیار گفته اند. کمتر پندی هم مانده است که که شعرا و ادبا و صاحب نظران، ناظر به نو شدن طبیعت و حس و حال بهاری به میان نیاورده باشند.  از ضرورت نو شدن در بهار  و عبرت آموزی از طبیعت و جامه دریدن‌های گل و نغمه‌های عاشقانه ی بلبل تا بی‌وفایی هوای بهاری و ترس از آمدن خزان دوباره  و پرهیز از خویشتن آرایی چون بهار! حتی  دامنه ی حکمت و فلسفه های بهاری تا  «بهار مطلق» و «خزان حادث» هم پیش رفته است و... و طرفه آنکه میان اینهمه نصیحت و پند و نکته بینی و نغز خوانی و فلسفه بافی ، اصلِ بهار ، به مثابه ی یک فصل فراموش شده است.

وحالا وقت آن رسیده است که برای یک بار هم که شده، بهار را فارغ از فانتزی‌ها و ایدئولوژی‌ها و نوستالژی ها، به مثابه ی یک «فصل طبیعی» ببنیم. فصلی که «طبیعت» نیازمند آن است و منبعِ سرچشمه ی زندگی است. فصل باران و آب.

بی بهاری ایران، سالهاست فراموش شده است. باور اگر ندارید از کشاورزان و زارعان بپرسید که چگونه هرسال بیش از پیش، از نزول برکات آسمانی در این فصل ناامیدتر می شوند .

و همین است که سال‌ها و بلکه دهه هاست که بی‌آبی ایران نادیده گرفته می شود و می رود که آبروی حاکمان و حکما را بر باد دهد.

بنا نیست سهم کسی را فراموش کنیم، اما در مملکتی که بودجه اصلی آن دست دولت است و بیت المالش تمام و کمال در اختیار حاکمان، واضح است که مسئولیت تمام مشکلاتی که برای کشور بوجود می آید در درجه ی اول متوجه آن هاست. حتی مسئولیت ادب آموزی و فرهنگ مصرف آب توسط شهروندان هم، متوجه ی حاکمان است. بماند که مسئولیت مستقیم تمام تغییر کاربری ها، برداشت های سطحی و غیر سطحی از منابع آبی، مصرف انتی بیوتیک ها، سدهای غیرکارشناسی  و دهها «پدیده » ی دیگر مستقیما به عهده ی آن هاست. هر که بامش بیش بی اّبی اش هم بیشتر!

شاید هم بهتر است به به زبان خودشان بگوییم! بهار اگر بازنگردد، بی‌آبی، بزودی پایگاه دشمن می شود. بی‌آبی را نمی شود حصر کرد. ترور شدنی نیست. متاسفانه با گروههای فشار، نمی توان فشار آب لوله‌های مردم را زیاد کرد. با هزار سند و مدرک کیهانی هم به‌ام آی سیکس و بنیاد جورج سوروس نمی چسبد. ولایت پذیر نیست و دین ایدئولوژیک هم سرش نمی شود. کاری از نقدی و طائب و اوین و صلواتی و لاریجانی بر نمی آید. امنیتی نمی شود و نمی ترسد!

بهار اگر نیاید، بی‌آبی اصلِ اصل فتنه است!

بگذریم. غرض یادآوری وظیفه ای بود در قبال طبیعت، مادامی که ما وظیفه خور طبیعتیم و حاکمان وظیفه خور ملت!
در نخستین دقایق این فصل سبز سال، آرزو کنیم که ایران ما در سال ۱۳۹۴ خورشیدی ، بهاری پرآب داشته باشد.

 بهارتان بارانی باد! 
 
***


نوروز را گرامی داری / محمد برقعی


نوروز تنها جشن سال نوی است که انسان و طبیعت هردو هم زمان به شادی . زندگی نوو پاکیزگی می پردازند. کریمس اگر درون خانه گرم است بیرون سرما و است و گل ولای. اما در نوروز ما همزمان و همرنگ با طبیعت لباس نو می پوشیم و خانه تکانی می کنیم . نوروز در این سال هاا ویژگی بارازش چندی دیگر یافته

بزرگداشت تمدن ایرانی یا پارسی: واین نه مربوط به محدوده جغرافیایی کشور ایران است ،بلکه محدوده آن محدوده تمدن بزرگ ایران زمین و فرهنگ پارسی است. از افغانستان، ترکمنستان ، تاجیکستان ،قزاقستان ،قرقیزستان،پاکستان ، آذربایجان ،ازبکستان ،ترکیه ، بخشی ار هند ، کردهای عراق و ترکیه. به علاوه اقوام ساکن روسیه ازجمله لزگی ها، آوارها،اوستیابی‌ها وو

در شش سال گذشته تلاشی برای هم آهنگی میان این کشورها وقوم‌ها حول محور نوروز شده است ، که در آخرین‌ها حدود سی گروه جمع شدند. این مراسم مشترک هر سال در کشوری برگزار می شود. متاسفانه امسال که نوبت ایران بود مقامات کشوری ، زیر فشار قشریون کوردل مذهبی ،از انجام آن سرباز زدند . زیر فشار انسان‌های متحجری که چنان با فرهنگ ایران بیگانه هستند ، که از آن به عنوان فرهنگ کفر و مجوس یاد میکنند. اینان اگر فهم درستی از فرهنگ داشتند بجای ستیز بی‌حاصلی که با این جشن ملی مردمی می کنند ، با بزرگداشت آن بر نفوذ فرهنگی وسیاسی خود را در گستره تمدن ایرانی ، و میان حداقل سی کشور و قوم ،می افزودند.

غرور ملی :

اینان نمی دانند تمدن ایرانی دددتمدنی بزرگ ودیرپای است ،و افتخارات آن به هزاران سال می رسد. واین مزاحمت‌های کوردلانه حاصلی جز بی‌آبروکردن خودشان ندارد . نه اعراب مهاجم خونخوار با تمام سبعیتشان توانستند آن را متوقف کنند ، و نه شوروی که جشن نوروز را غیر قانونی کرد. این کوته اندیشان نمی دانند این سنت فرهنگی هزاران سال پیش از ایدئولوژی و نظام اعتقادیشان وجود داشته ، و بخشی از هویت مردم این حوزه تمدنی را شکل داده است .سنتی که بسیار مفید و ارزشمند ش دیده اند. آگاهان مذهبی می دانستند که این مذهب و ایدئولوزی است که در ظرف وکاسه فرهنگی جامعه می ریزد . درست است که آن نظام اعتقادی خود می تواند بعدها بخشی از هویت آن مردم شود ، اما آن چه آن ظرف را شکل داده بسا دیرپاتر و استوارتر از این مظروف است. بهمن سببب آن آگاهان به این ظرایف دعای سال تحویل درست کردند ، آن هم به زبان عربی تا ظاهر دینی پیدا کند

جالب آن است که هرزمان ملت حس کند ف تازه به دوران رسیدگانی از سر دشمنی و نادانی کمر به شکستن هویت او بسته اند ، با تمام نیرو از آن پاسداری می کند. ماهمه شاهدیم جشن‌های ایران باستان ،چون نوروز وچهارشنبه سوری و یلدا و سده پس از انقلاب رونق بسیار بیشتری گرفته اند ، و هر چه زمان می گذرد ، و فشار ایران ستیزان بر اریکه قدرت نشسته ،زیادتر می شود، مردم بیشتری به هویت باستانی خود روی می کنند . مقبره فراموش شده کوروش هر سال جمعیت بیشتری را در ایام نوروز به خود می خواند. پیامک‌ها لبریز از بزرگداشت نوروز باستانی است . پیام‌های آئین زرتشتی و نام مقدسین آن جای دعاها واورادی را که متولیان مذهب شیعه ساخته اند می گیرد. اصراری است که هر "سین" را به امشاسپندی نسبت دهند. تبریک‌ها با ادعیه بیان نشود ، وبه زبان فارسی باشد ، تا به عربی که زبان دینی ومقدس خود می دانند. .مراسم نوروز بیشتر رنگ ملی ایرانی گرفته تا مذهبی. گویی ملت به این وسیله به این معتقدین متحجر می خواهد بگوید ،من آگر دینم اسلام است هویت ملی‌ام ایرانی است . ، وازاین اسقلال فرهنگی خود از جامعه عرب پاسداری می کنم . همان کاری که در طول ۱۴۰ سال گذشته کرده‌ام . زیرا مردم هر وقت حس کنند بخشی از هویتشان به خطر افتاده ، بیشتر توجه خود رابرای پاسداری آن بخش گسیل می کنند

باشد که نوروز را بیشتر و آگاه تر پاس بداریم .، تا هم از هویت ملی خود پاسداری کرده باشیم و هم با همسایگانمان روابط دوستانه تری داشته باشیم وبه جهان نشان دهیم که چرا مردم ایران زمین به تمدن درخشان خود مباهات می کنند ،وهرجا میروند ، وبه هر دیار که پر میکشند ،نوروز را در کوله بار فرهنگی خود به همراه می برند ،و از آن پاسداری می کنند.

 

***

وصف نوروزی در قرآن / سید علی اصغر غروی


ما هم از نوع بشریم و هم از گروه ایمان آورندگان به دین اسلام، و هر دو گویا وقوعش به اختیار ما نبوده است. اما این دو پدیده که می‌توان حادثه‌شان نیز نامید، همۀ آحاد نوع را و نیز همۀ گرویدگان به هر دین را بر آن می‌دارند تا بیندیشند، اکنون که در این نوع از مظاهر ذی حیات هستی آفریده شده‌ایم به چه راه و رسم و خلق و خویی که زندگی کنیم معقول و مقبول است و حرکت خود را بر چه مداری که تعیین نماییم زیبنده و پسندیدۀ عقلانیت فطری نوع بشر است.

هم بر این پایه بر چرایی مسلمان بودن خود نیز اندیشیده‌ایم، و بر سر کتابی که بدان ایمان آورده‌ایم بحثها و جدلها کرده‌ایم و گروهی بر حقانیت آن به برهان، و موعظۀ حسنه و جدال احسن و استدلال منطقی روی آورده و تمسک جسته‌اند و دسته‌یی در انکار آن کوششها و کشمکشها کرده و قرآن را، به محتوی، به چالش کشیده‌اند.

و من از گروه اولم که برای حیات بشر، دنیا و آخرت را قائلم، و زیست بشر در این جهان را بی‌بقاء در عالم دیگر باطل و لاطائل می‌دانم. از اینرو پیوسته در پی معنا بخشیدن به بودن خود هستم. و چون مسلمان بوده‌ام بیش و پیش از هر چیز به سراغ قرآن رفته‌ام، و در طی مراجعات مکرر، در طول سالهای متمادی، الهی بودن کلام را در ذهن خود قرص و مستحکم ساخته‌ام.

زیرا قرآن زبان و سخن همۀ پیامبران است. و همه از «اسلام» سخن گفته‌اند، «اسلام» یعنی تسلیم بودن در برابر پروردگار، «اسلام» یعنی صلح خواهی و آشتی جویی. «اسلام» یعنی ضدیت با جنگ، با خونریزی، «اسلام» یعنی مقابله با بی‌عدالتی و خودکامگی و استبداد. «اسلام» یعنی مخالفت با آنچه امنیت و صلح و دوستی و آشتی را پریشان و مضطرب و آشفته می‌سازد.

«وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ» (نساء ۱۲۵ و بقره ۱۱۲)

چه کسی نیکوترین دین را داراست جز آن کس که روی خود تسلیم خدا کرده باشد و همو نیکوکار باشد و صاحب احسان.

و مراد از «اسلام آوردن» همین است، چنانکه ابراهیم و اسماعیل در دعاء خود می‌گویند:

«رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَينِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ» (بقره ۱۲۸)

ای پروردگار ما، و قرار دِه ما دو تن را از تسلیم شدگان به خودت و نیز از فرزندانمان امتی که تسلیم تو باشد.

و به همین خاطر است که می‌گوید، هیچ راه و رسمی (در گزر حیات از این جهان به جهان دیگر) از کسی پزیرفته نیست جز تسلیم بودن به خدا.

«وَمَنْ يبْتَغِ غَيرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يقْبَلَ مِنْهُ» (آل عمران ۸۵)

و هرکس جز دینِ تسلیم به پروردگار و جز دینِ سِلم و سلامت و آشتی را بخواهد از او پزیرفته نیست.

و نیز سلوک دُرُست و صحیح بشر در زیست این جهانیش را منوط دانسته به تسلیم بودن او به ارادۀ خدا. «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ» (آل عمران ۱۹)

آیات بسیار دیگری هست که به روشنی از ضرورت صلح خواهی و آشتی جویی گرویدگان به قرآن سخن می‌گوید اما نمی‌خواهم این وجیزه را به آن همه آیات مملو سازم، بلکه می‌خواهم این نتیجه را بگیرم که در آستانۀ تجدید حیات طبیعت و عطرآگین شدن فضا به شکفتن شکوفه‌های بهاری، چرا جهان اسلام که باید سراسر آرامش و امنیت و شکوفایی و رونق و سلامت و صلح و دوستی و محبت و انصاف و عدالت و آزادی و رشد و راحتی خیال باشد، با این همه کشتار و خون ریزی و بی‌عدالتی و عدم انصاف و استبداد و نقض حقوق انسان و مسائلی از این دست مواجه است؟!

از منظر قرآن این انسان است که با محبت و عشق خود، و با همت والای خود و با جهاد و کوشش خود، و با مراعات حقوق دیگران، برکت و افزونی به ایام می‌بخشد. و اگر چنین باشد، برکتی را که خدای تعالی به طبیعت بخشیده تا موجب مبارکی روزگاران بر نوع بشر گردد، انسان مستبد و خودکامه، با خودخواهی‌های خود، همه را مبدل به آتش می‌سازد، و ایام را به کام همه تلخ می‌نماید.

قرآن کریم یک شب صلح و آشتی و آرامش را از هزار ماه عبادت در غیر آن مرجح می‌داند، زیرا همان شب است که به مطلع فجر و صبح روشنایی و امید و بینش و خرد منتهی می‌گردد. در این شب است، فقط در شب سلام و سلامت، که همۀ فرشتگان و روح فرود می‌آیند، به اذن پروردگارشان، و مبارکی را بر زمین و زمان ارزانی می‌دارند.

و این همه در سورۀ قدر است بخوانیدش. و بعد از آن هم بخوانید آیات عدیده‌یی را که خدای تعالی آشتی و صلح و سکینه را مایۀ مبارکی روزگاران دانسته است. از جمله این آیات:

«فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ تَحِيةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيبَةً» (نور ۶۱)

پس هرگاه داخل خانه‌هایی شدید پس سلام کنید بر خودهاتان که این تحیتِ مبارکِ پاکیزه‌یی است از خداوند.

گویا که بی‌سلام و بی‌آشتی، افزونی و برکت و مبارکی بر بشر نازل نگردد. پس چرا ما مسلمانها بر همدیگر سلام نمی‌کنیم و چرا طالب صلح و دوستی نیستیم. و بر افروختن آتش دشمنی‌ها و دمار و خرابیها را بر قبول آشتی پیشنهادی پروردگار عالمیان ترجیح می‌دهیم؟!

ای دهله ای تهی بی‌قلوب قسمتان از عید جان شد زخم چوب

شد قیامت عید و بی‌دینان دهل ما چو اهل عید خندان همچو گل (مثنوی، دفتر سوم)

«إِنَّ أَوَّلَ بَيتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ» (آل عمران ۹۶)

همانا اولین خانه‌یی که برای مردم نهاده شد همانی است که در مکه است، مبارک است (مایۀ افزونی است) و هدایت است برای جهانیان.

و این خانه وقتی مبارک است، و به مردم برکت و افزونی می‌بخشد که مردم در آن و از آن منفعتها و سودآوری‌های خود را شاهد باشند «لِيشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ» (حج ۲۸) تا منافع خود را شاهد باشند. و نیز امنیت را، نه برای خود، که برای همۀ آحاد بشر، در همۀ عصرها و دوران‌ها. «وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا» (آل عمران ۹۷) و هر کس که بر ساحت آن قدم نهاد در امنیت محض فرو شده است.

حال اگر تصور کنیم، مسلمانانی را که خواهان مبارکی برای خود و جهانیان هستند، و عامل به دستورات پروردگارشان و تسلیم او، و روی خود به سوی آورده‌اند، و هم اکنون، یعنی همین الآن، در حال طواف بر گرد خانۀ خدایند، تا شاهد منافع خود باشند و امنیت و صلح را از همان نقطه به سرتاسر گیتی بگسترانند، در اعتراض به وضع موجود، در اعتراض به خونریزی‌هایی که در همۀ کشورهای اسلامی در جریان است، در اعتراض به استبدادگران حاکم بر مسلمانها و در اعتراض به خشونتها و بی‌عدالتی‌ها، و در اعتراض به کشتار مسلمانها توسط اسرائیل و مانند اینها، طواف خود را بر گرد خانۀ خدا به ناگاه متوقف سازند و اعلام دارند تا بر این همه ظلم و ستمی که بر گرویدگان به قرآن و اسلام و همۀ بشریت می‌رود، پایان داده نشود، و تا حاکمان مسلمان، که بر سر تقسیم مناطق نفوذ، خون ملتهای یکدیگر را بر زمین می‌ریزند، بر سر میز مذاکره ننشینند، همچنان در حال توقف در طواف باقی می‌مانند، مطمئناً تحولی عظیم در جهان اسلام پدیدار می‌گشت و مسلمانها برکت و منفعت حج را، آنگونه که خدای تعالی اراده فرموده، دریافت می‌کردند، پس اگر سالها، به آمد و شد شب و روز پیوسته تجدید گردند، و بهار طبیعت شکوفا شود، اما شکوفه‌های خرد و عقلانیت در وجود ما نشکفد، حادثه‌یی رخ ننموده و برکتی از آن مبارکی‌ها حاصل نمی‌گردد.

خدای آفریدگار هستی تبارک و تعالی است، ذات او به مبارکی وصف می‌گردد، و نیز به بلند مرتبگی، این مبارکی را بر همۀ آفریده‌ها ارزانی داشته است، اما ابزار وصول انسان به آن را تسلیم بودنش در برابر اوامر پروردگارش دانسته است. و سرانجام، بعد از پایداری‌ها و شکیبایی‌هایی که انسانِ از طراز آزادی خواه و عدالت طلب، پیوسته از خود ابراز می‌دارد، خدای تبارک و تعالی او را حاکم بر مشرقها و مغربهای زمین می‌گرداند. و ستم پیشگان را، بدان مجاهدتها، از سر راهش برمی‌دارد و از آنان انتقام می‌گیرد.

فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ، وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا... (اعراف ۱۳۶ و ۱۳۷)

پس انتقام گرفتیم از ایشان پس غرق دریاشان ساختیم، چرا که آیات ما را دروغ انگاشتند و از آن غافل بودند. و وارث مشارق و مغارب زمین گردانیدیم مردمانی را که به بیچارگی کشانده شده بودند، زمینی را که مبارکش ساخته بودیم.

در پایان مقال، که امیدوارم مفهوم بوده باشد، سال نو را به همۀ هموطنانم و همۀ مسلمانها و نیز همۀ هم نوعان خود تبریک می‌گویم، و از درگاه حضرت باری برای همه مبارکی و افزونی در وسعت آزادیها و عدالت و رشد عقلانیت و پایان جنگ و خونریزی و تحکیم صلح و آشتی را مسألت می‌نمایم و به این آیه از قرآن تمسک می‌جویم، برای دعاء، که مسألت حضرت عیسی علیه السلام هم هست؛

«اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَينَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيةً مِنْكَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيرُ الرَّازِقِينَ» (مائده ۱۱۴)

خداوندا‌ای پروردگار ما! فروفرست بر ما سفره‌یی از آسمان که برای آغازمان تا پایانمان، عید باشد، و نیز نشانه‌یی از تو، و تو ما را روزی ده که تو بهترین روزی دهندگان هستی.

 
***

سال دشوارِ آنها كه "شارلى" نبودند! /محمد جواد اكبرين

 

سال ٩٣ براى آنان كه به "قرائت انسانى از دين" باور دارند و آن را مذهب و مكتبِ اكثريت مسلمانان جهان مى‌دانند سال خوبى نبود؛ سالى كه در آن، كاريكاتوريست‌هاى هفته‌نامه‌ى شارلى ابدو (چاپ پاريس) در حمله‌ى تروريست‌هاى مسلمان‌تبارِ فرانسوى كشته شدند. تروريست‌ها ادعا كردند آنها را به خاطر انتقام از طراحىِ توهين‌آميز از چهره‌ى پيامبر گرامى اسلام كشته‌اند اما ترور، تنها ساعاتى پس از انتشار طرحى از "ابوبكر بغدادى" (رهبر داعش) در اين مجله صورت گرفت. روزهاى بعد شعار "من شارلى هستم" به عنوان نماد همدلى با قربانيان و مخالفت با ترور، فراگير شد.
در اين واقعه، بنيادگرايان مذهبى و بنيادگرايان سكولار، هر دو حداكثر تلاش خود را كردند تا با تعريف دوقطبىِ شارلى و مخالفانش، جامعه را به مدافعان ترور و مخالفان آن تقسيم كنند؛ در اين ميان، آنانكه دقيقا با منطق داعش و القاعده، در صف مخالفان شارلى ايستادند كار را بر همه‌ى آنانكه شارلى نبودند و نيستند اما با توحش و بربريت مخالفند سخت كردند؛
مخالفان شعار "من شارلى هستم" دو دسته بودند:
دسته اول كسانى كه با انتشار كاريكاتور پيامبر اسلام مخالفند و آن را (جدا از اينكه مصداق توهين و اسائه به ساحت ايشان باشد يا نه) مخالف مدارا و همزيستى مسالمت آميز مى‌دانند و نمى‌توانند در هيچ صورتى و با هيچ توجيهى شارلى باشند اما در عين حال، به هيچ صورتى و با هيچ توجيهى تعرض و ترور را تحمل نمى‌كنند.
دسته دوم اما يك مبداء و مقصد مشخص دارند و آن اينكه هر كس متفاوت با ما مى‌انديشد سزاوار نابودى است؛ فرقى نمى‌كند دعوا بر سر پيامبر باشد يا يك مقام سياسى يا فلان نظريه!
در ميان روزنامه‌هاى چاپ پايتخت "جمهورى اسلامى"، روزنامه‌ى " مردم امروز"، تنها روزنامه‌اى كه پس از حادثه‌ى پاريس، در صفحه‌ى نخست خود مصاحبه‌اش با "دليل بوبكر" رييس مجمع مسلمانان فرانسه را در دفاع از پيامبر اسلام منتشر كرد توقيف شد! اين روزنامه براى كارى كه هيچيك از روزنامه‌هاى تهران نكرد شايسته‌ى تقدير شناخته نشد اما به خاطر انتشار آن روى سكه، يعنى همدلى جهانى با قربانيان نشريه‌ى شارلى ابدو، سزاوار توقيف و لغو امتياز شناخته شد.
در سال ٢٠٠٥ در يكى از حلقه‌هاى فقهى مرحوم استاد آيت‌الله "محمدحسين فضل‌الله"، مهمترين مقام دينى شيعيان لبنان درباره‌ى آزادى بيانِ رمان نويس‌ها و هنرمندانى كه اسلام و پيامبر را سوژه‌ى آثار خود قرار مى دهند صحبت كردم و رسيديم به گفتگوى او با روزنامه "السفير" چاپ بيروت، و مخالفت‌اش با حكم آيت‌الله خمينى درباره‌ى قتل سلمان رشدى كه به صراحت گفت: ممكن است مجازات سنگينِ توهين به امور مقدس در ١٤٠٠سال پيش، مقبول و معقول بود اما اكنون ديگر نيست؛ ما در زمانه‌اى زندگى مى‌كنيم كه فتواى آيت‌الله خمينى در قتل سلمان رشدى، او و كتابش را به شهرت جهانى رساند و جايى براى گفتگوى منطقى و مستدل باقى نگذاشت...»
نخستین شماره‌ى هفته‌نامه شارلی ابدو پس از حمله به دفتر این نشریه و كشتار گردانندگان و طراحان آن در فرانسه با تیراژ هفتصد هزار نسخه منتشر شد؛ با طرحی از پیامبر گرامى اسلام در حالى كه کاغذی با شعار "من شارلی هستم" در دست داشت و اشک می‌ریخت و بالای كاريكاتور نیز نوشته شده بود: "همه بخشیده شده‌اند". تمام ٧٥٠هزار نسخه‌ى این نشریه همان روز نخست در یک ساعت به فروش رفت؛ در روزهاى بعد تيراژ اين شماره از نشريه به ميليونها نسخه رسيد در حالى كه به گواهى برخى روزنامه‌فروشان در پاریس، سهمیه‌ى همیشگی‌شان از شارلی ابدو تنها سه نسخه بود که تنها یک نسخه از آن فروش می‌رفت.
در سالى كه گذشت، تنها مدتى پيش از آنكه آتش زدن يك خلبان مسلمان توسط داعش خبر نخست رسانه هاى جهان شود، طالبان به مدرسه‌اى در پيشاور پاكستان حمله برد و بيش از يكصد دانش‌آموز از خانواده‌هاى مسلمان را كشت كه اكثر آنها كمتر از ١٥ سال سن داشتند؛ آنها قربانىِ يك بمب‌گذارى نبودند بلكه اكثرشان از ناحیه سر هدف گلوله قرار گرفته بودند. كدام متن دينى، سند كشتار كودكان مى‌تواند باشد؟ پيش‌تر از سالى كه گذشت مگر فجايع آمريكايى‌ها در زندان‌هاى ابوغريب و گوانتانامو و جنايات اسرائيلى‌ها در سرزمين‌هاى اشغالى، ريشه در متون دموكراتيك داشت يا محصول متن تورات بود؟ در يكى از جنايات اسرائيلى‌ها خاخام عواديا يوسف (كه پارسال درگذشت) گفت كه سربازان اسرائيلى خواب ديده بودند و به آنها الهام شده بود كه به خانه‌اى هجوم ببرند! محصولاتِ خشونت مدرن و عقده‌هاى آدم‌ها و دولت‌ها را به متن نسبت دادن، تنها ساده كردنِ صورت مسئله است.
تكليف اكثريت مسلمانان جهان در قبال چنين وقايعى كاملا روشن است؛ "آيه‌ى ١٠٨ سوره‌ى انعام"، به مسلمانان اجازه نمى‌دهد كه به منكران خدا توهين كنند چه رسد به مجازات آنها! در گفتمان قرآن حتى خداوند هم نقد مى‌شود و مخلوقاتش از او مى‌پرسند چرا انسانى را خلق كرده كه كارش فساد و خونريزى است؟ (سوره‌ى بقره، آيه‌ى ٣٠).
اين نگاه به معناى ناديده گرفتنِ آياتى نيست كه به لحاظ شرعى و حقوقى، زمانه و زمينه‌ى آن سپرى شده؛ اما به گواهى "آيه‌ى ٢٧ سوره‌ى تكوير"، خود قرآن هم «فقط» براى يادآورى و إحياى وجدان اخلاقىِ آدمى (ذِكر) آمده نه براى هيچ چيز ديگر؛ كه اگر روزى پاره‌اى از احكامِ شريعت‌اش، در پى داورىِ وجدان اخلاقىِ انسان جديد، كنار گذاشته شود تمام دين از ميان برود! نوانديشىِ دينى نيز در صدسال گذشته به فهم و نقد دين پرداخته و مسلمانان بسيارى در جهان از نتايج مبارك آن بهره برده و مى‌برند؛ اما از اين منظر، مهمترين مسئله‌ى سالى كه گذشت ناديده گرفتن روشن‌ترين آموزه‌هاى "متن" بود؛ اتفاقى كه در آن،
برخى از فقيهان و مُفتيان نيز با سياستمداران و دين‌ستيزان همدست و همداستان شدند؛ از جيبِ خودشان كه نبود و نيست تا نگران خرج‌كردنش باشند، به "مصلحت" از محمدِ مصطفىٰ هزينه مى‌كنند، با ديگران، مِىِ قدرت و معيشت مى‌خورند و به نام خدا با بندگانش سر گِران دارند و به قول حافظ:
«خدا را دادِ من بِستان از او اى شحنه‌ى مجلس
كه مى با ديگران خورده‌ستُ با من سر گِران دارد»!
قرآن مى‌گويد "براى مسلمانان، محمد از جان‌شان عزيزتر است" حاملانِ پرچم محمد، اگر به اندازه‌ى آبروى خودشان براى محمد آبرو مى‌خواستند با او و نام و يادش چنين نمى‌كردند؛ "عزيزتر از جان"بودن‌اش پيشكش!


***

نوروز؛ بهار، و صبر اثباتی / مرتضی کاظمیان

 

۱. نوروز و بهاری دیگر برای ایران فرامی‌رسد. استبداد دینی اما همچنان سایه‌ی خشن و سرد خود را بر جامعه تحمیل می‌کند. فهرست پیامدهای ناگوار این وضع، دیری است که نیاز به مرور ندارد.

 ۲. اکثریت تحول‌خواه جامعه‌ی زیر فشار ایران، در تعلیق و انتظار و در سایه‌، مترصد جلوه‌گری است. ایران امروز، جامعه‌ای جنبشی* را تجربه می‌کند. «توالی بحران‌ها متأثر از حکومت اقتدارگرا و مدیریت ناکارآمد مستقر»، «گسترش امر سیاسی و آمادگی هر امر اجتماعی برای به چالش کشیدن قدرت مستقر»، و «بازتولید و افزایش بی‌اعتمادی میان جامعه مدنی و حکومت» مهم‌ترین ویژگی‌های ایران امروزند. شرایطی که متضمن پتانسیلی مهم برای گذار دموکراتیک و تحقق مطالبات جامعه ـ به‌ویژه طبقه متوسط فرهنگی ـ است.

 ۳. در برابر وضع اسف‌بار مستقر و سلطه‌ی اقتدارگرایی، «صبوری» فراگیر و گریزناپذیر شده؛ اما میان «صبر مثبت و ایجابی» یا «صبر منفی و سلبی» تفاوت کم نیست.

در وجه سلبی، صبوری تنها ناظر به تلاش برای کنترل و مهار پیامدهای سوء ناشی از عامل فشار و تهدید است. نوعی تحمل صدمات و درد و رنج مترتب بر آن، و کوشش برای کنار آمدن با شرایط ناگوار و کاستن از آثار منفی زیان‌بار، حاکم است.

اما در وجه اثباتی، صبوری گامی فراتر می‌نهد. استقامت و ایستادگی معنایی ایجابی می‌یابد. سویه‌ی هدایت‌گرانه و هدفمند صبر، مقوّم تلاش برای پیگیری اهداف واقع‌بینانه (در متن تهدیدها و فرصت‌ها) می‌شود.

در سخنی معنادار، از امام علی نقل شده که «صبر مبارزه با حوادث است.» از این منظر، صبر به‌معنای تسلیم شدن در برابر واقعیت‌های دردآور و آزاردهنده نیست. بلکه صبر واجد کوششی آگاهانه می‌شود با اشراف بر این مهم که نیل به مقصود، زمان‌بر است و نیازمند تلاش و ایستادگی و کشاکش پیوسته و مدبرانه و امیدوارانه.

چنین است که یأس از آفات مهم و بزرگ صبر است. و امید با صبر گره می‌خورد. و افزون بر ناامیدی، تعجیل و شتاب‌زدگی بی‌جا، عصبانیت و پرخاشگری و برآشفتگی و خشم، و دل‌تنگی و اضطراب و افسردگی، جملگی مخدوش‌کننده‌ی صبر محسوب می‌شوند.

 ۴. تاریخ تحولات سیاسی ـ اجتماعی در جهان و نیز ایران، و متن/قرآن، آکنده است از شواهد تجربت‌آموز صبوری فعال و اثباتی. مرور داستان‌های پیامبران (از ابراهیم و نوح و موسی و عیسی و محمد تا ایوب و یعقوب و یوسف و دیگران) در قرآن مشحون است از تذکر درباره‌ی صبر ایجابی.

 ۵. صبوری یک قدرت است، نه ضعف. بی‌حوصلگی و تعجیل، آفت غریب صبر است. صبر مثبت و ایجابی، قدرتی در خود دارد که تحدید را به ریشخند می‌گیرد. در دل محدودیت‌ها و فشارها، و به رغم آنها، خود را توانمند و قوی می‌کند. تهدید را با خلاقیت و تدبیر به فرصت بدل می‌‌کند.

 ۶. چنان‌که آمد، صبر اثباتی با مفهوم امید پیوند می‌خورد. امید مومنانه به طلوع ماندگار خورشید و رسیدن بهار. امیدی مبتنی بر تجربیات مکرر تاریخی و مستندات متقن.

این به‌معنای آن نیست که بهار هر بذری را خواهد رویاند. بذری زمین یخ‌زده را خواهد شکافت که زمستان سخت را با پشتکار و کنش درون‌زا و تداوم فعال، امیدوارانه از سر گذرانده باشد. جز این، موسم بهار که رسد، شمار بذرهای جان داده و یخ‌زده نیز کم نیست.

افزون بر این هر گرم شدنی در دل زمستان، به مفهوم رسیدن بهار نیست. دل‌خوش کردن و تعجیل بذر برای شکفتن و بالیدن، چه بسا که از پی گرمایی کوتاه و آفتابی مختصر، به جوان‌مرگ شدن و یخ‌زدن‌اش بیانجامد.

 ۷. استبداد هرچند دیرپا و خشن، و زمستان هرچند طولانی و سرد، بهار جامعه و طبیعت امر ناگزیر است.

پابلو نرودا، شاعر مشهور شیلی و برنده جایزه نوبل ادبی جمله‌ای گران‌قدر و طلایی دارد:

«آنان می‌توانند تمام گل‌ها را بچينند، اما نمی‌توانند آمدن بهار را مانع شوند.»

گذار از استبداد دینی به دموکراسی، متکی بر خواسته‌های اکثریت جامعه‌ی جنبشی و مطالبات لایه‌های اجتماعی تغییرخواه، و در زمانه‌ی تکنولوژی ارتباطات، بیش از پیش به‌مثابه‌ی امری محتوم اعلام وجود می‌کند.

«نوروز» از آن امیدواران صبور است. و آنگاه که «بهار» در رسد، هیچ گلوله و تفنگی آن را متوقف نخواهد کرد.

 *پی‌نوشت:

نگارنده در مطلبی دیگر، و به تفصیل، این موضوع (مختصات جامعه‌ی جنبشی در ایران امروز) را تبیین کرده است.



***

ایران کهن سرزمین جشن ها و شادی ها / حسن یوسفی اشکوری

 

ایرانیان از گذشته‌های دور دارای جشنهای بسیاری بوده اند و به مناسبتهای مختلف مراسم جشن و شادی همراه با آئینها و آداب بسیار متکثر و متنوع ترتیب می دادند. عمده‌ترین مناسبتها، رخدادهای طبیعی و سنتهای دینی بودند که البته هر کدام از آنها به شکلی به هم وابسته و در واقع آمیخته بودند. جشنهای سالیانه عهد ساسانیان عموما دارای صورت دهقانی و روستایی بوده و در اصل با امور کشاورزی بستگی داشت. اکثر این جشنها را مردمان با یکی از حوادث تاریخ داستانی ایران مربوط می کردند. مهم‌ترین جشنهای سال را هفت جشن دانسته اند که در منابع مربوط قدیم و جدید در بارة آنها به تفصیل سخن گفته و نوشته اند. در این میان شاید گزارش مری بویس جامع تر و مفید تر باشد. او می نویسد:

دیگر وظفة مؤکد که زرتشت بر دوش پیروانش نهاد، برگزاری هفت جشن بزرگ سال بود که به اهورمزدا، امشاسپندان و هفت آفریدة آنان اختصاص داشت. (این جشنها به روایت کریستن سن پنج روز ادامه داشته است). شش تای این جشنها، که بعدها به نام گاهانبار شناخته شده اند، زنجیره‌ای یکپارچه می سازند. سنت زرتشتی بنیاد این جشنها را به خود پیامبر نسبت می دهد، ولی به نظر می رسد در اصل جشنهایی شبانی و دهقانی بوده اند که زرتشت آنها را به خود اختاصاص داد. این جشنها در طول سال و به طور نا منظم پراکنده اند و نام آنها (که صورت اوستایی متأخرشان باقی مانده) بدین قرار است: مَیذِیوی زَرِمَیَه (میان بهار)، مَیذِیویِ شمَه (میان تابستان)، پَیتی شَهیَه ([جشن] دانه آوری)، آیاثَریَمه ([جشن] بازگشت به خانه) یعنی بازگشت گله‌ها از چرا[ی تابستانی]، مَیذیَه ئیریَه (= میان تابستان) و هَمَسُپثُمَئِدیه، نامی خاص، معنایی نامعلوم که به جشن فَرَوشی‌ها داده شده است. این جشن، در آخرین شب سال و پیش از اعتدال بهاری برگزار می شد.[۱]

همة جماعات زرتشتی این جشنها را برگزار می کردند. آنان نخست در آئینهای عبادی آن روز، که همواره از آنِ اهورامزدا بود، حضور می یافتند و سپس در اجتماعاتی نشاط آمیز گرد می آمدند که در آنها به همة کسانی که در عبادت شرکت کرده بودند، طعام می دادند. نیز گوسفندی قربانی می کردند. در این مناسبتها، که اوقات حسن تفاهم همگانی بود، توانگر و تهیدست، با هم حضور داشتند. در این هنگام شهرها آشتی می کردند و دوستی‌ها تجدید و تحکیم می شدند. نخستین جشن، یعنی میذیوی زرمیه را به افتخار خشثره وئیریه و آفرینش مربوط به وی، یعنی آسمان، بر پا می داشتند و آخرین آنها، یعنی همسپثمئدیه را برای اهورامزدا و آفرینش مربوط، یعنی انسان، و همراه با احترام خاص به فروشی‌های پارسایانی برگزار می کردند که «برای پارسایی پیروز شده» بودند.

هفتمین جشن، که از مهم‌ترین جشن هاست، جشن نوروزاست.[۲]بویس در این باره توضیح می دهد که هفتمین آفریده، یعنی آتش، پیوسته جدا از دیگران می ماند و نیروی حیاتی فراگیرشان است. به همین سان، هفتمین جشن اندکی از بقیه جدا می شود. این جشن را به فارسی نوروز (که صورت اوستایی‌اش به جا نمانده) می نامیدند. و چنین می نماید که زرتشت آن را در اعتدال بهاری قرار داد و احتمالا جشنی باستانی برای وهیشته و آتش بود که زرتشت آن را در دین خود آورد. گویی همراه با پیروزی فرجامین پارسایی، این آخرین جشنهای هفتگانه به پیشواز آخرین روزی می رود که نوروز زندگانی جاوید خواهد بود. از آنجا که از پی این جشن، فصل اهورایی تابستان می آید، بنابراین نشان از شکست سالانه مینوی تباهکار است و برگزاری آن در سنت زرتشتی (که از اواسط سده‌های میانه مسیحی وجودش تأیید شده) در نیمروزِ روز نو بوده است، یعنی هنگامی که ریثو به زمین باز می گردد و فصل گرما و نور را می آورد. زین پس، روزانه به جای هاونی دوم و به گاه نیمروز، که اینک ریثونیه نام دارد، برای وی نماز می گزارند و در سراسر ماههای تابستان، اشه وهیشته را فرا می خوانند.

وی در جای دیگر دربارة نوروز و مراسم و آداب آن می نویسد: معنای نوسازی، در این زمان خاص، برگزاری جشنهای نوروز رخت نو پوشیدن بدان گاه و خوراک از فصل تازه بُوَد. گفته اند که کشتن اژدها در نوروز از باورهای آئینی ایرانیان بود چرا که او بود که آبها را زندانی و خشکسالی را فرمانروا کرده بود. از دیگر چیزها که تصور می رفت نیک است، این که با جرعه‌ای شیر خالص تازه و لقمه‌ای نان و پنیر بیاغازند، همة شاهان ایران این جشن را فرخنده می داشتند. شاهان در بامداد آن روز شکر سفید با مغز جوز هندی هم می خوردند؛ و رسم بود که برای هفت جشن، هفت نوع بذر می کاشتند تا در آن روز مقدس، سبز و با طراوت باشد. برای شاه به خصوص دیدار جوی در حال رشد را فرخنده می دانستند. و خرمن (جوانه‌های سبز) را گرد نمی آوردند، مگر با ساز و آوز و سرود. از رابطة نوروز با موسیقی هم بسیار یاد شده و گفته اند که اگر چه مهمانی شاه با شکوه بود، ولی مهمانی دیگران هم کم از آن نبود . . . همه از خانه‌های خویش به صحرا زده بودند . . . از هر باغ و کشتزار و رودخانه، گونه‌ای نوای موسیقی گوش را سحر می کرد. به طور کلی این ایام بیش از هر زمان دیگر ایام خوشی و پایکوبی و شادخواری بود که ایرانیان به طور کلی در آن شهره بودند. [۳]

به گفتة کریستن سن به موجب روایت دینکرد، هر پادشاهی در این روز فرخنده مردمان خویش را قرین شادی و خرمی می کرد و در این عید کسانی که کار می کرده اند دست از کار کشیده به استراحت و شادمانی می پرداختند. در دو عید بزرگ سال، نوروز و مهرگان، بزرگان هدایایی به شاه تقدیم می کردند.

اما گویا زمان برگزاری جشن نوروز در زمانهای تاریخی متفاوت متغیر بوده است. در روزگار هخامنشیان و پس از آن در آغاز فصل بهار بوده ولی در اوایل ساسانیان با اصلاح گاهشماری دینی این جشن به تیرماه و دور از اعتدال بهاری افتاد. به روایت بویس، نیز به اقدامی در این زمینه، به تشکیل شورایی بزرگ متشکل از فرهیختگان این سرزمین (و در زمانی نامعین) منجر شد. ظاهرا این شورا تصمیم گرفت در اقدامی اساسی، برگزاری نوروز را به موقع آن در عهد هخامنشی، یعنی بهار، باز گرداند. تغییرات دیگری نیز در این ارتباط رخ داد و از جمله جشن سده نیز جا به جا شد. یکی از تغییرات در ارتباط با جشن نوروز این بود که پس از آن مردم ایران دو نوع جشن نوروز داشتند که یکی از آنها نوروز دینی بود که در اول آذر ماه برگزار می شد و آن را «نوروز موبدان» می گفتند[۴]و جشن دوم در اول بهار بود که جشنی سنتی بود و در اول فروردین انجام می شد و مبداء سال غیر دینی بود و به عنوان روز تاجگذاری شاهان باقی ماند. حتی با توضیحاتی که بویس می دهد، به گفتة ایشان نوروز را با جشن هایی کوچک و بزرگ، در اول و ششم آذر و اول و ششم فروردین و در مجموع چهار بار در سال برگزار می کردند. به روایت بیکرمان از جهت تاریخی نوروز احتمالا جشن بهاری همة ایرانیان بود که زرتشت آن را تثبیت و تقدیس کرد. به هرحال به نظر همین محقق نوروز شادترین و زیبا‌ترین جشن‌های زرتشتی است. در ادبیات زرتشتی متأخر، برگزاری هر هفت جشن بر هر معتقد به این دین واجب شمرده شده است.

جشن مهرگان نیز از مهم‌ترین جشن‌های ایرانیان بوده است و نامی و سنتی آشنا در تاریخ و فرهنگ ایران باستان است. مسعودی گوید که در تشرین اول، که ۳۱ روزاست، مهرگان در آن واقع شده است. بین نوروز و مهرگان ۱۹۶ روز فاصله است. وی در وجه تسمیه آن سخنی می گوید که به احتمال قریب به یقین افسانه است.[۵]او می گوید این واژه پهلوی و فارسی نخستین است. مردم عراق و دیگر سرزمین‌های ایران آن روز را اول زمستان نامیدند و در آن روز فرشها و وسایل زندگی و لباسهای خود را تغییر داده و نو کردند (احتمالا به دلیل مرگ مهرشاه ستمگر که مسعودی روایت می کند).[۶]اما کلمان هوار می گوید جشن مهرگان باید نشانه هایی از مهرپرستی عهد باستان باشد. به روایت دیگر در دوره هایی و در بخش هایی از ایران مهرگان آغاز سال نو و جشن تجدید سال با آئین اژدها کشی توأم بود.

بویس می گوید زرتشت با تکلیف کردن این دو وظیفه بر پیروانش (یکی وظیفة فردی به جا آوردن نمازهای پنجگانه و دیگر وظیفة همگانی برگزاری هفت جشن) نظامی پدید آورد که دینش را نیرویی شگرف داد و بقای آن در طول هزاره‌ها را تضمین کرد.[۷]بیکران نیز براین گمان است که جشنها بخش ممیز آئین زرتشتی است؛ آئینی که وظیفة پسندیدة نیک بخت بودن را به انسان تکلیف می کند. به گفتة او پرستش بخش ضروری هر جشن بود.

به هرحال دربارة این جشنها (از جمله جشن نوروز و مهرگان و سده) و جشنهای دیگر[۸]مطالب مختلف و متنوعی در منابع اسلامی آمده است. فقط درباره نوروز باید به اشاره گفت که برخی آن را «نوگ روز» گفته اند و این که این جشن و مراسم و سنت برگرفته و یا حداقل تحت تأثیر جشن بابلیان بوده است.[۹]نیز در مورد وجه تسمیه و مناسبت آن نیز اختلاف است. برخی آن را به یاد پیروزی فریدون بر ضحاک دانسته اند و نوروز را هم به معنای امروزین آن یعنی «روز نو» گفته اند. البته نوروز را به گونه‌ای با جمشید نیز مرتبط می دانند.

در ارتباط با نوروز و مراسم و آداب آن، سنت «چهارشنبه سوری» است که در عین استقلال موضوعی و تاریخی، به شکلی مقدمه و پیش درآمد تحویل سال و جشن نوروز شمرده می شود. از آنجا که این سنت در دوران پس از اسلام به گونه‌ای متحول شده و در واقع مضمون نو یافته و حتی به روایتی کلمه «چهارشنبه» در این زمان بر «سوری» کهن افزوده شده است[۱۰]، در مجلدات بعد این تاریخ به تفصیل بدان خواهیم پرداخت.

قابل ذکر است که جشنهای ایرانیان منحصر به موارد یاد شده نبوده است. در منابع به جشنهای دیگر نیز (مانند جشن کوسج و جشن آبریزگان) اشاره شده است.

 
---------------------
[۱] . کریستن سن (ایران در زمان ساسانیان، ص ۲۷۴) توضیحات مفیدتری داده است. او میدیوی زرمیه را در ماه اردبیهشت، و میدیوی شمه را در ماه تیر و پیتی شهیه را در ماه شهریور، آیا ثریمه را در ماه مهر و میذیا یری را در ماه دی می داند. وی می افزاید: گاهانبار ششم یا همسپت میدی، که در پنج روز اندرگاه (خمسه مسترقه) واقع می شد، در آغاز عید اموات بوده و ده شبانه رور ادامه داشت. در یشت سیزدهم اوستا (فروردین یشت، بند ۴۹ – ۵۲) آمده است که در موقع همپست میدی، فروشی‌ها یا ارواح مؤمنین در مدت ده شب به مسکن مردم نزدیک می شوند و تقاضای صدقه و قربانی دارند.

قابل ذکر است که سنت رفتن به مزار مردگان و گورستان در پنجشنبه آخر سال، که اکنون به عنوان یک سنت اسلامی شمرده می شود، یادگار همین سنت زرتشتی ایرانی است و در اسلام وجود نداشته است.

[۲] . بیرونی در آثار الباقیه (ص ۲۱۵ – ۲۱۹) شرح مفصل و جامعی درباره معنای نوروز و چگونگی پیدایش این سنت و جشن بزرگ ایرانیان و آداب و اعمال ایرانیان در این ایام و به این مناسبت داده است. اما چنین می نماید که بخش بزرگ آن برساخته‌های اساطیری باشد

[۳] . به روایت کورتس (تاریخ ایران (کمبریج)، جلد ۳، قسمت اول، ص ۶۷۸ – ۶۹۰) یونانیان و رومیان ایران را خداوندان بی‌بدیل هنر زندگی پاک و پیراسته و بویژه خوراک شناسان بی‌مانند می شناسند. گزنفون که در تماس با زندگی ایرانیان تجربه دست اول داشته ظرافت هایی را که ایرانیان در آشپزی به کار می بردند یادآور می شود. یونانیان و بویژه رومیان عصر ساسانی (بیزانس) شماری از خوراکی‌ها و طبخ غذا‌ها را از ایرانیان آموختند. نیز برخی از گیاهان دارویی (از جمله آنقوره و ریواس) از ایران به غرب رفت. او به عنوان نمونه می افزاید: پسته ایرانی در دوره یونانی مآبی بر یونانیان شناخته شد، اما کشت آن در ایتالیا نخستین بار در سده اول میلادی انجام گرفت. زردآلو و هلو، که خاستگاه چینی داشتند، از طریق ایران به جهان غرب معرفی شدند و در آنجا اثر دیرپایی گذاشتند. در آغاز زردآلو در ایتالیا گرانترین میوه بود.

[۴] . مسعودی در مروج الذهب (جلد ۲، ص ۱۷۶) آورده است: در اول آذر ماه مردم ایران جشن می گیرند و غذاهای گرم می خورند و نوشیدنی‌های رفع کننده گرما می نوشند و پارسیان آن روز را «گرما گرما» گویند. این از اعیاد پارسیان است و البته آنان در اکثر اوقات سال چنین جشن هایی دارند.

[۵] . او (مروج، جد ۲، ص ۱۸۱) در مقام توضیح وجه تسمیه مهرگان گوید: در قدیم پارسیان اسامی ماهها را به نام پادشاهانشان می نامدیدند. شاهی داشتند که نام او «مهر» بود و لذا ماه مهر را به نام او خواندند. آن پادشاه ستمگر بود و عمر طولانی داشت. او در وسط ماه مهر درگذشت و از این رو همان روز را «مهرگان» گفتند یعنی روزی که مهر رفت.

[۶] . قابل تأمل این که مسعودی در صفحه ۱۷۶ همان جلد مهرگان را در وسط تیرماه می داند.

[۷] . یکی از پژوهشگران (رضا مرادی غیاث آبادی، روزنامه شرق، ۱۷ آذر ۸۴) می گوید: آیا می خواهیم جشن‌های تیرگان، مهرگان، آبانگان، سده و بسیاری از آئین‌های دیگر را، که متعلق به پیروان ادیانی بوده است که توسط زرتشتیان ساسانی قتل عام شده و معبدشان به ویرانی کشیده بود، را در کمال نا جوانمردی آئین‌های زرتشتی بدانیم ؟ باید روشن شود که پیروان ادیانی که بوسیله زرتشتیان ساسانی قتل عام شده و معابدشان به ویرانی کشیده شده بود، چه کسانی بودند، اما روشن است که نوروز و شماری دیگر از جشن‌ها از آغاز (حداقل از زمان هخامنشیان) وجود داشته و اختصاص به عصر ساسانی ندارد. وانگهی، وقتی آداب و سنت هایی، به هردلیل، بوسیله دینی پذیرفته می شود و در آن سنت دینی پایدار می ماند، در نهایت، به نام همان دین شهرت خواهد یافت، چنان که در اسلامم یا مسیحیت و هر دینی دیگر نیز چنین است.

[۸] . آگاثیاس می گوید: در ایران عیدی است به نام «جشن هلاکت موجودات موذی». به گفته وی در این روز، که به گفته او بزرگترین اعیاد ایرانیان است، مردمان خزندگان و حشرات موذی و مضر را می کشند و کشته آنها را برای اثبات ثوابکاری خود به موبدان نشان می دهند. کریستن سن در پی این نقل قول (ایران در زمان ساسانیان، ص ۲۵۷) می افزاید: ما در منابع دیگر از این جشن اثری نیافتیم، اما روشن است که هلاک کردن حیوانات موذی، که در تصور دینی زرتشتی از مخلوقات اهریمن هستند، ثوابی عظیمب بوده است و طبق حکم شرعی وندیداد (فرگرد ۱۴، بند ۵ – ۶) یک نفر توبه کار بایستی شمار معینی از این جانوران موذی را به قتل آورد.

[۹] . طاهر فتاحی (روزنامه اعتماد ملی، ۲۴ اسفند ۸۴) می گوید: ایرانیان باستان جشن نوروز را از آئینی در بین­النهرین گرفتند و با سنت‌های خود آمیختند. وی می افزاید: اولین اشاره به نوروز را می توان به سال ۲۳۰۰ پیش از میلاد در بابل یافت. در این جشن که به خاطر مردوک خدای بابل برگزار می شد، ابتدا برای او عزاداری می کردند و بلافاصله با تحویل سال به خاطر زنده شدن او جشن می گرفتند که تمثیلی از زنده شدن طبیعت و اسطوره آدونیس در میان سومریان بوده است.

[۱۰] . فتاحی (در همان منبع پیش گفته) می گوید: چهارشنبه سوری در ایران پیش از اسلام سوری خوانده می شد چون در آن زمان روزهای هفته نام نداشتند و هریک از روزهای ماه به نامی خوانده می شده است لفظ چهارشنبه پس از اسلام به سوری اضافه شده است و هدف از آن گند زدایی و طلب پاکی از آتش بوده است.

 

 

***

تغییر کنیم و تغییر را احساس کنیم /زهرا ربانی املشی 

 

" یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال"

یکی از آیین‌های ویژه عید نوروز و هنگام گردش سال شمسی، خواندن دعای تحویل سال است که شاید هر کدام از ما حداقل به تعداد سالهای عمرمان این دعا را خوانده ایم.
نوروز عیدی است که به مقتضاى نو شدن جهان در آسمان و زمین و هوا و طبیعت است. نو شدن و ازسرگیری زندگی، بارش باران ملایمت و لطافت هوا و .... همه و همه اینها در بهار هشداری است به گل سرسبد طبیعت یعنی انسان، که‌ای انسا ن مبادا که از جمادات و طبیعت عقب بیفتی و با ورود به فصل بهار به سوی سرسبزى پیش نروی. و چه زیباست که با خواندن دعای"یا مقلب القلوب و الابصار" از دگرگونى طبیعت درس بگیریم و تحولی در رفتارمان ایجاد کنیم تا شرایط بهتری برای زندگی خود و همگان فراهم گردد. پیامبر مکرم اسلام(ص) مى‌فرمایند: قلب‌ها زنگار مى‌بندند مانند زنگ زدن آهن وقتی که آب به آن برسد. به یاد خدا بودن،. شنیدن موعظه دلسوزان، رحم و مروت داشتن و به فکر دیگران بودن، رفع کردن مشکلات دیگران به خصوص زیردستان، به یاد حسابرسی قیامت بودن و ترس از مرگ داشتن از چیزهایی است که می تواند این زنگارها را بزداید و تغییر لازم را ایجاد کند.

انسان در حال دعا، نیازمندی و تسلیم خود را نشان می‌‌دهد و درخواست کمک می‌‌کند. این درخواست در دعا از نیرویی برتر، باعث ایجاد خضوع و خشوع شده و خود برتربینی و استکبار را در او میکشد. به عبارتی دعا از ملزومات رشد و تعالی انسان و در نهایت جامعه است و شروع سال نو با چنین زمزمه‌ای در واقع می تواند شروعی باشد برای سرکوب خودخواهی ها.

البته بالاتر و مهمتر از دعا، باور هشدار قرآن است که انسانها را توجه می دهد که: "إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِم رعد ۱۳"‌ای انسان این خود تو هستی و این لیاقت را نیز داری که شرایطت را تغییر دهی و من که خدای تو هستم همه چیز وحتی طبیعت را، در خدمت ایفای نقش تو آفریده ام. در واقع نقش دعا ایجاد انگیزه است برای دگرگونی لذا تا خود نخواهیم چیزی تغییر نمی کند و احسن الحالی ایجاد نمیگردد.

یکیازمهم ترين ضروريات زندگي هر انسان، خود ارزيابي و خود كنترلي است؛ چه خوب است که انسان در هر مرتبه و هر شغلی، وقتی به پشت سر خود نگاه می‌کند، در یک محاسبه‌ درست، فهرستی از کارهایی را مشاهده کند که قابل ارائه‌ی به پیشگاه الهی باشد. در حدیث نبوى آمده است که‏ "حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا وزنوا قبل ان توزنوا و تجهّزوا للعرض الاکبر" "از خود حساب بکشید پیش از آن که به حساب شما برسند و اعمال خود را وزن کنید پیش از آنکه آنها را بسنجند و براى روز قیامت خویشتن را آماده سازید."

از سال گذشته که این دعاها را زمزمه کرده ایم چه تغییری در زندگی فردی و اجتماعی خود ایجاد کرده ایم؟ آیت الله العظمی منتظری می فرمودند که سعی کنید حتی به خودتان هم دروغ نگویید؛ به عقیده ایشان آنهایی که گفتار و اعمال خلاف خود را توجیه می کنند به خود دروغ می گویند. و صد البته طبیعی است که صاحبان مشاغل حساسی مانند دستگاه قضایی که با عرض و جان و ناموس و آزادی مردم سر و کار دارند دارای حساسیت حسابرسی بالاتری خواهند بود. حبس ها، حصر ها، تبعیض در رسیدگی به پرونده‌ها ی قضایی و مالی، وضعیت نابه سامان زندان ها، عدم رعایت حقوق زندانیان، عدم پیگیری مناسب در موارد و مسائلی چون اعتیاد و فحشا و جنایت که متأسفانه منجر به افزایش روزافزون آن شده، همه حاکی از سنگین بودن پرونده است؛ چه پرونده آنهایی که به عنوان آمر و عامل در بروز این مشکلات نقش داشتند و چه آنهایی که با رفتار و سخن و حتی سکوت خود مؤید ظلم و اجحاف میباشند.

محبوس و محصور کردن افرادی فهیم با عناوینی چون ضدیت و تبانی علیه نظام و نشر اکاذیب و امثالهم غیر از توجیه و دروغ گفتن به خود چه وجهی می تواند داشته باشد؟ زندانی کردن مادر جوان و جدا کردن او از کودک خردسالش، جدایی انداختن بین همسران جوان، محبوس کردن افراد بیمار و بعضاً مسن و ....چه وجه اسلامی و انسانی می تواند داشته باشد؟ اگر صادق باشیم و با چشمان باز بنگریم خواهیم دید که این زندانیان امروز ما نیستند که براندازند ولی احتمال اینکه فرزندان آنها برانداز شوند زیاد است چرا که نوع برخورد و رفتار امروز مسئولین با آنها و با والدینشان خواه ناخواه دید منفی به وجود آورده است. مسئولین امروز اگر می خواهند تا فردا بمانند و همینگونه حکومت کنند زندان بسازند و زندانبان تربیت کنند ولی چنانچه بخواهند به ایرانی آباد و آزاد و نیز فردای قیامت و حسابرسی فکر کنند به گونه‌ای دیگر مثل آزاد کردن زندانیان بیندیشند. روزی که به او خواهند گفت: "اقْرَأْ كَتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا": " خودت نامه اعمالت را بخوان كه امروز خودت برای رسیدگی به حسابهایت كفایت می كنی".

بیاییم و در این ساعات آخرین سال محاسبه‌ کنیم که چه اندازه گناه کرده‌ایم، آبروى چند نفر را برده ایم و چقدر کار خیر انجام داده‌ایم؟ اگر اوصاف زشتى در ما هست، چقدر در رفع آنها کوشیده ایم؟ چقدر سعی کرده ایم محبت را جایگزین کینه‌ کنیم؟

بیاییم با آمدن بهار، باغ دلمان را پرشکوفه کنیم و همراه با باران بهارى زنگار کینه‌هاى گذشته را از دل برکنیم و گذشت و محبت را در قلب خود ایجاد کنیم.

با نو شدن طبیعت، از صمیم دل این ندا را برآوریم که: "یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محوّل الحول و الاحوال حوّل حالنا الى احسن الحال" اى گرداننده قلب‌ها و چشم‌ها؛ اى تدبیر کننده شب و روز اى متحول کننده حالات، حال ما را بهترین حالات بگردان.

بیاییم به این بیندیشیم که در ایام عید و دید و بازدید و خوشحالی خودمان، چقدر سفره‌ها خالیست، چقدر پدران شرمنده فرزندان هستند، چقدر بیگناه در زندان است، چقدر زندانی غیر سیاسی که چنانچه توان گرفتن وکیل یا تمکّن پرداخت دیه داشتند می توانستند در کنار خانواده و چه بسا نانآور خانواده باشند.

و بالاخره بیاییم در این روزهای آخر غم‌ها را بزداییم و شادی را جایگزین کنیم. انشاالله.


***

 

سال درنگ و مکافات / علی محمد اسکندرجو


چه می توان کرد ایرانی که در نهاد من است هیچ­کس نمی تواند از من جدایش کند حتی خودم. سالی که گذشت اما از بهارش هویدا گشت این ایران با بیم و امید به یک "فترت" فرو می رود. رئیس دولت هم مانند بازیگر رمان فیودور داستایفسکی در گوشه‌ای از پاستور آرام می گیرد تا به "مکافات" سال‌های گذشته ایران درنگی تحلیلی و تدبیری داشته باشد. گرچه در ارتکاب این حادثه هولناک روحانی که "راسکولنیکوف" نبود اما کیست نداند او که بود. در سالی که گذشت احمدی نژاد و برخی از یاران حلقه روس­گرایی در سایه روشن سیاست ایران نمایان شدند تا مبادا فراموش کنیم آنگاه که نظام به شرق شود آیا دولت نیز باید به شرق شود؟

در سالی که پایان رفت پنداری ایران به کمک همسایه شمالی هم شتافت؛ مسکو سخت به دنبال "خصم" خارجی می گشت تا آذر "شوونیسم" را در سرزمین پوشکین فروزان کند. سرانجام روحانی بر اثر همان درنگ تحلیلی که در آغاز سبز سال داشت به این نتیجه رسید که فعلاً آن دشمن خارجی را نزد پوتین به امانت تحویل دهد تا ایران نفسی تازه کند. رئیس پاستور این دشمن خارجی را به کرملین فرستاد تا پوتین شاد و خرسند از این بهانه که امریکای جهانخوار طرح سرنگونی رژیم مسکو را دارد، بجای تعامل با غرب و بهره بردن از دانش، تکنولوژی، سرمایه خارجی، مبارزه با رانت خواری و فساد دیوان سالاری، آشنایی با مبانی دموکراسی و مکانیسم جامعه مدنی، به جنگ شعاری و رجزخوانی علیه غرب سرگرم شود تا هم روبل بشکند و هم بورس بشکند و شاید در آینده هم کرملین.

دولت روسیه در سالی که گذشت به بهانه پیکار با این دشمن امانتی ایران، توانست طرح میلیتاریزه شدن کشور و افزایش بودجه جنگی (دفاعی!) را برای شهروندان روس مشروع و منطقی نشان دهد. البته در نظر ما ایرانیان امروز میلیتاریسم روسیه لزوماً به آن معنا نیست که دو ملت ایران و روس دوباره به گذشته، بویژه زمان جنگ بین­الملل دوم باز می گردند و پس از کمک بی‌دریغ ایرانیان به اتحاد جماهیر شوروی در شکست دادن فاشیسم، آنگاه استالین به نشانه سپاس از سخاوت ملت ایران به فکر جدایی پاره‌ای از میهن ما باشد!

با توجه به ساختار قدرت در روسیه که هیچ تقارنی با سازه قدرت سیاسی در غرب ندارد، چندان هم بی‌دلیل نبود که سال گذشته مسکو بی­تاب جنگ تبلیغاتی علیه یک دشمن خارجی گشت تا ولادیمیر پوتین بدین وسیله از یک سوی، سرزمین اوکراین را یک کشور جعلی و دارای یک دولت جعلی بنامد و از سوی دیگر نیز جنگ سرد را با غرب آغاز کند. در این میان دولت روحانی آنقدر درک ایرانی داشت که در فتنه نظامی سیاسی "از کرملین تا کی­یف" که سوی برخی از "روس­گرایان" ایرانی تبلیغ می شد از مسکو پشتیبانی نکند. به عبارتی روحانی مشکلی با بی­ثبات سازی اوکراین توسط روسیه نداشت بلکه همانند دولت چین این زیاده خواهی روسها را اگر رسماً محکوم نکرد حداقل در این مناقشه از کرملین هم پشتیبانی نکرد.

در سالی که گذشت دولت ایران هیچ مشکلی با دستگاه تولید پروپاگاندا و شعارهای افراطی کرملین علیه اتحادیه اروپا و امریکا نیز نداشت؛ روحانی حتی مشکلی با شبکه خبر سیما هم نداشت که گاهی این تبلیغات روسی را بر روی آنتن ایرانی پخش می کرد تا مبادا پدیده روس­گرایی روزی در سرزمین سبز ما خشک شود که آنگاه نماینده پارلمان آرزوی مرگ کند آنهم نه برای ریزگردهای خوزستان و خشکی زاینده رود بلکه برای پیاده روی دو وزیر!

سه سرمایه در سقوط

در سالی که گذشت سه شاخص مهم در ایران نشان دادند که کشور به لحاظ اقتصادی هم به دلیل مهار تورم به درنگ رفته است. نخست در بازار سرمایه و بورس که به اُفت شدید شاخص سهام گرفتار شدیم؛ سرمایه بسیاری از طبقه متوسط کشور نابود گشت و جمعی از سوداگران نوپا و بی‌تجربه نیز در بازار بورس حیران و ویران شدند. شاخص دوم نیز در پیوند با بورس مسکن است که آن هم در سالی که رفت به رکود رفت و به نظر نمی رسد حتی سال آینده که احتمالاً توافق با امریکا حاصل می شود نیز بازار مسکن از این کسادی رها شود. به یاد آوریم که صنعت مسکن همانند صنعت ریسندگی در سده نوزدهم که در انگلستان نابود گشت و نیز صنعت خودرو در قرن بیستم که از اروپا رفت، آن گونه صنعتی است که سرمایه انسانی بسیار و سرمایه مالی کلان می طلبد. صنعت راه و مسکن در یک برنامه بلند مدت پنج تا ده ساله می تواند با جذب نیروی کار رونق گیرد و در نتیجه، تولید ناخالص ملی و ضریب توسعه اقتصادی را افزایش دهد.

شاخص سوم هم "سرمایه اجتماعی" است که آن را با واحد ریالی نمی سنجند بلکه این سرمایه که برپایه اعتماد آحاد ملت تأمین می شود را در ترازوی "مشارکت" می کشند. به بیانی، سرمایه اجتماعی ایران در سالی که گذشت از همان بهارش پیدا بود که روند نزولی دارد. شگفتا! الگوی‌های سه شاخص سرمایه انسانی، مالی، اجتماعی در ایران و روسیه بر همدیگر منطبق می شوند و در سال گذشته همه شاخص‌های ایرانی و روسی با هم سقوط می کنند.

حال برای اینکه نشان دهم چرا ضریب سرمایه اجتماعی در سال گذشته کاهش یافته است این اشاره لازم است: سه روز پس از ترور بوریس نمتسوف معاون نخست وزیر اسبق روسیه و از مخالفین سیاسی "پوتینیسم" خبر آمد که جمعی از دلواپسان روسی و برخی از نمایندگان پارلمان به همراه دیمیتری سابلین (سناتور مجلس اعلای روسیه) روبروی سفارت امریکا در مسکو تظاهرات خودجوش دارند و بیانیه هم صادر می کنند که ماموران سازمان جاسوسی امریکا – سیا - بوریس نمتسوف را ترور کرده اند. سه روز بعد پلیس مسکو اعلام می کند پنج تن از برادران مسلمان چچنی با چهره داعشی را دستگیر کرده به اتهام ترور بوریس نمتسوف. حال باید پرسید آیا این حرکت سناتور و نمایندگان مجلس روسیه هیچ نشانه‌ای از افزایش سرمایه انسانی در این کشور دارد تا روس گرایان وطنی هم بتوانند از آن شاخص انسانی الگو بگیرند؟ در حیرتم از تفاوت فاحش بین سرمایه اجتماعی (سوبورنوست) روسیه پوتین و سرمایه اجتماعی روسیه پوشکین.

سالی که گذشت اگر برای دولت ایران سال درنگ و تحلیل آن مکافات بود، برای روسیه اما راسکولنیکوف هنوز تبر بر پیکر آن عجوزه (غرب) فرود نیاورده تا دریابد که چه بهای سنگینی در پیش است. پایان سخن این که روحانی در طول سال اگر هیچ نکرده باشد، همین که با برخی از روس گرایان وطنی همصدا نگشت تا خاور میانه بیش از این به خون نشیند، به باورم کار سترگی کرده است.

 

***

وضعیت حقوق بشر باز هم بدتر شده است /  گفتگو با حسن نایب هاشم

جرس- فیروزه رمضان‌زاده: احمد شهید، گزارشگر ویژه در امور حقوق‌ بشر ایران، بیست و پنجم اسفند ماه ۱۳۹۳ همزمان با بیست‌ و هشتمین نشست شورای حقوق‌ بشر سازمان ملل، جدید‌ترین گزارش خود را در مقر این شورا در شهر ژنو سوئیس ارائه کرد. 

به منظور بررسی و تبیین گزارش اخیر احمد شهید با حسن نایب هاشم، فعال حقوق‌ بشر و نماینده «سودویند» نهاد غیر‌دولتی اتریشی و دارای مقام مشورتی در سازمان ملل که در صحن علنی شورا پیرامون گزارش احمد شهید صحبت کرده است. گفتگو کردیم. بیش از سه هفته از حضور او و دیگر نمایندگان سازمان‌های غیر دولتی در ژنو می‌گذرد، آنها یک هفته دیگر هم در این اجلاس حضور خواهند داشت.

آقای نائب هاشم، جدید‌ترین گزارش گزارشگر ویژه در امور حقوق بشر ایران چه تفاوت‌ها و تمایزهایی با گزارش‌های پیشین دارد؟

گزارش‌های پیشین احمد شهید جامعیت خودش را دارد، مدام بر این جامعیت افزوده می‌شود، کیفیت گزارش هم هر بار بهتر از دفعه گذشته می‌شود، اطلاعات ایشان وسیع‌ترو همه جانبه‌ترمی شود از طرفی به برخی عرصه‌ها که قبلاً شاید نپرداخته یا کمتر پرداخته شده بود بیشتر پرداخته می‌شود. موضع‌گیری که در گفتگوی تعاملی با احمد شهید بود بسیار مثبت بود. کشور‌ها و سازمان‌های غیر دولتی که با این گزارش برخورد کرده بودند آن را دارای جنبه‌های مثبت بسیاری دیدند. نکته جالب اینکه برخلاف بسیاری از سال‌های گذشته که محمد جواد لاریجانی حضور پیدا می‌کرد و برخوردهای تند و زننده‌ای را با احمد شهید داشت این بار حضور نداشت و نماینده جمهوری اسلامی در ژنو برخورد متعادل تری داشت. روز سه شنبه جلسه «یو پی آر» ایران بود، بررسی ادواری که اهمیت‌اش کمتر از ارائه گزارش احمد شهید به اجلاس نیست. با توجه به اینکه «یو پی ار» ست که هر چهار سال و نیم رخ می‌دهد و امسال تقارن پیدا کرده با مساله گزارش سالانه، گزارش دوم هم روز سه شنبه بررسی شد و ۱۰ کشور و ۱۰ سازمان غیر دولتی از جمله ما با پاسخگویی جمهوری اسلامی به بررسی ادواری جهانی برخورد خواهند کرد.

آیا در بیست‌ و هشتمین نشست شورای حقوق‌ بشر سازمان ملل٬ رویکرد یا پیشنهاد تازه‌ای نسبت به مساله حقوق بشر در ایران ارائه شد؟

در شورای حقوق بشر به هر حال روند‌ها تکراری است ولی در دل این تکرارها‌ گاه تغییرات، آرام آرام به یک تغییر کیفی مبدل می‌شوند. دراین شورا نحوه بیان مسایل نسبت به نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی به‌‌ همان تندی بود که قبلاً بود٬ می‌توان گفت شاید قدری تند‌تر از گذشته هم بوده است.

به گفته گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در امور ایران، در زمان ریاست جمهوری حسن روحانی وضعیت حقوق بشر در این کشور بد‌تر از گذشته شده است. تمرکز احمد شهید به صورت خاص بر روی چه حوزه‌ای بوده است؟

به هر حال در بررسی حقوق بشر مهم‌ترین شاخص‌ها را می‌توان در نظر گرفت. یکی از مهم‌ترین شاخص‌ها اعدام است. ما در سال ۲۰۱۴، شاهد بالا‌ترین میزان اعدام در ایران بودیم که از مرز ۷۵۰ نفر گذشته است. احمد شهید در گزارش خود به ۷۵۳ مورد اشاره کرد. در سال ۲۰۱۱ نزدیک به ۷۰۰ مورد اعدام در ایران اجرا شده، بعداً کاهش پیدا کرده به ۵۰۰ تا رسیده بعد در دو سال گذشته افزایش پیدا کرده است. به هر حال در چهار سالی که از ماموریت احمد شهید سپری می‌شود آمار اعدام در حدود ۷۰۰ مورد در سال بوده بنابراین در چهارسال گذشته شاهد اجرای نزدیک به ۲۵۰۰ تا ۳ هزار اعدام در ایران بوده‌ایم. این رقم فوق العاده بالاست. البته احمد شهید شاخص‌های دیگری مثل آزادی مطبوعات، آزادی تجمعات را هم در نظر گرفت، از سوی دیگر وی در گزارش خود به اجحاف و تبعیض نسبت به اقلیت‌های مذهبی، قومی و ملی در ایران اشاره داشته است که در این رابطه شاهد بد‌تر شدن اوضاع هستیم.

 احمد شهید در گزارش خود پیرامون زندانیان سیاسی به صورت خاص از کدام یک از زندانیان سیاسی نام برد؟

گزارشگر ویژه در امور حقوق بشر ایران در جای جای و نقاط مختلف این گزارش از افراد مختلفی نام بردند برای مثال هم به صورت شفاهی هم به صورت کتبی از آقایان موسوی و کروبی و خانم زهرا رهنورد که در بازداشت خانگی به سر می‌برند یاد کردند، همچنین در رابطه با وکلای زندانی نظیرعبدالفتاح سلطانی صحبت کردند، در مورد وضعیت خانم نسرین ستوده نیز صحبت کردند که از کار وکالت بازمانده‌اند. در این گزارش به جز ضمیمه آن از نام تمام زندانیان بهایی و غیره یاد شده است. احمد شهید در هنگام قرائت گزارش خود از حدود بیست نفر از مدافعان حقوق بشر و زندانیان سیاسی نام برد.

محمدجواد لاریجانی، معاون بین‌الملل و دبیر شورای حقوق‌بشر قوه قضائیه در آذر ماه سال جاری گفته بود: «شمار زیاد اعدام‌های مرتبط با جرایم مواد مخدر «موضوع غمباری» است و «ما در تلاشیم که این قانون را تغییر دهیم و اگر در تصویب این قانون در پارلمان موفق شویم آنگاه ۸۰ درصد اعدام‌ها از بین خواهد رفت و این می‌تواند خبر مهمی باشد.» پاسخ جمهوری اسلامی در این زمینه چه بوده است؟

احمد شهید گزارش خود را روز دوشنبه داد ما روز سه شنبه شاهد دریافت پاسخ‌های جمهوری اسلامی به ۲۹۱ پیشنهاد بودیم که از جمله پیشنهاد نماینده اسپانیا که گفته بود مجازات اعدام به عنوان مجازات مواد مخدر بسیار شدید تلقی می‌شود. در گزارش آقای احمد شهید نیز به این موضوع اشاره شده است. البته صادق لاریجانی که بد‌ترین ادبیات را در شورای حقوق بشر داشته است و بار‌ها به شورا، رییس شورا و احمد شهید توهین کرده در این رابطه شاید نرم‌ترین سخنان را ارائه کرده است. ما تصور می‌کردیم چه بسا این پیشنهاد اسپانیا مورد توجه قرار بگیرد اما روز سه شنبه پاسخ جمهوری اسلامی در این رابطه منفی بود و اگر پاسخ‌های جمهوری اسلامی را قضاوت کنیم باز هم شاهد اجرای اعدام حداقل بیش از ۷۵۰ اعدام در سال‌های پیش رو خواهیم بود، چون جمهوری اسلامی هرگز نخواسته که در مورد اعدام‌ها نرمشی از خود نشان بدهد به طوری که تمامی ۴۱ پیشنهادی که در مورد اعدام‌ها به نماینده این کشور ارائه شد همه از سوی نماینده این کشور رد شد.

جمهوری اسلامی از بین ۲۹۱ پیشنهاد ارائه شده کدام یک را مورد توجه قرار داده است؟

نمایندگان جمهوری اسلامی در سال گذشته حدود دو سوم پیشنهادات را قبول کرده بودند، امسال به نظرم قطعاً کمتر از این ارقام مورد توافق جمهوری اسلامی قرارخواهد گرفت. بسیاری از این پیشنهاد‌ها در واقع تاییدی هست از سوی جمهوری اسلامی وکشورهایی که با این کشور همسو هستند برای مثال ادامه روند ارتقای سطح اموزش و بهداشت. البته یکی از مهم‌ترین پیشنهادهایی که جمهوری اسلامی نادانسته در دوره پیش قبول کرد و اکنون به شکلی می‌توان گفت در آن مانده است، پیشنهاد تشکیل «سازمان ملی حقوق بشر بر مبنای اصول پاریس» است، این سازمان به مسایل حقوق بشری از زاویه انتقادی در آن کشور نگاه می‌کند و نقش یک سازمان غیردولتی را ایفا می‌کند. در حوزه انتقاد و اصلاحات سیستم حقوقی کشور اما بودجه و امکانات ازجانب دولت تامین می‌شود. در دوره کنونی هم این پیشنهاد مورد موافقت جمهوری اسلامی قرار گرفت. به نظر می‌رسد دستگاه قضا و مسوولان قوه قضاییه ایران از محتوای این موضوع اطلاعی ندارند.
 


***

شکست مذاکرات هسته‌ای باعث سرکوب بیشتر جامعه‌ مدنی می‌شود / گفتگو با هادی قائمی

جرس-  فیروزه رمضانزاده:  نزدیک به دو سال از انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور ایران می‌گذرد اما باوجود وعده‌های وی در مورد ارتقای آزادی بیان در ایران، انتشار اخبار متعدد از اعدام اقلیت‌های دینی و سیاسی و نیز بازداشت فعالان مدنی و کنشگران حقوق زنان و کودکان بر بد‌تر شدن وضعیت حقوق بشر در ایران دلالت می‌کند.  

رسانه‌ها و مطبوعات ایرانی همچنان با خطر محدودیت‌، توقیف و تعطیلی مواجهند. به منظور تببین و تشریح وضعیت حقوق بشر و مطبوعات در دولت حسن روحانی با هادی قائمی، مدیر کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفتگویی انجام داده‌ایم که در پی می‌آید:

آقای قائمی، آخرین گزارش احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر در مارس ۲۰۱۵ درحالی منتشر شده است که وضعیت حقوق بشر در دوران دولت حسن روحانی بحرانی‌تر شده است‌. سرفصل‌های عمده این گزارش چه بود؟

بله، آخرین گزارش احمد شهید به شورای حقوق بشر روز دوازدهم مارچ منتشر شد که روزدوشنبه در مورد آن صحبت خواهد کرد.‌‌ همان طور که می‌دانید با گذشت قریب به دو سال از انتخاب آقای روحانی به ریاست جمهوری، وضعیت حقوق بشر در ایران به صورت عمومی تغییرچندان چشمگیری نداشته و همچنان شاهد ادامه روند منفی پنج سال گذشته هستیم. در این مورد، گزارشگر ویژه سازمان ملل، آخرین گزارش خود را برای شورای حقوق بشر سازمان ملل منتشر کرد که در آن بار دیگر به طور مستند به ابعاد مختلف دهشتناک نقض حقوق بشر در ایران پرداخته است. مخصوصاً مساله افزایش اعدام‌ها در سال ٬۲۰۱۴ تعداد اعدام‌ها نسبت به سال‌های دیگر همچنان افزایش یافته است. در گزارش اخیر احمد شهید به موضوع عدم وجود استاندارد‌ها و معیارهای دادگاه‌های عادلانه و نیز بازداشت‌های خودسرانه و نقض حقوق وکلایی که برای دفاع از متهمان سیاسی عقیدتی تلاش می‌کنند اشاره شده است. وی همچنین در این گزارش به وضعیت زندانیان سیاسی عقیدتی توجه ویژه‌ای داشته است. شهید همچنین به موضوع عدم آزادی بیان و دسترسی آزاد به اطلاعات تاکید داشته است،‌‌ همان طور که می‌بینیم در ایران مجوز برگزاری تجمعات مسالمات انجمن‌ها صادر نمی‌شود، از طرفی اقلیت‌های دینی هم چنان زیر فشارهای گوناگون به سر می‌برند، این موارد سرلوحه‌های عمده گزارش جدید آقای شهید هستند.

برپایه اطلاعات و نامه‌های منتشر شده از سوی زنان زندانی که دوران حبس خود را در زندان قرچک گذارنده‌اند زندان قرچک ورامین به عنوان یکی از بد‌ترین زندان‌های ایران شناخته شده است چرا که زندانیان این زندان از ابتدایی‌ترین حقوق بهداشتی خود نیز محروم هستند، آیا در گزارش اخیر احمد شهید به وضعیت این زندان و زندان‌های مشابه در ایران اشاره شده است؟

بله در این گزارش به وضعیت غنچه قوامی که در زندان قرچک بوده اشاره شده است.‌‌ همان طور که می‌دانید درطول چند ماه گذشته تعداد زیادی از فعالان حقوق زنان و کودکان از جمله غنچه قوامی و آتنا فرقدانی بازداشت و به زندان قرچک منتقل شدند. به گفته زندانیانی که در این زندان دوران حبس خود را سپری کرده بودند وضعیت زندانیان در این زندان بسیار نامناسب است. در مجموع، طی یک سال و نیم گذشته تعداد زنانی که در ایران بازداشت شدند از روزنامه نگار گرفته تا هنرمندان و فعالان حوزه زنان همچنان رو به افزایش بوده و به نظر می‌رسد نیروهای امنیتی و اطلاعاتی فشار زیادی بر روی حوزه زنان وارد کرده‌اند که البته با اتفاقاتی که در پی اسیدپاشی‌های اخیر در اصفهان رخ داد این روند تشدید پیدا کرد، در پی این حوادث کنشگرانی نظیر مهدیه گلرو به زندان افتادند.

یکی دیگر از موارد نقض حقوق زنان در ایران در حوزه موسیقی رخ داده است، در طول دو سال اخیر و فعالیت دولت روحانی٬ دامنه اعمال محدودیت برای خوانندگان زن شدید‌تر شده است.

بله‌‌ همان طور که شما هم اشاره کردید در ایران بر روی زنانی که در حوزه موسیقی به عنوان نوازنده یا خواننده فعالیت می‌کنند حساسیت‌های بسیاری اعمال شده است و در مجموع می‌بینیم برخی از قشرهای حکومتی می‌خواهند از هر گونه فعالیت زنان در امور اجتماعی و فرهنگی و حتی حضور آن‌ها در دانشگاه‌ها جلوگیری کنند. موسیقی زنان نیز یکی از مواردی ست که می‌بینیم از اجرای بسیاری از کنسرت‌ها و فروش و توزیع البوم‌هایی که حتی با مجوز منتشر شده‌اند جلوگیری می‌شود. این روند، حملات شدیدی را به سمت وزارت ارشاد و دولت روحانی نشانه رفته است.

نهادهای بین‌المللی وضعیت آزادی بیان و روزنامه‌نگاران در دولت یازدهم را نامناسب برآورد کرده‌اند. شما وضعیت مطبوعات در دو سال اخیر را چگونه می‌بینید؟

به اعتقاد من در شش ماهه نخست فعالیت دولت حسن روحانی وضعیت مطبوعات بسیار مناسب‌تر بود. پس از آنکه روزنامه‌های مختلفی را توقیف کردند و تعدادی از روزنامه نگاران بازداشت شدند، فضایی از خودسانسوری و ارعاب در این حوزه ایجاد شد که موجب شد شاهد موارد جدیدی نباشیم ولی شاید مورد جدید،‌‌ همان مورد اسیدپاشی باشد که بلافاصله عکاس و سردبیران محلی ایسنا در اصفهان را بازداشت کردند و از آن زمان به بعد بود که ازهرگونه خبررسانی مستقل در این حوزه جلوگیری شد. بنابراین نه تنها وضعیت مطبوعات در ایران بهتر شده بلکه فضای رعب و وحشت در این حوزه بیشتر نیز شده است. به نظر می‌رسد بازداشت‌هایی مثل بازداشت‌های ایسنا بسیار تاثیرگذار بوده است زیرا به سرعت این پیام را به سایر فعالان این حوزه منتقل کردند که چنانچه در هر حوزه‌ای بخواهند به صورت مستقل پیگیری کنند یا خبررسانی کنند می‌بایست هزینه زیادی بپردازند. همچنین شواهد موجود نشان می‌دهد که خودسانسوری هم در روزنامه‌ها و مطبوعات ایران بسیار بیشتر از گذشته صورت می‌گیرد.

کمپین بین المللی حقوق بشر طی یک سال اخیر در حوزه جمع آوری اطلاعات مربوط به نقض حقوق بشر در ایران چه دستاورد‌ها و فعالیت‌هایی داشته است؟

درمجموع، تلاش کردیم هم چنان به موارد مختلف و گسترده نقض حقوق بشر در ایران بپردازیم. همچنین سعی کردیم به شکل مستند، پیشنهاد‌ها و راه حل‌هایی در رابطه با خط مشی‌های حکومت ایران به جامعه بین المللی ارائه کنیم. ما در این سه حوزه سه گزارش داشتیم، یکی در مورد وضعیت اینترنت و تحولاتی که پیرامون اینترنت ملی در حال وقوع است. همچنین گزارش بسیار مبسوطی داشتیم در مورد حوزه زنان. در این رابطه جمعه گذشته گزارشی در مورد اسیدپاشی و لوایح مجلس ایران برای محدود کردن بیشتر زنان منتشر کردیم. همچنین تابستان گذشته گزارشی در مورد مذاکرات هسته‌ای و نیز نگرش و انتظارات جامعه مدنی نسبت به این مذاکرات منتشر کردیم و نقطه نظرات فعالان مختلف داخل ایران را جمع آوری و به جامعه بین المللی ارائه کردیم چرا که به اعتقاد ناظران کمپین، تبیین و برآورد جامعه مدنی ایران، کاهش تنش‌های بین المللی و موفقیت در این مذاکرات در حقیقت می‌تواند پنجره امیدی باشد و البته شکست در این مذاکرات به فشار‌ها و سرکوب‌های بیشتری منجر خواهد شد. با توجه به گسترش دسترسی به اینترنت که از تابستان امسال شروع شد، فعالیت‌هایی در حوزه فرهنگ سازی بین عامه مردم داشتیم.‌‌ همان طور که می‌دانید دولت روحانی اجازه داد شرکت‌های تلفن همراه دسترسی به اینترنت را بر روی تلفن‌های همراه فراهم کنند که پیش از این جلوگیری می‌کردند. در این رابطه ما بر روی فرهنگ سازی بیشتر تمرکز و تلاش کردیم برای مثال، تولید رادیوی هفتگی با عنوان «پنج عصر» و اجرای کامبیز حسینی که از رادیو فردا پخش می‌شود و بر روی اینترنت قرار می‌گیرد. در این راستا موفق شدیم اخبار لازم را به صورت هفتگی در دسترس میلیون‌ها مخاطب ایرانی قرار دهیم. همچنین ارائه تحلیل‌های مرتبط و فرهنگ سازی با استفاده از ویدئوهای کوتاه بر روی اینترنت یکی از روش‌های فرهنگ سازی بسیار موفق و جدید ما به شمار می‌رود. اما بیان یک نکته مهم ضروری ست، مادامی که دولت ایران با سازمان‌های حقوق بشری وارد گفتمانی متعارف نمی‌شود و از حضور و ورود جامعه مدنی درون ایران بر سیاست گذاری‌های دولت جلوگیری می‌کند تمرکز و تاکید ما برتبیین فرهنگ عامه مردم ادامه خواهد داشت.

بازتاب و ثمره این فعالیت‌ها و فرهنگ سازی‌ها در کدام یک از حوزه‌های مدنی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مشهود بوده است؟

یکی از نقاط روشنی که در این زمینه دیدیم فعالیت‌هایی بوده که کنشگران داخل ایران برعلیه اعدام و حکم قصاص انجام دادند. بر اساس آخرین اطلاعاتی که خود مقام‌های قوه قضاییه ارائه کرده‌اند در یک دوره زمانی ۱۴ ماهه ار فروردین ۹۲ تاکنون بیش از ۶۰۰ خانواده در مورد قصاص تصمیم به بخشش گرفته‌اند و این مساله نشان می‌دهد که فرهنگ سازی در این راستا بسیار مهم بوده است چرا که از نقض گسترده حقوق بشر در ایران در آینده نیز جلوگیری می‌کند. اما در مجموع بسیاری از موارد نقض حقوق بشر ازسوی افرادی صورت می‌گیرد که دارای مناصب و قدرت حکومتی هستند و البته متاسفانه تاثیرگذاری این فرهنگ سازی برروی آن‌ها امری بسیار دشوار است.
 

 

 

فعالان زن از هشتم مارس می گویند

Posted: 21 Mar 2015 05:02 AM PDT

جرس- مصادف با هشتم مارس، روز جهانی زن، گروهی از  فعالان زن ایرانی در عرصه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی از حقوق و مشکلات زنان در جامعه ی ایران می گویند. سی نهمین ویژه نامه جرس به این موضوع اختصاص یافته است.


گزارش

دولت روحانی و مطالبات زنان؛  وعده‌هایی که برآورده نشد / نیلوفر زارع
 

یادداشت

به بهانه هشت مارس / جمیله کدیور


گفتگو
رویکرد قوانین نسبت به زنان واپس‌گراست / گفتگو با صدیقه وسمقی 
قوانین کنونی مانع بزرگ دستیابی به برابری جنسیتی است / گفتگو با نسرین ستوده
قواعد فقهی باید به نفع حقوق زنان روزآمد شود / گفتگو با ناهید توسلی 
 زنان منطقه باید صدای یکدیگر شوند / گفتگو با شریفه شهاب
حکومت بخشی از هویت خود را در تبعیض علیه زنان تعریف کرده است /گفتگو با رضوان مقدم
 


----------------------------------------------------------



دولت روحانی و مطالبات زنان؛  وعده‌هایی که برآورده نشد / نیلوفر زارع

جرس: پس از انتخاب حسن روحانی به سمت ریاست جمهوری جوی از امید و خوشبینی ایجاد شد و انتظار می‌رفت روی کار آمدن دولتی میانه‌رو در ایران به بازشدن مسیرهایی تازه برای زنان منجر شود اما حالا بعد از از گذشت نزدیک به دو سال آیا دلیلی برای تداوم امید و خوشبینی‌ وجود دارد؟

وضعیت بلاتکلیفی

دولت در عرصه سیاست داخلی نتوانسته دل حامیان خود را به دست بیاورد. اصلاحاتی که روحانی برای گشایش فضای سیاسی و اجتماعی وعده‌اش را داده بود معلق مانده و اصولگرایان به طور واضحی دست بالا را دارند. انها هستند که هنوز قواعد زمین بازی را تعیین می‌کنند. گشت‌های ارشاد را به خیابان‌ها می‌فرستند٬ از انتشار آلبومی با همخوانی یک زن فریاد وا اسلام‌شان به هوا بلند می‌شود٬ طرح تفکیک جنسیتی را در ادارات زیر نظر خودشان اجرا می‌کنند و با دنبال کردن قوانینی در راستای افزایش جمعیت برای خانه‌نشین کردن زنان تلاش می‌کنند. روش‌هایی که البته تازگی ندارد و در عمر ۳۶ ساله جمهوری اسلامی با کمی فراز و نشیب تجربه شده است. دولت روحانی در قبال این روش‌ها چه کاری از دست‌اش ساخته است؟ چه انتظاری از این دولت می‌توان داشت؟ آیا باید از توقع داشت که رییس جمهور در مقابل مراجع سنتی بایستد و آرای تبعیض آمیز آنان در قبال زنان را به چالش بکشد؟ آیا او خود به عنوان یک تحصیلکرده فقه دیدگاه انتقادی نسبت به این قوانین تبعیض آمیز دارد؟ سوالات از این دست زیاد است و فعالان زن در تلاش خود برای ایجاد تغییر و برابری جنسیتی در ایران خود را ناگزیر به پاسخگویی آن می‌بینند.


امیدها در حال رنگ باختن

فشارهای امنیتی به قوت خود باقی است. فعالیت‌های جمعی و شبکه‌ای ناامن است و ریسک فعالیت‌های علنی بالاست. بنابراین امکان و فرصت سازمان‌یابی برای کسانی که خود را متعلق به جنبش زنان ایران می‌دانند وجود ندارد. فعالیت‌ها عمدتا زیرپوست جامعه جریان دارد و بروز علنی نمی‌یابد. درست در همین نقطه‌ است که نوعی بلاتکلیفی میان فعالان زنان در برخورد با دولت روحانی شکل گرفته است. آنها انتظار داشتند که فعالیت‌های به محاق رفته‌ ناشی از سرکوب‌های دوران احمدی‌نژاد را در دوره جدید احیا کنند٬ سازمان‌های غیردولتی زنان ولو با وجود محدودیت‌ها دوباره شکل بگیرد٬ و در تعامل با نهادهای قدرت امکان تغییر برخی قوانین فراهم شود یا دستکم اجازه بحث درباره آن داده شود اما این انتظار‌ها برآورده نشده و به مرور زمان آن امید اولیه در حال تبدیل به نارضایتی است. شاید این بلاتکلیفی یک وضع قابل فهم باشد. بسیاری دیگر از طرفداران تغییر در دیگر حوزه‌ها هم حالا همین وضعی مشابه تجربه می‌کنند. آنها می‌خواهند به دولت روحانی فرصت دهند و زود از امیدهای خود دست نکشند. به نظر می‌رسد تجربه تلخ دوران احمدی‌نژاد آنها را متقاعد کرده که صبر بیشتری در قبال روحانی به خرج دهند. موضوع از این جهت دارای اهمیت است که گویی در اتمسفر سیاسی ایران میان طرفداران تغییر یک تفاهم کلی به وجود آمده است. زنان طرفدار برابری جنسیتی هم خود را در این فضا می‌بینند. مطالباتشان از دولت برآورده نشده ولی امیدشان هم هنوز ناامید نشده است.

 

ضرر دوجانبه

نقشی که نهادهای غیردولتی و شبکه‌های انسانی باید در جامعه ایران بازی کنند حالا به واسطه فشارهای امنیتی به شبکه‌های اجتماعی مجازی محول شده است. کمپین‌ها با هر محور و موضوعیتی عمدتا در فضای اینترنتی شکل می‌گیرند و در بسیاری موارد محدود به همین فضاها می‌مانند. کمپین‌هایی که مطالبات زنان را بازگو می‌کنند هم در این فضا رشد چشمگیری داشته‌اند. گسترش شبکه اینترنت در ایران این فرصت را فراهم کرده که افراد بیشتری در معرض آگاهی بخشی قرار بگیرند و خود را همدل و همگام با کمپین‌‌های برابری خواهانه حس کنند اما حتی پدید‌اورندگان این کمپین‌ها هم اذعان دارند که فعالیت مجازی می‌تواند کارکردی خلاف انتظار داشته باشد و به بی عملی دامن بزند چرا که این شبکه‌سازی‌ها عمدتا به فضای واقعی جامعه منتقل نمی‌شود. با این حال چاره چیست؟ دستکم تا زمانی که نهادهای اطلاعاتی به شیوه کنونی به تعقیف و تهدید فعالان زنان ادامه دهند و فضای فعالیت آنان را ناکام نگه دارند انتظاری برای فعالیت‌های واقعی نباید داشت. پایان دادن به این وضعیت طبعا تنها در اختیار دولت نیست اما تداوم این وضعیت هم به ضرر طرفداران تغییر هم به ضرر دولت خواهد بود.

در چشم بسیاری از تحلیلگران مسائل ایران اکنون اولویت برای دولت٬ پایان دادن به بحران بر سر برنامه‌ هسته‌ای و رسیدن به توافق با قدرت‌های جهانی است. سایر وعده‌ها و ماموریت‌های دولت تاکنون تحت الشعاع مذاکرات اتمی قرار گرفته است اما بهرحال تکلیف مذاکرات در چند هفته آینده مشخص خواهد شد و بعد از آن مسایل داخلی اهمیت دو چندان خواهد یافت. دولت در سال آینده به نیمه راه خود می‌رسد و باید به حامیانش نشان دهد که تا چه حد در برآورده کردن وعده‌های خود موفق بوده است. در هر حال حاضر اگر روحانی بخواهد از دستاوردهایش برای زنان سخن بگوید دستی نسبتا خالی خواهد داشت. 
 


***
 

ناهید توسلی: قواعد فقهی باید به نفع حقوق زنان روزآمد شود


جرس: گرچه راه‌های مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان در ایران به واسطه تسلط فقه سنتی بر نظام حقوقی محدود است اما تمایل به نقش‌ افرینی از سوی زنان در سالهای پس از انقلاب رشد چشمگیری داشته است. 

ناهید توسلی٬ پژوهشگر و کنشگر حوزه زنان و سردبیر مجله « نافه» دلیل این وضعیت را حضور بخش وسیعی از زنان سنتی به فضاهای عمومی پس از پیروزی انقلاب اسلامی می‌داند. او اعتقاد دارد که این گروه از زنان حس امنیت بیشتری پیدا کردند و در گذر زمان توانستند هم تراز با زنانی که امکان حضور در عرصۀ عمومی را در پیش از انقلاب داشتند به تعامل و گفت‌و‌گو و حتی به کنش‌گری بپردازند. تصویری که توسلی از این وضعیت ترسیم می‌کند بیانگر تنوع و گوناگونی خاستگاه‌ مطالبات زنان در جامعه ایران است اما او اعتقادی به مرزبندی‌های مفهومی نظیر زنان سکولار و زنان مذهبی ندارد و بر این باور است که گرچه این دو گروه شاید بر سر روش‌ها، کنش‌ها و یا استراتژی‌هایشان سلیقه‌های اعتقادی یا رفتاری متفاوت داشته باشند، اما بر سر اصل موضوع که کوشش و کنش برای دستیابی به حقوق انسانی برابر با مرد است بعید می‌دانم به هم نزدیک نباشند.


متن کامل گفتگوی جرس با ناهید توسلی را بخوانید:

 

خانم توسلی، گفتمان‌ها و مطالبات فمنیستی بعد از انقلاب دچار چه تغییرات و تحولاتی شده است؟


نخست باید به این نکته اشاره کنم که زنان ایران، پیش از انقلاب، نه گفتمان و نه مطالبات فمینیستیِ جدی و اثرگذار- آنچنان که پس از انقلاب شاهد آن هستیم- داشتند و نه اساساً مساله حقوق برابر و عادلانه انسانی زنان- چه در ایران و چه در جهان- در آن زمان مسئله‌ای آن چنان حیاتی و جدی بود که به گفتمان و یا مطالباتی منجر شود.


  به شدت باورمند به این هستم که یکی از مهم‌ترین و خودجوش‌ترین حرکت‌های واقعا انقلابی در ایران پس از سال ۵۷ انقلابی بود که در حوزه‌ی زیستِ زنان اتفاق افتاد. دلیل آن هم دگرگونی‌ای بود که در بخش عظیمی از زندگیِ زنان سنتی ایران به وجود آمد. انقلاب ایران، به دلیل ویژگیِ دینی/اسلامی بودنش مجوز ورود قشر عظیمی از زنانی را صادر کرد که تنها به‌‌ همان دلیل از بسیاری امکانات آموزشی، رفاهی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... یا خانواده‌های سنتی/دینی‌شان و یا حتی باورمندی خودشان به سنت‌های موجود در جامعه ایران، در فضای عمومی حضور نمی‌یافتند. اینان زنانی بودند که در – باصطلاح – پستوی خانه‌ها می‌زیستند و بر این باور بودند که عرصۀ عمومی، عرصه‌ای تنها مردانه است.

انقلاب ایران اما، به دلیل‌‌ همان ویژگی‌های اسلامی موجب شد که آنان احساس امنیت بیشتری کرده از فضای بسته‌ی خانه به فضای بیرون، که عملا فضایی عمومی است ورود کنند. در این روند، این زنان که حالا می‌توانستند با پوشش سنتی/اسلامی خود امکان بالفعل کردن بسیاری امکانات بالقو‌ه‌ی خود را داشته باشند و بتوانند هم تراز با زنانی که امکان حضور در عرصۀ عمومی را در پیش از انقلاب داشتند به تعامل و گفت‌و‌گو و حتی به کنش‌گری بپردازند.


ورود این بخش از زنان و پیوستن آنان به حضور در عرصه‌های عمومی، جایی که پیش‌تر تنها زنان غیردینی و یا دینی نواندیش امکان حضور در آن را داشتند، بسیاری از معادلات اجتماعی را به هم ریخت. حالا دیگر این قشر یا گروه یا بخش از زنان با توجه به شناخت «خویشتن خود» و آگاهی از بالفعل شدن بسیاری از بالقوه‌های خود دیگر نه تنها امکان بازگشت به آن پستوی نمادین را نمی‌داد بلکه عملا نظمِ نظام مردانه‌ی جامعۀ ایران را نیز به گونه‌ای پیش بینی نشده دگرگون کردند. با توجه به این واقعیت‌ها بود که در این مقطع، نه تنها در ایران و دیگر کشورهای جهان سوم و مسلمان، بلکه تقریبا در همۀ جهان میزان آگاهی انسان به «خویش یابیِ» خویش و بازیابی حقوق حقۀ انسانی خود٬ حرکت‌های آزادی خواهانۀ «انسان» ی فراوانی را موجب شد.


حتما باید توجه داشت که در این بحث، از زنان الیت و فرهیخته و به ویژه زنان کلان شهرنشین که در پیش از انقلاب امکان حضور در عرصۀ عمومی را داشته‌اند صحبت نمی‌کنم. زن ایرانی، در این بحث و نوشته،‌‌ همان زن سنتی/ دینی است که سده‌ها و هزاره‌ها در پستوهای «مردساز» محبوس بوده و امکان رشد و تعالی نیافته بود، اما با انقلاب۵۷ که انقلابی دینی با رهبریِ دینی بود هم ذات پنداری کرد و خود، خود را از بند رهانید. در این مقطع است که من باورمندم که حالا‌‌ همان زن سنتی، خود به گفتمانی نو و تازه در رابطه با مطالبات‌اش در حوزه‌ی احقاق حقوق حقه‌ی انسانی‌اش رسیده است. این را من، تغییر و تحولی بسیار بزرگ و مهم می‌دانم که موجب اصلی آن انقلابی بود که با ویژگی دینی توانست این حرکت و این جنبش را از سوی زنان ایران فراهم سازد.


در چه مراحل و مقاطعی گفتمان زنان سکولار و زنان مذهبی به هم نزدیک شد؟


من رابطه چندان خوبی با این تقسیم بندی‌های تازه ساخته شده ندارم، حتی اگر در واقعیت هم چنین گزینه‌ای وجود داشته باشد. البته در این نوشته جای بحث بر سر چرایی آن نیست....


زنانِ (به زعم این تقسیم بندی) سکولار یا مذهبیِ آگاه و روشن به مسایل و گفتمان‌های روز جهان، بدون شک می‌دانند برای رسیدن به حقوق برابر و عادلانه انسانی‌شان، که آن را امری عام و یکسان می‌دانند، با هم وجوه اشتراک فراوان دارند. بنابراین آنان در همه مراحل و مقاطع برای این امر حیاتی و انسانی به هم نزدیک هستند، گرچه شاید بر سر روش‌ها، کنش‌ها و یا استراتژی‌هایشان سلیقه‌های اعتقادی یا رفتاری متفاوت داشته باشند، اما بر سر اصل موضوع که کوشش و کنش برای دستیابی به حقوق انسانی برابر با مرد است بعید می‌دانم به هم نزدیک نباشند.


مسلماً پاسخ این پرسش‌‌ همان وجه اشتراکیست که همه زنان بر سر حقوق برابر انسانی اشان با یکدیگر دارند. گفتمان مشترک زنان سکولار و زنان مذهبی، شاید از پس از پایان جنگ به طور جدی به هم نزدیک شد. البته فراموش نباید کرد که مسائل سیاسی و اختلاف سلیقه‌ها و اختلاف عقیده‌های سیاسی در مقاطعی موجب تفاوت سلیقه شده و می‌شود؛ اما چون دردشان؛ «درد مشترک» است با هم در تعامل هستند.


آیا می‌توان اجماعی بین این دو دسته برای رسیدن به عدالت و برابری برقرار کرد؟


شکی نیست که اگر غیر از این باشد راه رسیدن به عدالت و برابری برای زنان در ایران دشوار خواهد شد. 
بازیابی حقوق برابر و عادلانۀ «انسانیِ» زن، چیزی متفاوت و با بیشتر و کمتر از حقوق «انسانیِ» مرد، که در ‌‌نهایت‌‌ همان حقوق برابر و عادلانۀ «انسانِ انسان‌ها» و یا «حقوق بشر» خوانده می‌شود٬ نیست. بنابراین داعیه داران کنش‌گری برای دستیابی به حقوق بشر، باید در پی احقاق حقوق زنان و مردان جهان باشند. با توجه به چنین نگرشی نه تنها نمی‌توان تفکیک و شقاقی به لحاظ جنس/جنسیتی برای انسان قائل شد، بلکه حتی نمی‌توان هیچ گزینۀ انفکاک پذیرِ دیگری را نیز که برساختۀ نظام تک جنسی/ تک زبانی/ تک اندیشی و... نرینه است - چونان رنگ و‌نژاد و فرهنگ و زبان و دین و باور‌ها و سنت‌ها و آئین ها-، برتافت. با چنین نگرش برابر و عادلانه‌ای، که «اجماع» حرف نخست و پایان را می‌زند، بنابراین باید در پاسخ به پرسش بالا گفت که: بلی، نه تنها بین دو دسته‌ای که از آن‌ها به عنوان سکولار و مذهبی نام برده می‌شود می‌تواند [و باید] اجماع کامل وجود داشته باشد [و باید داشته باشد]، بلکه برای رسیدن به این هدف مشترک، «اجماع» کارآمد‌ترین و سازنده‌ترین امکان و گزینه است.


به گفته شما آن‌چه از «فمینیسم» در ذهن عام جامعۀ ایران جاافتاده با مفهوم علمی/آکادمیک این اصطلاح در تضاد است. منظور شما بیشتر فمینیسم اسلامی است؟


خیر، منظورم هر دوی این هاست؛ هم «فمینیسم» به معنای عام آن و هم به معنای اسلامیِ آن. فلسفه و کارکرد «فمینیسم» در ایران – بی‌تعارف و بی‌رودربایستی – فلسفه و کارکردی غربی پیدا کرده و این به نظر من بزرگ‌ترین معضلی است که «زنان» مذهبیِ مسلمان و نیز غیرمسلمان (نه الزاماً سکولار) ما با آن روبرو هستند. در مصاحبه مورد اشاره‌تان در «جرس»، که من «فمینیسم» را در تضاد با مفهوم علمی/آکادمیک آن در ایران بیان کرده بودم، اساساً نظری به «فمینیسم اسلامی» نداشتم، بلکه می‌خواستم بگویم که چیزی به نام بازیابی حقوق برابر و عادلانۀ «زن» [چه اسلامی و چه غیر اسلامی‌اش] به مفهوم نحله‌ای دانشگاهی و علمی (آکادمیک) در میان نخبگان ایرانی – به ویژه آنان که دستی در دانشگاه و در امور سیاسی/ فرهنگی دارد نه تنها وجود ندارد، بلکه باوری به حل این معضلی که جهان را به خود مشغول کرده است نیز در میان دانشگاهیان و فرهنگیان و نیز فرهیختگان ایرانی دیده نمی‌شود. بدیهی است اینجا، جای پرداختن به چرایی آن نیست، شاید در فرصتی دیگر و در مقاله‌ای جداگانه به آن بپردازم.


بنابراین وقتی «فمینیسم» در ایران جایگاهی برای حضور در واژه-نامه و محافل علمی/ آکادمیک ندارد، چگونه می‌توان به شاخۀ «اسلامی» آن در ایران و در اسلام پرداخت؟ در حالیکه می‌دانیم شاخه‌های مسیحی، یهودی و حتی اسلامی آن در حال حاضر در جهان به کنش‌گری مشغول است! در پائیز ۲۰۱۰ (آبان/آذر۸۹) به کنفرانس «فمینیسم اسلامی» که در مادرید برگزار شد دعوت داشتم و مقاله‌ای با عنوان «خوانش هرمنوتیکی قرآن» ارائه دادم. در آنجا بود که  با بیش از چهارصد زن (و تعدادی مردِ) فمینیست اسلامی روبه رو شدم که با توجه به شعبه‌های اسلامیِ سنی/ شیعی و... خود در این کنفرانس به ارائه سخنرانی‌های گوناگون پرداختند.


لازم به اشاره است که من، خود را یک فمینیست مسلمان می‌دانم و بر این باورم که حقوق عادلانه و برابر انسانی زنان در کشورهای مسلمان، از جمله در ایران، بدون رویکرد «اسلامی» و خوانش و بازخوانی روزآمد و هرمنوتیک متون و دستورات دینی، راهی راهگشا به برابری و عدالت در حوزه جنس و جنسیت شهروندان سنتی مسلمان نخواهد برد.


رویکرد نواندیشی دینی به مباحث جنسیتی و عدالت جنسیتی چگونه است؟


من خودم را به عنوان زنی روشنفکر، ایرانی و مسلمان، یک «نواندیش دینی» می‌دانم،‌‌ همان گونه که بسیاری از روشنفکران ایرانی مسلمان و غیرایرانی مسلمان در جهان خود را در زیرمجموعۀ این نگرش و تفسیر و تاویل هرمنوتیکی روزآمد به «اسلام» نواندیش دینی تعریف می‌کنند؛ اما، این باورمندیِ گروه بسیاری از مسلمانان روشنفکر جهان، الزاماً (شاید تا کنون) موجب پاگیری نهادی منسجم و مستقل با نام «نواندیشی دینی»، نه در ایران و نه در هیچ کشور مسلمان یا غیرمسلمان نشده است. بنابراین پاسخ به پرسش: «رویکرد نواندیشی دینی به مباحث جنسیتی و عدالت جنسیتی چگونه است؟» پاسخی مشکل و اگر نه غیرممکن، اما برای من بسیار سخت است. با این وجود اما، می‌توانم به عنوان پژوهشگری در حوزه مباحث دینی، که بسیاری از نواندیشان دینیِ ایران را می‌شناسم و با تعدادی از آن‌ها آشنایی شخصی داشته و به کنه ذهن و باور و تفسیرشان از جنس «زن»، آگاهی دارم بگویم که، متاسفانه هیچ یک از آنان (حتی اینجا فضل الرحمن پاکستانی را نیز که در حوزۀ حقوق زنان در اسلام کوشش‌هایی کرده است، اضافه می‌کنم)، گرچه به ظاهر و برای دورنماندن از قافلۀ کنش‌گری در حوزۀ «حقوق زنان» چه به طور عام و چه در اسلام، کوشش‌هایی کرده، حرف‌هایی زده، مقالات و سخنرانی‌هایی را هم ارائه کرده‌اند؛ اما هیچ یک دغدغۀ جدی برای این امر نداشته و هنوز هم ندارند. بدیهی است این را ضعف آنان نمی‌دانم، بلکه دلایل گوناگونی برای آن می‌شناسم که باز هم باید بگویم که جای مطرح کردن و بحث آن در این مصاحبه نیست.


در ساختار سیاسی و اجتماعی کنونی کشور که زنان به نوعی از عرصه قدرت سیاسی حذف شده‌اند با توسل به چه روش‌هایی می‌توانند به مطالبات خود برسند؟


بهتر است بی‌رودربایستی و با ضرس قاطع بگویم حذف زنان از عرصۀ قدرت سیاسی، در ساختار سیاسی و اجتماعی کنونی ایران، حذفی آگاهانه و نامنصفانه است؛ که این نگرش نامنصفانه به «زن» و درونی کردن باور جامعۀ مرد/پدرسالارانۀ خیل عظیمی از زنان و مردان ایرانی به نابرابری زن با مرد، چه از نظر طبیعی و آفرینشی و چه از نظر اجتماعی/ سیاسی/ فرهنگی/ اقتصادی/ آموزشی و...، اگرچه شاید عامدانه نباشد اما، ناشی از شرایط جامعۀ جهان مردانۀ امروز است که با همه ادعاهای حقوق بشری، گرچه شاید نه برخی از فرهیختگان و روشنفکران‌اش، اما طیف بسیاری از شهروندان این جامعۀ جهانی زن را تنها «ابزار» ی برای خدمت جنسی و شخصی و نیز اجتماعی به خود می‌دانند. چه در جوامع مثلا مدرن و دموکراتیک مانند اروپا و امریکا و چه در جوامع جهان سومی باصطلاح شمال جنوب! در غرب، زن ابزاری ست برای فربه کردن جیب امپریالیسم خونخوار و سیری ناپذیر، چه در بهره گیری‌های جنسی تبلیغاتی و نیز شهوت‌رانی‌های نرینۀ این صاحبان قدرت و ثروت جهانی، و در شرق نیز، ابزاریست برای انتقام از سرکوب شخصیت‌های حقارت شده شهروندانی که سده‌ها و شاید هزاره‌ها زیر سلطۀ اقتدار پادشاهان و سلاطین و خلفا چونان برده می‌زیسته‌اند.


همین دیروز – شاید هم به دلیل ۸ مارس روز جهانی زن- در روزنامه/نشریه و یا سایتی خبری خواندم مبنی بر اینکه دولت آلمان گفته است که امسال (۲۰۱۵) ۳۰ درصد پست‌های مدیریتی و دولتی و سیاسی آلمان باید در اختیاز زنان قرار بگیرد و یا ۳۰ درصد زنان باید در این صحنه‌های مدیریتی، سیاسی، دولتی و... حضور داشته باشند. این، یعنی اینکه؛ ما «مردان» این امتیاز را به شما می‌دهیم [آن هم تازه در آلمان و در غرب] تا ۳۰درصد از شما زنان به این پست‌های مهمی که تاکنون در اختیار ما آقایان بوده است دست بیابید، یا شاید هم ۳۰درصد این پست‌های مهم را به شما زنان واگذار می‌کنیم!


در رابطه با ایران نیز، بسیاری از این بزرگواری دولتمردان، در برهه‌هایی که لازم بوده در اختیار زنان قرار داده شده است... اما با قید اینکه این زنان، در فضایی می‌زیند که در همین پست‌های اهدایی از سوی مردان اگر نیازی به رفتن به خارج از کشور باشد باید نخست اجازه همسر و اگر همسر نداشته باشند اجازه پدر و اگر پدر هم زنده نباشد اجازه جد پدری و اگر هم هیچ کدام حضور نداشته باشند، اجازه مرجع قضایی را داشته باشند. یا روسای فدراسیون‌های ورزشی جهان از دولت بخواهند تا اجازه ورود زنان به استادیوم‌های ورزشی را – حتی در کشور خودشان – به آنان اعطا کند!


جای تاسف است که بخشی از زنان ایران و از آن مهم‌تر زنان کنش گر حوزۀ حقوق زنان اصرار فراوان به وزیرشدن زنان و یا ورود آنان به استادیوم‌های ورزشی را دارند. در حالی که ما اگر در پی بازیابی و ترمیم قوانین موجود در ایران که بر پایه فقه سنتی شکل گرفته است، باشیم و این همت را داشته باشیم تا با تعامل و همکاری با دیگر کنش گران حقوق زنان که به خوانش، تفسیر و تاویل و بازخوانیِ متن کتاب مقدس اسلام، «قرآن» و رفع و دفع خوانش‌ها و تفسیر و تاویل مردمحورانۀ سنتی غیرروزآمد، باور دارند، می‌-توانیم قواعد فقهی دیرین را روزآمد کرده و حقوق زنان در اسلام را به جایگاه اصلی‌اش که در آن دختر پیامبر، فاطمه (س) به جایگاه رفیعی می‌رسد که همۀ ذریۀ اسلام از او و پیوستۀ به او هستند، ارتقاء دهیم.
 
***

شریفه شهاب: زنان منطقه باید صدای یکدیگر شوند
 

جرس: روز جهانی زن به عنوان روز تاریخی همبستگی زنان سراسر جهان در نیل به تساوی حقوق با مردان و رفع تبعیض در تاریخ کشورهای جهان به ثبت رسیده است. 

  اگرچه زنان در کشورهای اروپایی روند سریعتری را نسبت به تغییرات و تحولات اساسی در قوانین ضد زن توانستند طی کنند، اما در ایران و کشورهای همجوار تغییر قوانین و تغییر نگرش‌های مردسالار با چالش‌های جدی روبرو بوده است.


شریفه شهاب، عضو کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان این امر را ناشی از عدم حمایت حکومت ازجایگاه وحضور زن در جامعه دانسته و از حمایت‌های حکومتی تنها درحد شعار وعملی بسیار ناچیز یاد می‌کند.


اگرچه تغییر موقعیت و جایگاه زنان در کشور ایران و افغانستان به رغم افت و خیزهای فراوان تا دست یابی به قوانین برابر فاصله زیادی دارد اما زنان این دو کشور با تلاش‌ها و پرداخت هزینه‌ها توانسته‌اند تغییرات شگرفی را در تغییر نگرش و باورهای جامعه خود ایجاد کنند.


چالش‌های امنیتی، رشد خشونت علیه زنان، عدم حمایت حکومت از مطالبات به حق زنان درد مشترک زنان کشورهای منطقه است که به باور خانم شهاب به اشکال مختلف در دو جامعه ایران و افغانستان در حال بروز است. او معتقد است که زنان زمانی به خواسته‌هایخود خواهند رسید که هماهنگی‌هایی در سطح منطقه به خصوص بین زنان ایران وافغانستان صورت گیرد و تبادل افکار برای رفع کلیه خشونت‌ها بصورت منسجم تَر سازماندهی شود.


متن کوتاه گفتگوی «جرس» با شریفه شهاب، رییس اتحادیۀ ملی زنان شاغل افغانستان و عضو کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان به مناسبت روز جهانی زن را بخوانید:

خانم شهاب، به نظر شما چه عواملی مانع از تغییر و تحول در نگرش‌های مردسالارانه نسبت به زنان است و علت آن چیست؟

متاسفانه آداب و رسوم ناپسند جامعه مردسالاری و بنیاد گرایی و زن ستیزی به عناوین مختلف موقعیت زنان را زیر سوال قرار داده است و مانع از این تغییر شده است. علت آن این است که حمایت حکومت ازجایگاه وحضور زن در جامعه فقط درحد شعار وعملی بسیار ناچیز بوده است. نگاه‌ها به زنان متفاوت و مردسالارانه است، از همین رو وضعیت اجتماعی که ریشه در سنت و فرهنگ یک جامعه دارد به آهستگی و پایدار باید تغییر کند و این بستر حقوقی برای بهبود وضعیت زنان وجود دارد.


کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در رابطه به کاهش خشونت علیه زنان تاکنون چه اقداماتی انجام داده است؟


کمیسیون یگانه مرجع و نهاد موفقی بوده است که در طی این مدت توانسته از طریق نظارت و تطبیق قانون و همچنین با آوردن فشارهای قانونی بر ارگانهای دولتی تا حدودی مانع نقض‌های صریح حقوق بشری در تمامی عرصه‌ها و همینطور در مورد زنان شود.


زنان ایران و افغانستان چه اقدامات مشترکی علیه قوانین ضد زن می‌توانند انجام دهند؟


زنان افغانستان وایران می‌توانند برای رسیدن به اهداف مشترکشان که حقوق حقه آنهاست به طور مشترک فعالیت کنند. چون درد و مطالبات آن‌ها در کل یکی است و فقط شیوه خشونت‌ها در دو جامعه متفاوت است که به اشکال مختلف در جامعه بروز می‌کند. اگر هماهنگی‌هایی در سطح منطقه به خصوص بین زنان ایران وافغانستان صورت بگیرد و تبادل افکار برای رفع کلیه خشونت‌ها به صورت منسجم تَر سازماندهی شود طبعا تاثیر بهتری برجای خواهد گذاشت.


چه راهکارهایی را برای بهبود وضعیت زنان در عرصه جهانی پیشنهاد می‌دهید؟


متاسفانه توجه جامعه جهانی به وضعیت زنان کمرنگ‌تر به نظر می‌رسد. اتحاد وهمبستگی زنان در سطح کشورهای همجوار افغانستان در چنین شرایط و تحولاتی یک نیاز مبرم شمرده می‌شود که نباید به فراموشی سپرده شود. همچنین، ایجاد اتحادیه‌ها وسازمان‌ها در سطح منطقه مؤثر خواهد بود زیرا زمانی که نظرات و دیدگاههای زنان جمع آوری و مشترک شود، مشکلات دسته بندی خواهد شد و راه حل‌ها نیز نظر به درجات شدت آن جستجو می‌شود. در هر حال با توجه به زبان و زمینه‌های فرهنگی مشترک می‌توانیم با کمک و تبادل تجربیات به راه حل‌های مشترکی برسیم.


شما سمت‌های زیادی در حوزه زنان داشتید آیا به خاطر این فعالیت‌ها و تلاش‌ها مورد تهدید هم قرار گرفته‌اید؟


در جریان انجام ماموریت‌هایم بیش از ده‌ها بار تهدید شدم. حتی خانه‌ام به آتش کشیده شد. فرزندانم تهدید شدند.‌گاه مجبور شدم محلم را ترک کنم و مخفی شوم.


به واسطه این فشار‌ها و تهدید‌ها هیچگاه در مسیری که برای رسیدن به آزادی زنان طی می‌کنید تردیدی به خود راه دادید؟


نخیر، این مشکلات همیشه وجود داشته اما مهم این است که زنان درهرجای دنیا که باشند باید صدای همدیگر بوده و برای درد مشترکی که دارند صدا و فریاد یکدیگر شوند. در حالی که آمار بلند قتل‌های زنان درافغانستان درسال گذشته بسیار نگران کننده است اما متاسفانه هیچ نهادی نه در سطح منطقه، ونه درسطح جهانی این مسئله را مورد توجه قرار نمی‌دهند. زنان افغانستان در شرایط کنونی در وضعیت نابسامانی بسر می‌برند و با وجود اینکه کشور در حساس‌ترین مراحل گذار و بحران سیاسی که هنوز پایانش پیدا نیست بسر می‌برد، اما زنان درین وادی پر پیچ وخم باید راه‌شان را مشخص سازند. این گام‌ها باید به دقت برداشته شود و فرصت‌ها را نباید از دست داد تا به این ترتیب زنان بتوانند در آینده‌ای نزدیک به جایگاه واقعی خود در عرصه تصمیم گیری دست یابند.
 

***
 

ستوده: قوانین کنونی مانع بزرگ دستیابی به برابری جنسیتی است
 

جرس: آیا دستیابی به فرصت‌های برابر جنسیتی در ایران صرفا از رهگذر تغییر قوانین میسر خواهد شد؟ نقش فعالان زن چیست؟ تغییر نگاه جامعه تا چه اندازه اهمیت دارد و در حال حاضر جامعه ایران از جهت احترام به برابری جنسیتی کجا ایستاده است؟ این سوالها و سوالهایی دیگر به مناسبت روز زن با نسرین ستوده وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر در میان گذاشتیم. 

متن کامل گفتگو را بخوانید:

خانم ستوده! آبا به نظر شما فعالان زنان در ایران توانسته‌اند تغییری جدی در نگرش‌‌ عمومی جامعه به‌ نفع برابری جنسیتی ایجاد کنند؟

اگر تغییر نگرش را فقط بخواهیم در مراجع رسمی و حکومتی جستجو کنیم، تغییر زیادی حاصل نشده است؛ اما اگر در کل جامعه این تغییر نگرش مردسالار را نسبت به زنان ارزیابی کنیم تغییرات بسیار زیادی صورت گرفته است. واقعیت این است که امروز نسبت به دو دهه گذشته نگاه مردان به جایگاه زنان و ارزیابی‌شان از توانایی زنان و حقوق آن‌ها به طور کلی تغییر کرده و در برآوردن مطالبات زنان پا به پای آن‌ها تلاش می‌کنند. تغییر نگرش غیررسمی و جامعه مدنی نسبت به مطالبات تغییر مهمی محسوب می‌شود و باید آن را جدی تلقی کرد. من اطمینان دارم که این تغییر نگرش در عموم جامعه اعم از زنان و مردان در آینده آبستن تغییرات بزرگتری برای حقوق زنان خواهد بود. بنابراین معتقدم اگرچه تغییری در نگرش مراجع رسمی و حکومتی نسبت به جایگاه زنان ایجاد نشده اما لاجرم باید این تحول به وقوع بپیوندد.


پس به نظر شما مشکل به قوانین ما برمی گردد که از باور‌ها و نگرش عمومی جامعه عقب مانده‌اند؟

مانع بزرگ برای دست یابی زنان به حقوق خود قوانین حاکم است که از دیدگاه مراجع رسمی کشور نشات می‌گیرد. مثالی می‌آورم در موضوع اسیدپاشی که چند ماه پیش در شهر اصفهان صورت گرفت و مطابق با آن تظاهرات متعددی در برخی از شهر‌ها از جمله تهران صورت گرفت. در تظاهراتی که در میدان بهارستان روبروی مجلس شورای اسلامی رخ داد زنان و مردان هر دو پا به پای هم حضور داشتند و به موضوع اسیدپاشی که به نظر می‌رسید پشت مسائل اخلاقی علیه زنان سنگر گرفته معترض بودند. در‌‌ همان روز قرار بود «طرح امربه معروف و نهی از منکر» که به لحاظ موضوعی کاملا مرتبط با موضوع اسیدپاشی و به نوعی تایید آن به حساب می‌آمد در دستور کار مجلس قرار گرفته و بنا بود تصویب شود. توجه داشته باشید که در هر جامعه مدنی آن تظاهرات می‌توانست جلوی تصویب چنین قانونی را بگیرد و مراجع رسمی را وادار کند تا به خواسته‌های مدنی تن دهد. اما متاسفانه این قانون تصویب شد و بعد از آن مبادرت به دستگیری چند نفر از تظاهرات کنندگان کردند. بنابراین با این رفتار‌ها پیامی را می‌خواهند برسانند که‌‌ همان باعث تعجیل در تصویب چنین قوانینی شد. با وجود همه این‌ها اما معتقدم حکومت برای ادامه بقای خود ناگزیر از شنیدن صدای جامعه خود است و باید به آن صدا احترام بگذارد و آن‌ها را رعایت کند. بنابراین اگر از من بپرسید علی رغم اینکه مجلس شورای اسلامی در‌‌ همان روز که مردم در جلوی مجلس تجمع کرده بودند مبادرت به تصویب آن قانون کرد، باز ما علاوه بر اسیدپاشی به آن عمل مجلس و تصویب عجولانه آن قانون هم اعتراض داریم و امیدواریم رفتار خود را اصلاح کند.


به نظر شما آیا با رفتارهای مدنی فعالان حوزه زنان٬ ظرفیت تغییر قوانین در ایران وجود دارد؟

 

 

 

ظرفیت تغییر قوانین را جامعه تعیین می‌کند. این‌ که قوانین چگونه تغییر کند چیزی است که جامعه باید در مورد آن تصمیم بگیرد و هیچکس نمی‌تواند برای جامعه تکلیف دیگری تعیین کند. دقیقا آنچه که در جوامع مختلف برای مطالبات مدنی جواب داده همین راه‌ها است: تظاهرات و تجمعات خیابانی، به چالش کشیدن افکار عمومی و مطالبه صریح و روشن از حکومت. به اعتقاد من در ایران همین اتفاقات در حال رخ دادن است و همین مسیر طی می‌شود.


به مسئله اسیدپاشی و خشونت علیه زنان اشاره کردید. به نظر شما قوانین قضایی فعلی برای چنین جرایمی اثربازدارندگی دارد یا برعکس خود این قوانین به نوعی خشونت آفرین هستند؟


ما فعالان حقوق بشر در ایران معتقدیم که اگر کسی از روی غفلت مرتکب جرایمی از قبیل اسیدپاشی و قتل می‌شود مخالف برخورد به‌‌ همان نوع مجازات با او هستیم. علت مخالفت هم خشونتی است که در بطن چنین رفتارهایی نهفته است. چنانچه قانون ایران فلسفه مجازات‌های کیفری خود را تغییر می‌داد و از انتقام جویی به طرف اصلاح بزهکار و جامعه حرکت می‌کرد قطعا در این نوع مجازات‌ها تجدیدنظر می‌کرد. در حال حاضر دو عامل انتقام و عبرت دیگران در سیاست کشور ایران حاکم هست. این اشتباه است، بدین معنا که اگر آمار اعدام در جامعه بالا برود الزاما به این معنی نیست که آمار جرم و جنایت پایین می‌آید بلکه برعکس جوامعی که مجازات اعدام در آن‌ها ملغی شده به طرز شگفت انگیزی آمار جرم و جنایت در آن جوامع پایین آمده است. بنابراین آنچه که گفته می‌شود اعدام‌ها برای عبرت دیگران است به هیچوجه این چنین نیست. در مورد کسانی که مبادرت به اسیدپاشی کرده‌اند با صدور حکم قصاص نسبت به آن‌ها هم اسیدپاشی صورت بگیرد مورد نظر ما نیست بلکه عاملان اسیدپاشی باید شناسایی و محاکمه عادلانه شوند همچنین اگر خارج از تصمیم شخصی تحت تاثیر باور دیگران قرار گرفته و دست به چنین اعمالی زدند باید آن اشخاص هم شناسایی شوند تا بدین وسیله از اعمال نفوذ آن‌ها بر دیگران جلوگیری شود. این اقدامات بسیار مهم‌تر و موثر‌تر از این است که کسی را گرفت و با تکرار عمل اسیدپاشی به این نوع خشونت در جامعه دامن زده شود.


آیا تعریف مشخصی از خشونت علیه زنان در حقوق کیفری شده است و این خشونت جرم محسوب می‌شود؟


ما به هیچ وجه، عنوان مجرمانه‌ای تحت عنوان خشونت علیه زنان نداریم، نه تنها در مجموع قوانین قضایی چنین چیزی نداریم بلکه در کل قوانین ایران هم عنوانی به این ترتیب بکار نرفته است. در تمام نقاط جهان مسئله خشونت علیه زنان بحث مهمی را تشکیل می‌دهد که حکومت‌ها باید به آن بپردازند اما قوانین ایران کاملا این پدیده را نادیده می‌گیرد.


سازمان آمار جهانی در حوزه شکاف جنسیتی آماری را منتشر کرد که ایران در سال ۲۰۱۵ از بین ۱۴۲ کشور در رتبه ۱۳۷ قرار گرفته است ارزیابی شما از جایگاه ایران در این رتبه بندی چیست؟


بر اساس تصمیم گیری‌های رسمی که زنان را از تحصیل در رشته‌های خاص و کار در مشاغل خاصی باز می‌دارد می‌توان حدس زد که لایه‌های این خشونت تا چه می‌تواند گسترده‌تر باشد. معتقدم تا زمانی که دولت ایران به مطالبه زنان در پیوستن به کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان رسما پاسخ ندهد ما دستخوش همین تبعیضات و خشونت علیه زنان در اشکال مختلف هستیم.


علت اینکه طرح الحاق ایران به این کنوانسیون در دو دوره مورد مخالفت شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای نگهبان قرار گرفته چیست؟


وقتی چند سال پیش این بحث مطرح شد واکنش‌های شدیدی نسبت به آن بروز داده شد از جمله اینکه گفته شد که اساسا بعضی از آقایان خوابشان نبرده و تا صبح بیداری کشیده‌اند. چرا باید در مقابل یک تصمیم جمعی در یک کشور بی‌خوابی به کسی دست دهد. ببینید تا کجا کمر همت بسته‌اند برای یک رفتار تبعیض آمیز علیه زنان که به نظر می‌رسد منافع جمعی خاصی یا منافع شخصی در حوزه‌های خصوصی آن‌ها ایجاد می‌کند. اما امیدوارم هر چه زود‌تر ایران به کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان بپیوندند تا به این مسائل خاتمه داده شود.


به اجرا و تصویب طرح‌های ضد زن اشاره کردید. با توجه به اینکه امید می‌رفت این طرح‌های ناتوانمندسازی از جمله تفکیک جنسیتی در دولت یازدهم متوقف شود چرا هنوز طرح و تصویب این پروژ‌ها ادامه دارد؟


ما هم امیدوار بودیم که فضا برای زنان باز‌تر و امن‌تر شود و زنان آزادانه بتوانند مطالبات خود را در فضاهای عمومی مطرح کنند اما این اتفاق هنوز نیفتاده و زنان از‌‌ همان تبعیضاتی که قبلا بوده رنج می‌برند و در راستای مطالبات زن یعنی پیوستن به کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان گامی برداشته نشده است. علی رغم همه این‌ها معتقدیم با تلاش زنان ایران دولت ناگزیر خواهد شد به مطالبات زنان پاسخ دهد.


اهم این مطالبات چیست؟


از مهم‌ترین خواسته‌ها که در کمپین یک میلیون امضاء هم متبلور شده بود، نقض قوانین خشونت آمیز و تبعیض آمیز علیه زنان از جمله الغای حق تعدد زوجات، الغای حق طلاق یکجانبه، منع دیه برابر، الغای قصاص نابرابر و مجازات‌های نابرابر بین زنان و مردان که همگی در این کمپین که فراز مهمی از جنبش زنان در ایران محسوب می‌شود مورد اشاره قرار گرفته است.


شما مدتی است که در اعتراض به نقض حقوق خود دست به تحصن قانونی در مقابل کانون وکلا زده‌اید٬ فکر می‌کنید اعتراضات مدنی به این شیوه نتیجه خواهد داد؟


بله، الان نزدیک پنج ماه است که در مقابل کانون وکلا متحصن هستم و اعتراض اصلی من به مداخله وزارت اطلاعات در انجام وظایف حرفه ای‌ام است. یکبار وزارت اطلاعات در چهار سال و نیم پیش اقدام به بازداشت من کرد و حقوق موکلانم مورد تضییع قرار گرفت، بطوری که بعد از بازداشت من آقای حشمت الله طبرزدی به ۹ سال و نیم حبس محکوم شد بی‌آنکه این امکان را به من بدهند تا در دفاع از ایشان در دادگاه حضور پیدا کنم. همچنین وکیل خانم شیرین عبادی در پرونده مالیاتی بودم و بعد از بازداشتم اموال ایشان همه توقیف شد و تحت عنوان بدهی مالیاتی که یک پرونده سازی محض بود اموال ایشان را تصاحب کردند. بعد از آن خانم زهرا بهرامی تبعه ایرانی ـ هلندی که موکلم بودند با بازداشت من امکان دفاع من از ایشان در دادگاه گرفته شد و محکوم به اعدام شدند و حکم اعدام ایشان از جمله مواردی بود که اجرا شد و همچنین موارد دیگری. بنابراین وزارت اطلاعات برای جلوگیری از انجام وظایفم مبادرت به بازداشت من کرد و احکام سنگین بسیاری را بر موکلانم تحمیل کرد. بار دوم با مکاتبات متعدد نهادهای امنیتی٬ کانون وکلای دادگستری مرکز ناگزیر شد حکمی را مبنی بر سه سال تعلیق از وکالت علیه من صادر کند. در هر دوی این موارد وزرات اطلاعات احکام حبس ممنوع الخروجی و ممنوعیت از کار به مدت ۳ سال علیه من صادر کرد. اگرچه هر دوی این مراجع قضایی یعنی دادگاه اطلاعات و همکاران من در شعبه دوم انتظامی تحت فشار وزارت اطلاعات علیه من حکم صادر کردند اما از هر دوی این‌ها انتظار داشتم بی‌طرفانه با رعایت اصول قضایی مبادرت به صدور حکم کنند. به همین دلیل تحصن در مقابل کانون وکلا را انتخاب کردم و امیدوارم کانون وکلا هر چه زود‌تر نسبت به جبران اشتباه خود و لغو این حکم اقدام کند. بنابراین باید به قدرت و حق خودمان برای ادامه اعتراضات و تحصن و رفتارهای مدنی خود تاکید و اصرار کنیم.
 
***
 

حکومت بخشی از هویت خود را در تبعیض علیه زنان تعریف کرده است /گفتگو با رضوان مقدم


جرس- فیروزه رمضانزاده: روز هشتم مارس، روز جهانی زن در شرایطی فرا رسیده است که جنبش زنان ایران در پی تحولات سال‌ ۸۸ دچار سرکوب و وادار به سکوتی موقتی شد. 
 

برخی از کنشگران این حوزه بازداشت شدند، برخی مجبور به جلای وطن شدند و برخی دیگر به دلیل صدور احکام دادگاهی، سکوت کردند و خانه نشین شدند. اما با آغاز تبلیغات دور یازدهم انتخابات ریاست جمهوری ایران، حسن روحانی وعده‌های بسیاری در حوزه زنان داد که به گفته بسیاری از کنشگران حقوق زنان بیشتر این وعده‌ها با گذشت بیش از یک ‌سال هم‌چنان بدون پیگیری باقی مانده‌اند ازجمله رضوان مقدم، پژوهش‌گر، فعال حقوق‌بشر و حقوق زنان که از فعالان بنیان گذاران کمپین یک میلیون امضا است. وی در گفتگو با جرس معتقد است فعالان جنبش زنان در دولت حسن روحانی نیز همانند دولت‌های گذشته شاهد فشارهایی نظیر محدود کردن حضور زنان در فضاهای عمومی، اجرای سیاست‌های جداسازی جنسیتی و افزایش خشونت علیه زنان بوده‌اند.


مشروح گفتگوی ما را با این کنشگر مدنی بخوانید


خانم مقدم! در دولت روحانی وضعیت جنبش زنان در ایران و فضای مطالبه‌خواهی از سوی جامعه زنان را چگونه می‌بینید؟ پس از هیاهوی تبلیغات انتخاباتی حسن روحانی آیا هنوز می‌توان صدای طیف‌های مختلف فعالان حقوق زنان را شنید؟


ما در جمهوری اسلامی در ایران با حکومت و دولت سرو کار داریم. حکومت یک سیاست کلی دارد به ویژه در مورد مسائل زنان ممکن است با تغییر رئیس جمهوری اندک تغییری در فضای عمومی جامعه ایجاد شود مثل آنچه که در دوران اصلاحات اتفاق افتاد ولی گروه‌های سرکوب و فشار بیکار نمی‌نشینند و چه بسا اقدامات رادیکالتری علیه زنان انجام ‌دهند. بنابراین فضای مطالبه محوری زنان با آنچه که در دوران احمدی‌نژاد بوده فرقی نکرده است. آقای روحانی هم که امکانات ویژه‌ای برای فعالان حقوق زن ایجاد نکرده‌اند که بتوانند مطالباتشان را در فضای امنی مطرح کنند. کارنامه سی و پنچ ساله حکومت جمهوری اسلامی نشان داده است که اراده‌ای برای رفع تبعیض از زنان وجود ندارد. اگر قرار است تغییری در قوانین تبعیض آمیز علیه زنان ایجاد شود اول باید از کانال قوه مقننه بگذرد که تا کنون هیج گونه توجهی نشده و در دولت روحانی هم بالاخره قوانین تبعیض آمیز سر جای خود باقی ماندند. مجلس کاری نکرده چون بنیادگرایان اکثریت مجلس را در دست دارند. در مجلس نهم که به پایان آن نزدیک می‌شویم لوایحی تصویب شدند که به ضرر زنان بود. البته باید دید در انتخابات بعدی مجلس چه خواهد شد. باید منتظر بود در انتخابات بعدی چه بخشی از اصلاح طلب‌ها به مجلس راه خواهند یافت. البته با سدهای دیگری هم مواجهیم مثل شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام که اگر قوانینی را نپذیرند تصویب نمی‌شوند، مثل پیوستن ایران به کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان که مجلس ششم بالاخره با حق تحفظ تصویب کرد که البته خواست فعالان حقوق زن پیوستن به کنوانسیون بدون شرط و شروط است اما تصویب نهایی آن متاسفانه از سوی شورای نگهبان تایید نشد.

 

بنابراین می‌بینیم که مساله ریاست جمهوری حلال مشکلات زنان نیست. البته باید اضافه کنم که رییس جمهور می‌تواند کارهایی را انجام دهد و از اختیارات خود استفاده کند اما این مهم نیازمند یک قاطعیت است. ما نیازمند یک رییس جمهور قاطع هستیم که از اختیاراتی که قانون به او داده بتواند درست استفاده کند. البته باید در نظر داشته باشید که یک سری از خواسته‌های زنان مطالباتی هستند که بعضی از قبل از انقلاب وجود داشتند و بعضی بعد از انقلاب به دلیل تغییراتی که در قانون انجام شد ایجاد شدند، قوانینی که به ضرر زنان بودند مثل قوانین تبعیض آمیزی که بر اساس شریعت اسلام تصویب شده‌اند مثل قانون حضانت، حق طلاق، حق شهادت، دیه و امثال این‌ها. البته برخی از این قوانین تبعیض آمیز در سال‌های قبل از انقلاب نیز وجود داشتند مثل قانون ارث ولی بعضی از این قوانین بعد از انقلاب به ضرر زنان تغییر کردند مثل قانون خانواده یا قضاوت واجباری کردن حجاب برای زنان. بنابراین از‌‌ همان اول انقلاب، بخش عظیمی از زنان جامعه خواهان رفع تبعض از زنان بوده و هستند ومطالبات و مبارزه زنان همچنان هم تداوم دارد.


کنشگران حقوق زنان در راستای برطرف کردن مشکلات زنان و تبعیض‌های اعمال شده علیه آنها، خواهان آن هستند که بتوانند در بستر جامعه مدنی برای خواسته‌های خود تلاش و مبارزه کنند و در ‌‌‌نهایت به دموکراسی برسند. آیا تحقق این مسائل در دولت فعلی امکان پذیر است؟


ببینید مسایلی نظیر سهمیه بندی جنبسیتی در دانشگاه یا حق ورود به ورزشگاه از جمله مسایلی هستند که رئیس جمهور می‌تواند در حل آن‌ها نقش داشته باشد. چون در قانون اساسی ماده‌ای نداریم که مثلاً بگوید خانم‌ها حق ندارند به ورزشگاه‌ها بروند و مسابقات ورزشی را تماشا کنند. اینجا می‌تواند رییس جمهور قاطعیت داشته باشد، به صراحت سخنرانی کند و بگوید این حق زنان جامعه است و من به عنوان رییس جمهور از این حق دفاع می‌کنم و اینجا می‌تواند نقش خود را به درستی ایفا کند اما آقای روحانی تا به حال چنین کاری نکرده‌اند.


در مساله اسیدپاشی که به صورت زنجیره‌ای انجام گرفت دیدیم که فرد یا افراد اسیدپاش از چنان احساس امنیتی برخوردار بودند که توانستند چندین زن را قربانی کنند دستگاه اطلاعاتی به جای حمایت از زنان قربانی هنوز نتوانسته است عاملان و آمران این فاجعه را شناسایی کند.


واقعیت این است که اکنون جامعه ایران در حال گذار است. نزدیک به ۵۵ میلیون از جمعیت ایران زیر ۳۵ سال سن دارند. الان یک دختر ایرانی را نمی‌توان وادار کرد که روسری سر کند و حجاب داشته باشد. به چه دلیل باید یک زن ایرانی مجبور به پوشش خاصی باشد، کدی که حاکمیت برایش تعریف کرده است. ‌‌‌ همان روزهای نخست انقلاب بود که آقای خمینی دستور داد زنان با حجاب ظاهر شوند اما‌‌‌ همان زمان بین برخی از مراجع و شخصیت‌های مذهبی اختلاف نظر ایجاد شد از جمله آقای طالقانی معتقد بود که نباید اجباری در پوشش و حجاب زنان وجود داشته باشد. اما متاسفانه آن بخش از حاکمیت پیروز شد که دید بنیادگرایی داشت و حجاب به زنان تحمیل شد و هر روز‌‌‌ همان فشار‌ها به شکل‌های مختلف بر زنان وارد شد از گشت‌های ارشاد گرفته که از‌‌‌ همان ابتدا وجود داشت و فجیع‌ترین حالت این مساله، اسیدپاشی به زنان ایرانی بود. متاسفانه همه ما شاهد تصاویر این افراد و زندگی تباه شده‌شان بودیم که چقدر دلخراش بود، آقای رییس جمهور تا به حال، چه کار جدی در رابطه با این موضوع انجام داده است؟ در حالی که پرونده این موضوع نباید بسته باشد و بایستی با قاطعیت بیشتری دنبال شود. هرچند ایشان موضع گرفت اما توقع می‌رفت که در این زمینه خیلی قاطعانه‌تر موضع می‌گرفتند. هنوز هم مطالبات زنان این است که این مساله روشن شود در شرایطی که تاکنون به این مطالبه پاسخی داده نشده و نیروهای اطلاعاتی به جای اینکه مرتکبین این جنایت را بازداشت کنند معترضینی نظیر مهدیه گلرو را بازداشت کردند. وظیفه دولت بوده که در این مورد شفاف سازی کند و به اطلاع مردم برساند که این پرونده در چه مرحله‌ای است و چه شد؟


در برپایی اعتراضات چند ماه اخیر به اسید پاشی‌های اصفهان و نیز در اعتراض به عدم حضور زنان در ورزشگاه‌ها تعدادی از فعالان زن در یک سال اخیر بازداشت شدند. دلیل حساسیت حاکمیت نسبت به کنشگران حقوق زن چیست؟


ببینید در ارتباط با بازداشت فعالان خقوق زن می‌توان از دو جنبه نگاه کرد. اگر دولتی بر سر کار بیاید که کمی معتدل‌تر است بخش دیگر حاکمیت می‌خواهد قدرت نمایی کند و عرصه زنان برای آن‌ها جای مناسبی است، پس شروع می‌کنند به سرکوب زنان. اما در کلیت سیستم جمهوری اسلامی بخش عمده هویت خود را با قوانین تبعیض آمیز علیه زنان و ایجاد محدودیت علیه زنان تعریف کرده است. شما تصور کنید اگر در جمهوری اسلامی از فردا اعلام شود که زنان آزادند حجاب نداشته باشند و یا مثلاً قرار است قوانین تبعیض آمیز حذف شود دیگر از جمهوری اسلامی چه چیزی باقی می‌ماند؟ مثلا سیستم بانکداری بهره بانکی سی درصد سود از شما می‌گیرد. بابت وام بهره بانکی بالا‌ترین نرخ بهره را دارد. سیستم اقتصادی از لحاظ توزیع مسکن و سایر مسائل ویژگی این سیستم جمهوری اسلامی چیست؟ به نظر من زنان سرکوب می‌شوند چون حاکمیت بین خواسته‌های زنان و سیاست گذاری‌های خود تجانسی نمی‌بیند. برخی می‌گویند این یک قرائت از دین است اما آنچه واقعیت است این است که سیستم جمهوری اسلامی از بیان مطالبات زنان وحشت دارد چون آگاهی به سطح جامعه می‌رسد و به همین دلیل محدودیت‌هایی برای فعالان حقوق زنان ایجاد می‌کند.


بحث ازدواج فرزندخوانده با سرپرست و قانون حمایت از خانواده از مباحث جنجالی بودند که در دولت روحانی در مجلس شورای اسلامی مورد بحث گذاشته شدند. قوانینی که دربرگیرنده نابرابری‌های آشکار در زمینه حقوق زنان هستند.


به نکته خوبی اشاره کردید. در دولت روحانی لوایحی که ضد زن بودند با شتاب به مجلس فرستاده می‌شدند. بخشی از این لوایح در پی رقابت‌های سیاسی درون نظام بین جناح بینادگرای درون حاکمیت و جناح رفرمیست حاکمیت ایجاد شدند چرا که هر یک می‌خواستند در این میانه از یکدیگر پیشی بگیرند. در این میان با توجه به اینکه مجلس فعلاً در دست جناح تندرو حاکمیت است لوایح ضد زن به مجلس فرستاده شدند از جمله ازدواج فرزند خوانده، لایحه خانواده و لایجه جمعیت. در این میان، پیشگیری از بارداری و بستن لوله‌های رحم ممنوع شد. این یعنی دخالت در خصوصی‌ترین زوایای زندگی یک انسان، یک زن شاید اصلاً دوست نداشته باشد بچه دار شود این مساله چه ربطی به حاکمیت دارد؟ هیج قانونی نمی‌تواند مانع از حق هر انسانی بر وجود خودش باشد و اگر یک زن نخواهد بچه دار شود این حق را دارد ولی متاسفانه در مجلس به این مسایل توجه نمی‌شود. فقط نباید زایش در جامعه زیاد شود. آیا حاکمیت در دهه شصت که بالا‌ترین رشد جمعیتی ایران در آن زمان رخ داد توانست از قبل برنامه خوبی برای آن نسل پیش بینی کند؟ آیا به فکر سلامت، ازدواج و تحصیلات آن نسل بود؟ آیا به اندازه کافی مدرسه تاسیس شد؟ به هر حال، تمام تلاش‌های فعالان حقوق زن برای متوقف کردن طرح‌های زن ستیزی که علیه زنان به مجلس ارسال شد به حداکثر موفقیتی که کسب کرد این بود که برخی از طرح ها و لوایح مسکوت بمانند یا با تغییراتی جزیی تصویب شوند. لوایحی که ظاهرا مسکوت مانده اند به معنای این نیست که تصویب نشوند ‌گاه اتفاق افتاده که برخی از این طرح‌ها بدون اینکه اطلاع رسانی شود عملا ً در سکوت خبری اجرا شده‌اند. بنابراین فاصله مطالبات زنان با آن اقداماتی که در سیستم جمهوری اسلامی در حال انجام است بسیار زیاد است و تا به حال کار مهمی در این زمینه انجام نشده است.


در حالی به روز جهانی زن نزدیک می‌شویم که هم چنان قوانین نابرابر، زندگی بسیاری از زنان در ایران را تحت تاثیر قرار داده و از سوی دیگر به توجیه و تولید خشونت علیه زنان دامن زده است. در سال‌های گذشته با وجود تلاش کنشگران زن برای خشونت زدایی هنوز در قوانین مدنی ایران نوعی خشونت سیستماتیک علیه زنان وجود دارد.


بله، در ایران قوانینی وجود دارد که به خشونت دامن می‌زند وقتی که قانون می‌گوید اگر همسرتان را مثلاً دیدید که با یک مرد غریبه هست حق دارید او را به قتل برسانید. این تشویق به اعمال خشونت است. یا اگر جد پدری نوه خود را بکشد مجازاتی برایش در نظر گرفته نمی‌شود. در رابطه با قانونی که از قتل‌های ناموسی حمایت می‌کند ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی ست که می‌گوید اگر مردی همسرش را در حال زنا با یک مرد غریبه دید و مطمئن شد که همسرش هم تمکین کرده می‌تواند هر دو آن‌ها را بکشد. یا اینکه برادری تصور می‌کند خواهرش دوست پسر دارد، پدری فکر می‌کند که دخترش دوست پسر دارد، حتی تلفنی حرف زده٬ اورا مجازات می‌کنند. در مواردی دیده شده که مردان خانواده این مساله را ناموسی تلقی کرده و تحت عنوان «دفاع از ناموس» خواهر، همسر یا دختر خود را به قتل می‌رسانند. اگر قوانین بازدارنده‌ای وجودداشته باشد مرد‌ها کمتر مرتکب این جنایت‌ها می‌شوند ولی قانون وقتی به آن‌ها اجازه می‌دهد جنبه تشویق کنندگی دارد و به خشونت علیه زنان منجر می‌شود. طبق قانون، زن باید از شوهرش تمکین کند. مردان برای وادار کردن همسرشان به تمکین اورا کتک می‌زنند یا پرخاشگری می‌کنند باز در اینجا قانون حق را به مرد داده است. علاوه بر این، برای زنانی که خشونت خانگی بر آن‌ها اعمال شده خانه‌های امنی وجود ندارد تا در موارد ضروری به این مراکز مراجعه کنند دولت هم از این مساله حمایت نمی‌کند. این‌ها مسایلی هستند که فرا‌تر از قوانین هستند. خشونت‌هایی که ناشی از قوانین هستند باید در بحث و گفتگویی جداگانه مطرح شوند. 
 
***

صدیقه وسمقی؛ رویکرد قوانین نسبت به زنان واپس‌گراست 
 

جرس: در یک‌سال گذشته طرح‌ها و بخش‌نامه‌هایی به مجلس ارایه یا به اداره‌ها ابلاغ شد که مواد آن به محدودیت بیشتر علیه زنان در ایران دلالت دارد. 

برخی از این طرح‌ها به قانون‌هایی تبدیل شد که به رواج بیشتر خشونت علیه نیمی از جامعه‌ی ایران منجر می‌شود. طرح‌ها توسط نمایندگان مردم به مجلس ارایه و تصویب می‌شود. در این میان بحث‌های بسیاری در طبقات‌ مختلف اجتماعی به راه افتاده که آیا دولت در تصویب این قوانین نقشی دارد یا صرفا به دلیل تفاوت قوه‌٬ مسسولیتی بر دوش ندارد. در حالی‌که اجرای قانون اساسی از جمله وظایفی‌ست که همین قانون برعهده‌ی رییس‌جمهوری‌ گذاشته است.

به گفته‌ی صدیقه وسمقی٬ سخن‌گوی اولین شورای شهر که در راستای حقوق زنان فعالیت می‌کند٬ عمل‌کرد این دولت در یک‌سال گذشته٬ «دنبال‌کننده‌»ی طرز تفکر ۳۶ ساله‌ی جمهوری‌ اسلامی‌ است: «حکومت در این سال‌ها متاسفانه در مقابل زنان نقش مخالفی لج‌باز٬ بی‌منطق و در مواردی دسیسه‌گر را بازی کرده. خود حاکمیت هم می‌داند که اکثریت زنانی که نقش موثری در ساختن این قوانین ندارند هم با روح آن مخالف‌اند».

در دومین سالی که حسن روحانی ریاست جمهوری ایران را برعهده‌ داشت٬ ۴ طرح «جامع جمعیت و تعالی»٬ «افزایش باروری»٬ «حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر» و «صیانت از حریم عفاف و حجاب» به مجلس ارایه شد. منتقدان این طرح‌ها معتقدند که مواد آن بر محدودیت بیشتر زنان در حوزه‌های اجتماعی و اقتصادی می‌انجامد. در عین حال اما در این مدت بخش‌نامه‌های «افزایش مرخصی زایمان فرهنگیان» و «تفکیک جنسیتی شهرداری تهران» نیز به اداره‌های مرتبط ابلاغ شد اما آیا دولت می‌تواند به عنوان مجری قانون اساسی توسط ابزارهایی که در اختیار دارد٬ مقابل قانونی شدن بیشتر تبعیض‌ علیه زنان بایستد؟ عملکرد روحانی در نسبت با حوزه‌ی زنان چگونه ارزیابی می‌شود؟

در ادامه متن گفت‌وگوی جرس را با صدیقه وسمقی می‌خوانید:

 

با توجه به طرح‌های بحث‌برانگیزی که در یکسال اخیر پیرامون مساله‌ی زنان به مجلس شورای اسلامی ارایه شد٬ به گفته‌ی شما ادامه‌ی روند ۳۶ ساله‌ی قبل است. آیا این قوانین توانسته تاثیری در جهت اهداف قانون‌گذار داشته باشد؟ جهت‌گیری دولت به کدام سمت است؟


مشکل ما در پروسه‌ی قانون‌گذاری مبنایی و جدی است. مبنای این قانون شریعت یا همان فقهی‌ است که قابل نقد است. نگاه کلی و رویکری که نسبت به زن در دستگاه حاکم و سیستم قانون‌گذاری وجود دارد٬ واپس‌گراست. بر همین اساس قوانینی که طی ۳۶ سال گذشته از قوه‌ی قانون‌گذاری بیرون می‌آید٬ قوانینی نبوده که مورد نظر زنان ایران باشد. قوانین موجود برای زنان٬ مشکل‌آفرین است و با شرایط٬ خواسته‌ها و مطالبات آن‌ها سازگار نیست. این مشکلی‌ست که در تمام حوزه‌ها و نه تنها زنان و خانواده وجود دارد.


از سوی دیگر قانون باید برآمده از متن جامعه٬ خواسته‌ها٬ نیازها و شرایط روز آن باشد. در غیر این صورت٬ آن قانون محترم شمرده نمی‌شود. مشکلات را حل نمی‌کند و در اجرا با مشکل مواجه می‌شود٬ به طوری‌که باعث خدشه‌دار شدن حاکمیت قانون می‌شود. این مساله‌ای‌ است که در ۳۶ سال گذشته در حوزه‌ی قوانین مدنی و جزایی نیز شاهد بودیم. این قوانین کارآمدی ندارند چون با شرایط امروز زنان و خانواده سازگاری ندارد. بر اساس همین قوانین٬ زنان تحت فشارهای زیادی قرار گرفتند و خانواده‌های بسیاری دچار مشکل شدند. به صراحت و با اطمینان می‌گویم که خانواده‌های بسیاری برای این قوانین نادرست متضرر شده و از هم فروپاشیدند. آقایان قانون‌گذار باید به دادگاه‌های خانوادگی بروند تا متوجه شوند که این قوانینی که روی آن اصرار دارند٬ آیا به استحکام خانواده در ایران کمک کرده؟ دولت به تنهایی اما نمی‌تواند این بنیاد را تغییر دهد.

 

دولت اگر بخواهد به وعده‌های خود در رفع نابرابری جنسیتی پایبند باشد٬ چه اختیاراتی برای مقابله با تصویب این قوانین دارد؟


به نگاه دولت نسبت به زن بستگی دارد. ما در دوره‌ی اصلاحات شاهد آغاز تغییر بودیم. نهادهای مدنی زنان شروع به فعالیت کردند. اگرچه در مجلس امکان تصویب قوانین زیادی به نفع زنان نبود اما دولت به تنهایی هم قدرت فراوانی داشت؛ چراکه تمام اداره کشور بر عهده‌ی دولت است و تمام نهادهای اجرایی را نیز در اختیار دارد. اگر نگاه دولت نسبت به زن اصلاح‌طلبانه است٬ می‌تواند با انتصاب زنان در سمت‌های اجرایی مهم٬ به قدرت گرفتن زنان و رویکردی تازه با دمیدن نفسی تازه‌ به جامعه کمک کند. باید به این مساله توجه شود که زنان نیمی از جمعیت کشور هستند. نهادهای مدنی زنان باید تقویت شود و سمینارهایی گذاشته شود که رویکرد و نگاه به زنان را تغییر دهد. دولت به راحتی می‌تواند امکان انجام این کار را فراهم کند. اگرچه این نگاه می‌تواند در مواجه با حاکمیت متحجر با مشکل روبه‌رو شود اما ما به این چالش نیاز داریم. ولی به نظر می‌رسد که دولت از این چالش فرار می‌کند و این به معنای واگذار کردن صحنه به کسانی‌ست که علیه منافع زنان کار می‌کنند اما به باور خود فعالیت آن‌ها بر اساس اسلام است.


در چند سال اخیر حرکت و رفتاری که در مقابله با زنان در این ۳۶ سال وجود داشت٬ افزایش پیدا کرده. این نگاه متحجرانه اما با تلاش‌های پنهان و آشکار برای سرکوب جنبش زنان و مطالبات آن٬ در گستره‌ی اطلاعات امروز به وسیله‌ی متحجران تبلیغ و اجرا می‌شود. اما این تلاش٬ قدرت عقب راندن زنان را ندارد.


دولت ایران این توان را دارد که با نگاهی تازه و دعوت از زنان اندیشمند که در ایران کم نیستند٬ از آن‌ها برای حل مشکلات خود زنان کمک بخواهد. دولت می‌توان این امکان را فراهم کند زنانی که هیچ‌وقت سهم موثری در حل مشکلات خود نداشته‌اند٬ در این امر شریک شوند.

با گذشت نزدیک به دو سال از ریاست جمهوری حسن روحانی مجوزی برای نهادسازی مخصوص به زنان صادر نشده و تلاش نمایندگان مجلس نیز در همین دولت با تصویب چنین طرح‌هایی به محدودیت بیشتر زنان می‌انجامد. یعنی معتقدید که نگاه دولت یازدهم به زنان دنباله‌ی دیدگاه جمهوری‌ اسلامی‌ است و تفاوتی با آن ندارد؟


در خصوص زنان ما با مساله‌ای فرهنگی روبه‌رو هستیم که به شکل افراطی در سطح حاکمیت وجود دارد. اگر دولت نگاه متفاوتی دارد٬ باید آن را نشان دهد. در حالی‌ که تاکنون مورد برجسته‌ای که بتوان با استناد به آن گفت که نگاه این دولت متفاوت است٬ ندیده‌ایم. ممکن است دولت از نگاه افراطی که پشتوانه‌ی قدرت را نیز دارد٬ بترسد اما این خواسته‌ی زنان٬ یعنی نیمی از جمعیت ایران است که حقوق‌شان تامین شود.

تغییر قوانین را چقدر در فرهنگ‌سازی موثر می‌دانید؟ آیا عدم تصویب چنین قوانینی به تنهایی می‌تواند تضمین‌کننده‌ی فرهنگ‌سازی باشد؟


برای فرهنگ‌سازی ابزارهای زیادی مورد نیاز است که متاسفانه امروز در اختیار زنان قرار ندارد. یکی از ابزارهای مهم نیز قوانین است. مانند رسانه‌ها٬ نهادهای مدنی٬ سیستم آموزشی و تربیتی٬ سیستم فرهنگی و هنری و … اما متاسفانه تمام این ابزارها در اختیار نگاه واپس‌گرایانه است. به طور مثال در فیلم‌ها و سریال‌هایی که از شبکه‌های سراسری داخلی ایران پخش می‌شود٬ زنان در نقش‌های سنتی معرفی می‌شوند. همین امر باعث روی‌گردانی مردم و چه‌بسا ایجاد مشکل برای کشور شود. متاسفانه حکومت با مسایل به شکل علمی برخورد نمی‌کند.

 

در چنین شرایطی که قوانین علیه زنان است و به گفته‌ی شما دولت نیز اهتمامی به امور آن‌ها ندارد٬ جنبش زنان در ایران چه فرصت‌هایی برای فعالیت دارد؟ این در حالی‌ست که علی‌رغم وعده‌های روحانی مبنی بر نهادسازی‌های مردمی٬ حوزه‌ی زنان همچنان خط قرمز دولت است.

 

زنان باید به صورت رسمی و غیررسمی شبکه‌های اجتماعی و خود را داشته باشند. به عقیده‌ی من در این دولت تحت شرایطی امکان فعالیت مدنی و ایجاد تشکل‌های رسمی وجود دارد. بلندتر کردن صدای زنان و بیان مطالبات آن‌ها اهمیت بسیاری دارد. درست است که زنان نتوانستند از جهت اصلاح قوانین به نتایج مطلوبی برسند٬ اما این مساله مانع پیشرفت آن‌ها در دیگر حوزه‌ها نشد. ما امروز زنان اندیشمند و هنرمند بسیاری داریم. قوی شدن بنیه زنان از لحاظ فکری٬ هنری٬ تحصیلی و … کمک می‌کند که آن‌ها بتوانند خودشان برنامه‌هایشان را پیش ببرند. زنان همواره از مردان خواسته‌اند که حقوق‌ آن‌ها را تامین کنند. چراکه مردها در قدرت بودند. علاوه بر قدرت سیاسی که همواره در اختیار و انحصار مردان بوده٬ قدرت فکری نیز به آن‌ها اختصاص داشته است. اما اگر زنان بتوانند با قدرت فکری از حقوق خود دفاع کنند٬ برای تعریف حقوق‌شان محتاج به مردان نخواهند بود. زنان از مرد‌ها برای داشتن حقوق‌شان اجازه می‌خواهند در حالی‌که آن‌ها باید خود به این توان‌مندی برسند که بگویند حق‌شان چیست. حق‌شان را خودشان تعریف کنند و به آن برسند. اگر زنان به قدرت فکری برسند٬ می‌توانند با کسب قدرت سیاسی و اجتماعی به اهداف خود برسند.  
 

***
به بهانه هشت مارس / جمیله کدیور


زنان در ایران هرچند خود منبع قدرت اند ولی از مزایای مختلف قدرت سیاسی، اقتصادی، اطلاعاتی و منزلتی بی بهره اند. حوزه زنان نه فقط یکی از عرصه های کسب قدرت برای دیگران است، از آن جهت که هر کسی توجه اکثریت این قشر از جامعه را با رای و نظر خود همراه کرد، بر کرسی قدرت سوار است، بلکه یکی از حوزه های اصلی قدرت نمایی گروه های مختلف سیاسی اجتماعی است. تفاوت آهنگ و گفتار گروههای سیاسی را بیش از هر حوزه ای در مسایل زنان می توان دریافت. روشنفکری یا تنگ نظری های چهره ها یا مردم عادی در مناسبات روزمره شان هم نوعا در نوع نگرش شان به موضوع زن تجلی پیدا می کند. البته ناگفته نماند که در کشور ما تفاوت ها نوعا محدود در حوزه سخن و حرف باقی می ماند و به مرحله عمل چندان توسعه و تسری نمی یابد.


برای همین دولت ها با نگرش های متفاوت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی می آیند و می روند. شعارهای متنوع در زمینه های مختلف از جمله حوزه زنان می دهند، از دادن وعده های رنگارنگ دریغ نمی کنند و برنامه های مدرن و بعضا پیشرفته هم دارند، ولی نوبت به عمل در حوزه زنان که می رسد اختلاف چندانی در عملکردها دیده نمی شود و در بسیاری از رفتارها بشدت محافظه کارانه و یکسان عمل می کنند یا اگر تفاوتی هم باشد، بسیار اندک است و بعضا در بر همان پاشنه همیشگی می چرخد.


در چنین فضایی، زنان هر سال که می گذرد، به ناگزیر خواست ها و مطالبات همیشگی خود را برای رفع تبعیض و تحقق حقوق خود تکرار می کنند و شکاف خود را با مردان جامعه خویش و با زنان کشورهای دیگر مشهودتر می بینند. گویی عقربه های ساعت در رابطه با این موضوع همیشه بر سر یک زمان خاص متوقف مانده است. زمانی که از آن پیش تر نمی شود رفت. خطوط قرمزی که هیچ گاه تمامی ندارند.


موضوع زن به رغم محوریت و اهمیت خاص خود، طی این سالها همیشه در حاشیه مسایل مهم سیاسی جامعه به زعم دولتمردان بوده است. هر زمان مطالبه ای از سوی زنان مطرح می شود، مسایل کلان و مهمتری از سوی سیاستمداران اعلام می گردد و موضوع زن باز به همان حاشیه همیشگی خود برگشت می کند. طرفه آنکه همیشه هم موضوعی مهمتر وجود داشته و دارد.


روزها نشانه اند. این که سازمان ها و نهادهای بین المللی یا دولت ها روزی را به نامی می خوانند، از باب این است که آن موضوع از جهات مختلف شایسته توجه است. یعنی موضوعی بوده که به دلایل مختلف در طول سالیان سال مورد بی قدری قرار گرفته است. موضوعی که باید شناخت و شناساند و ابعاد آنرا ترسیم کرد و هرکس متناسب با بضاعت خود برای شناخت و آگاهی بخشی تلاش کند. و سوال کند که برای حل آن چه ها شده یا نشده؟ از چرایی ها سوال کرد؟ و از اینکه چرا تغییر در مسایل زنان و تحقق حقوق شان در ایران در قیاس با دیگر نقاط جهان تا این میزان دشوار و غیرممکن است؟ اینکه چرا در حوزه شکاف جنسیتی ایران در سال ۲۰۱۵ از بین ۱۴۲ کشور رتبه۱۳۷ را داراست؟ و صدها چرای دیگر


واقعیت آنست که جامعه امروز ایران مثل تمامی جوامع دیگر، متاثر از فرایند جهانی شدن درحال تغییر است. و اگر دولتمردان متوجه تغییرات جامعه،‌ بخصوص تحولات نسل جوان و علی الخصوص نیازها و خواسته های دختران نوجوان وجوان نشوند، همه متضرر خواهد شد. اگر نیازها شناسایی نشوند و از زبان دست اندرکاران جامعه بیان نشوند و تحقق نیابند، نسل دختران جوان معطل مسوولین رسمی کشور نخواهند ماند.  

 


 

 

 

No comments: