Thursday, September 18, 2014

جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


دادگاه اروپا حکم به لغو تحریم بانک مرکزی ایران داد

Posted: 18 Sep 2014 08:03 AM PDT

جرس: دادگاه اتحادیه اروپا حکم داد که تصمیم سال 2012 شورای اروپا برای تحریم و مسدود کردن دارایی های بانک مرکزی ایران باید لغو شود.

 

به گزارش ایرنا، این حکم که توسط شعبه بدوی دادگاه صادر شده به معنی لغو فوری تحریم بانک مرکزی ایران توسط اتحادیه اروپا نیست و قابل تجدیدنظرخواهی است.

بی بی سی نیز که این گزارش را منتشر کرده، نوشته است: ژانویه 2012 اتحادیه اروپا تصمیم گرفت خرید نفت از ایران را قطع کند و بانک مرکزی ایران را مورد تحریم قرار دهد. به دنبال تحریم بانک مرکزی ایران داراییهای این بانک نیز در اروپا مسدود شد.

تحریم های اتحادیه اروپا به دنبال رشته ای از قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل وضع شد.

شورای اروپا در آن مقطع مدعی شده بود که یکی از دلایل تحریم بانک مرکزی ایران کمک این نهاد مالی به دور زدن تحریم های بین المللی علیه ایران بوده است.

دادگاه اتحادیه اروپا تاکید کرد که شورای اروپا برای این ادعای خود هیچ دلیل و مدرکی ارائه نکرده، به هیچ نقل و انتقال مشخصی اشاره نکرده و از این رو این تصمیم باید لغو شود.

دست های پنهان در آتش سوزی تنها جزیره ایرانی خزر

Posted: 18 Sep 2014 08:03 AM PDT

جرس: فرماندار شهرستان بندرترکمن در استان گلستان گفت: براساس بررسی میدانی آتش سوزی هفته اخیر در ˈآشورادهˈ تنها جزیره ایرانی دریای خزر ناشی از دست های پنهان بوده که هنوز شناسایی نشده اند.


 

'مرجان نازقلچی' روز پنجشنبه در گفت و گو با ایرنا در گرگان اظهار کرد: آتش سوزی ناشی از سهل انگاری نیروی انسانی و تا حدودی نیز به صورت عمدی بوده و نداشتن گشت حفاظتی محیط زیست در منطقه کار شناسایی این عوامل را سخت کرده است.

وی اضافه کرد: این منطقه واقع در حوزه بندرترکمن، تحت مدیریت اداره محیط زیست شهرستان بهشهر در استان مازندران قراردارد و از لحاظ امکانات تجهیزاتی و گشت حفاظتی هیچ پیش بینی برای آن صورت نگرفته است.

فرماندار بندرترکمن افزود: این درحالیست که از لحاظ امنیتی و حفاظتی باید مدیریت محیط زیست شهرستان بهشهر گشت حفاظتی از نیروی انسانی موجود در منطقه را راه اندازی می کرد.

نازقلچی اظهارکرد: علاوه بر آن نیروهای حفاظتی که از سوی اداره محیط زیست شهرستان بهشهر بر این جزیره به کار گرفته شدند، فاقد هر گونه امکانات و تجهیزات نیمه مدرن برای اطفاء حریق هستند.

به گفته وی بخش زیادی از خسارت های وارد شده به فضای طبیعی و اداری جزیره آشوراده در استان گلستان بر اثر آتش سوزی اواسط هفته جاری ناشی از نبود تجهیزات و نیروی انسانی کافی محیط زیست در منطقه بود.

وی اضافه کرد: بر اساس برآورد میدانی دستگاه ج پی اس براثر این آتش سوزی حدود 90 هکتار از درختچه های موجود در جزیره آشوراده از بین رفته است.

رییس ستاد مدیریت بحران شهرستان ترکمن گفت: علاوه بر آن ساختمان اردوگاه آموزش و پرورش استان گلستان واقع در این جزیزه نیز دچار آسیب شده که نیاز به مرمت دارد.

نازقلچی اضافه کرد: تاکنون دستگاه های متولی گزارشی از ارزش ریالی خسارت های وارده آتش سوزی به مدیریت شهرستان بندرترکمن ارایه نداده اند.

بامداد سه شنبه 24 شهریورماه سال جاری بخشی از اراضی جزیره آشوراده درشهرستان بندرترکمن در استان گلستان دچار آتش سوزی شد که با کمک نیروهای امدادی و مردمی مستقر در منطقه آتش مهار و خاموش شد.

جزیره آشوراده در حوزه استان گلستان تنها جزیره ایرانی واقع در دریای خزر است که حدود یک هزار و 760 هکتار وسعت دارد و از لحاظ مدیریتی تحت پوشش اداره کل محیط زیست استان مازندران در قالب جزیره میانکاله است.

عکس‌هایی از یک فاجعه‌ی تاریخی در شیراز

Posted: 18 Sep 2014 08:03 AM PDT

جرس: تخریب بافت تاریخی شیراز از سه روز پیش آغاز شده؛ لودرها شبانه به جان خانه‌های تاریخی افتادند که قدمت برخی از آن‌ها به دوره‌ی ایلخانی برمی‌گردد.

به گزارش ایسنا، این خانه‌های تاریخی در محله‌ی اسکندری شهر شیراز، پشت شاه‌چراغ قرار دارند که قربانی طرح توسعه‌ی بین‌الحرمین شده‌اند. در شب نخست که لودرها و بیل‌های مکانیکی به جان این خانه‌ها افتادند، پنج عمارت تاریخی تخریب شد.

تاکنون نهاد، ارگان، گروه و یا شخص حقیقی یا حقوقی مسوولیت این فاجعه‌ی تاریخی را به عهده نگرفته است.

به گفته‌ی دبیر انجمن معماران ایران (طرح و شهر)، از سال 1373 تاکنون تخریب‌های زیادی با هدف ایجاد «بین‌الحرمین» در شهر شیراز و در این منطقه تاریخی صورت گرفته است و متأسفانه خانه‌های تاریخی زیادی که حتی برخی از آن‌ها در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده بودند، تخریب شده‌اند.

مسعود سلطانی‌فر - معاون رییس‌جمهور و رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ‌- نیز در پنج نامه‌ی جداگانه به دفتر مقام معظم رهبری، وزیر کشور، دادستان کل کشور، استاندار فارس و تولیت آستان حرم احمد بن موسی (ع)، توقف آنی روند تخریب بافت تاریخی شیراز را خواستار شده است.

در تصاویری که خبرگزاری ایسنا از تخریب این خانه‌های تاریخی منتشر کرده، بخشی از این فاجعه‌ی تاریخی به تصویر کشیده شده است.

 

نزدیک به سه میلیون کودک سوری به مدرسه نمی روند

Posted: 18 Sep 2014 08:03 AM PDT

جرس: یک سازمان خیریه بین المللی امروز پنجشنبه اعلام کرد نزدیک به ۳میلیون کودک سوری به دلیل استمرار ناآرامی و جنگ داخلی در این کشور به مدرسه نمی روند.

 

به گزارش شفقنا به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس، سازمان "کودکان را نجات دهید" مستقر در بریتانیا اعلام کرد صدها هزار نفر از کودکان آواره سوری در داخل این کشور و همچنین در کشورهای همسایه برای ثبت نام در مدرسه با معضل جدی روبرو هستند.

این گزارش تصریح می کند منازعه خونین سوریه که اکنون در مرحله ورود به چهارمین سال خود است، چگونه یک نسل از کودکان سوری را از حق تحصیل محروم ساخته است. کارشناسان اجتماعی می گویند عواقب و پیامدهای این چالش حساس، طی سالهای آتی خود را نشان می دهد و ممکن است چندین نسل از جامعه سوریه را تحت الشعاع قرار دهد.

بر اساس این گزارش، تعداد مدارس و اماکن آموزشی سوریه که طی جنگ داخلی این کشور نابود شده یا آسیب جدی دیده و یا برای مقاصد نظامی مورد استفاده قرار گرفته اند، 3465 واحد برآورد شده است.

راجر هرن، مدیر منطقه ای این سازمان بین المللی می گوید: "شرم آور است که الزام محافظت از مدارس در جنگ داخلی سوریه نادیده گرفته شده و زندگی کودکان بیگناه به مخاطره افتاده است."

فرهنگ زمانی که نهادینه شد سازمان اجتماعی را می‌سازد/ جامعه‌شناس ما باید جامعه‌شناس مضاعف باشد

Posted: 18 Sep 2014 08:03 AM PDT

جرس: رئیس انجمن جامعه‌شناسی ایران با اشاره به رابطه فرهنگ با نهادهای دیگر جامعه گفت: فرهنگ زمانی که نهادینه می‌شود سازمان اجتماعی را می‌سازد. روابط پولی، روابط کالایی، روابط اعتماد که کارکرد اقتصاد به آن نیاز دارد از آنجا پیدا می شود. این مسئله تاریخی است که عمدتا کشورهای توسعه یافته روی این مسیر به جلو می‌روند، اما در کشورهای توسعه نیافته که متکی بر انتقال تکنولوژی یا چه انتقال نهادها و سازمانها باشد اینگونه نیست.

 

به گزارش مهر، رابطه اقتصاد و فرهنگ مقوله ای است که در بحث توسعه همواره مطرح بوده است. رویکردهای مختلفی به این مباحث بوده و هست از جمله این رویکردها می توان به رویکرد وبری ها و همچنین رویکرد نئوکلاسیکها اشاره کرد. لذا از این منظر پای صحبت دکتر محمدامین قانعی راد استاد جامعه شناسی و رئیس انجمن جامعه شناسی ایران و دکتر مجتبی ترکارانی استاد دانشگاه لرستان و دانش آموخته جامعه شناسی توسعه دانشگاه تهران نشسته ایم که شما را به خواندن آن دعوت می کنیم.

*درباره نسبت فرهنگ با اقتصاد رویکردهای نظری متفاوتی مطرح است، برخی معتقدند فرهنگ مقدم بر اقتصاد است و برخی دیگر اقتصاد را مقدم بر فرهنگ می دانند، جایگاه فرهنگ در اقتصاد  از نظر شما چیست؟

قانعی راد: اگر شما هم از نگاه روبنا و هم نگاه زیربنا به این دو نگاه کنید این موضوع مطرح می شود که حرکت از کدام طرف است؟ شاید بتوان سه رابطه را در این باره برقرار کرد: یکی آن رابطه ای که به اصطلاح یک مبنایی قرار می دهد که رشدش کمک به زمینه سازی برای رشد فرهنگ و شکل گیری آن می کند. اقتصاد تعیین کننده فرهنگ است. به اصطلاح یک نگاه اقتصاد گرایانه می توان به این گفت. این نگاه اقتصادگرایانه در نسخه ارتدکس چپ مطرح شده بود و معتقد بود ابتدا باید به اقتصاد وبهبود بنیاد های اقتصادی و ایجاد برابری برابری اقتصادی توجه کرد . بعد از آن مقطع به فرهنگ توجه نمود . زیرا فرهنگ زیر بناست. در رویکرد بعدی هم همانطورکه آشنا هستید، رویکرد فرهنگ گرا آمد و مطرح شد. این رویکرد می گوید اقتصاد باید بستر فرهنگیش را پیدا و رشد کند، لذا اقتصاد را صرفاً باید یک امر سخت افزاری و یک امر فنی در نظر نگیریم.

یعنی فقط مسئله سرمایه و مسئله کار به تنهایی فراهم کردنش نمی تواند به یک فعالیت اقتصادی منجر شود و شکل دادن به تکنولوژی و در واقع فعالیت های تکنولوژی و فعالیت صنعتی فرهنگ مناسب خودش را می خواهد. یک فرهنگ پشتوانه ای که به شکل گیری اقتصاد کمک کند، در واقع بیشتر به رویکرد وبری مطرح هست. وبری ها  این دیدگاه را مطرح می کنند و به فرهنگ  اهمیت می دهند. مثلا تجزیه وتحلیلشان این است که چگونه سرمایه داری توانست در فرهنگ خاصی شکل پیدا کرد و صرفا همین طوری  این قضیه اتفاق نیافتاده است.یک زمینه فرهنگی در زندگی روزمره مردم وجود داشته که این موجب شده که نظامی را بسازد که آن نظام مبادلات کالایی را گسترش می داد و در کنار خودش یک عقلانیت، یک سبک زندگی و در واقع یک شیوه نگاه به دنیا یک شیوه نگاه به طبیعت برای خودش فراهم کرد.

آن تحول ابتدایی که رخ داد یک تحول در ذهنیت ها و اصطلاحا منتالیتی جامعه اتفاق افتاد و بعد آن نیرو در این  جامعه تبلور پیدا کرد و نظام سرمایه داری را به عنوان یک سیستم ساخت. ولی این سیستم در سطح اقتصادی نیاز به یک پشتوانه های هنجاری، ارزشی، بینشی، شناختی ، معرفتی داشت که در واقع فرهنگ باید، آن را فراهم می کرد. در واقع فرهنگ این ظرفیت را داشت که یک همچنین چیزی را فراهم بکند، در یک مرحله از تحول فرهنگی و نهایتا نظام سرمایه داری از دل آن درآمد. رویکرد سومی هم که امروز برخی ها در نظر می گیرند مسئله اقتصاد و فرهنگ و تعامل بین این دوتاست. سعی می کنند که رویکردی های یکطرفه اقتصادگرایانه و ایده آلیستی و فرهنگ گرایانه قبلی را دریک رابطه رفت و برگشت و دوطرفه قرار بدهند و این دو حوزه را به عنوان دو حوزه مستقلی در نظر می گیرند، که با هم رابطه تعاملی داشته باشند.

پس دو تا رابطه یک طرفه و رابطه سوم رابطه تعاملی است اما یک دیدگاه چهارمی هم وجود دارد که من هم بیشتر به این دیدگاه توجه می کنم و آن دیدگاه هم تحولی است، یعنی اینکه اینها با همدیگر تحول پیدا می کنند و اساساً دو حوزه مستقل از هم نیستند که بتوان گفت کدام زیر بناست و کدام روبناست و در واقع دو حوزه مجزا از هم نیستند که شما بگویید این روی آن و یا برعکس آن روی این تأثیر می گذارد. البته از نظر تحلیلی این دو را می توان از هم متمایز کرد و در مورد آنها حرف زد اما در واقع در دیدگاه تحلیلی جدیدتر ما نمی توانیم این ها را از هم تفکیک کنیم.

ممکن است بنا به دلایلی در تحلیل خودمان از یکی از اینها شروع کنیم  به عنوان مثال بنا به تقسیم کار معرفتی، شناختی یا تخصص علمی که داریم به فرض مثال بیاییم به ابعاد اقتصادی توجه کنیم اما نهایتاً باید یک نقطه ورود داشته باشیم که آن نقطه ورود ما را آن تخصص یا تقسیم کار معرفتی مشخص می کند. به طور مثال از مدخل اقتصاد وارد بشویم و نهایتا باید به سراغ فرهنگ هم برویم ویا برعکس از مدخل فرهنگ وارد قضیه بشویم. لذا آن چیزی که به طور کلی می شود اسم آن را امر اجتماعی گذاشت دارای سه بعد است که یک لبه آن اقتصادی، دیگری سیاسی و بعد سوم فرهنگی است. این تقسیم بندی دوگانه ای که شما کردید به بعد سیاسی اشاره ای نشده اما این سه با همدیگر در تعامل و در ارتباط با همدیگر هستند.  اینکه اساساً به یک معنایی این ها کلیت های واحدی را شکل می دهند و می سازند. تخصص های مختلف از زوایای مختلف به این پدیده می نگرند وگرنه خودش یک کلیت تمایز نایافته است شما به عنوان مثال چگونه می توانید بگویید که پول یک امر اقتصادی است و یک امر فرهنگی نیست؟ یا مثلاً چگونه می توانید بگویید که کار و اشتغال یک امر اقتصادی است و یک امر فرهنگی نیست!

  همچنین چطور می توانید نسبت این ها را با قدرت و امر سیاسی نادیده بگیرید!  بطورکلی این تقسیم چهار حوزه ای شد.  یعنی از نظر من یک نگرش اقتصاد گرایانه و یک نگرش فرهنگ گرا و یگ نگرش تعاملی و یکی نگرش تحولی وجود دارد که همانطور که گفتم نگرش تحولی با تعاملی متفاوت است. چون نگرش تعاملی با دو حوزه مختلف کار می کند و بعد می گوید که این ها با هم تعامل داشته باشند. اما نگرش تحولی معتقد است که یک چیز است که دارد تحول پیدا می کند و هیچکدام هم نمی شود زیربنای دیگر باشد و اینها با همدیگر در حال تغییر و تحول و جلو رفتن و شکل دادن به جامعه هستند.

ترکارانی: همانطور که دکتر قانعی راد به خوبی فرمودند  چنین دسته بندی در رابطه بین فرهنگ و اقتصاد به لحاظ تاریخی وجود دارد. ولی بعضی از این دیدگاهها مخصوصا دیدگاههای علّی و تعین گرایانه مانند دیدگاه مارکسیستی و وبری تا حدی تضعیف شده و دیدگاههای ترکیبی و تکثرگرا به روی صحنه آمده است.  یعنی ما دیگر رابطه اقتصاد و فرهنگ را به صورت علّی و یک طرفه مانند آن چیزی که مارکس می گفت؛  یعنی روبنا و زیربنا نداریم،  یا مثلاً چیزی که وبری های افراطی می گفتند، که فرهنگ، اقتصاد را تعیین می کنند. دیگر بی اعتبار شده است. ما امروزه با تنوعی از دیدگاه ها در مورد فرهنگ و اقتصاد روبرو هستیم. 

بنابراین می توان یک دسته بندی دیگری از منظر دیدگاههای معاصر انجام داد . من ترجیح می دهم به تیپولوژی که آقایان: میسلند و بوگلسدیژگ در کتابشان به نام فرهنگ در اقتصاد درست کرده اند اشاره کنم. آنها در این کتاب سه نوع روابط بین فرهنگ و اقتصاد قایل می شوند. رابطه ترکیبی(combination)، رابطه ادغامی(integration) و رابطه انعکاسی(reflection). رابطه ترکیبی که همان ترکیب و قرار گرفتن اقتصاد و فرهنگ در کنار یکدیگر است، را رابطه فرهنگ و اقتصاد می نامند. این رابطه سه حالت مختلف به خود می گیرد. گاهی اقتصاد و فرهنگ همدیگر را محدود می کنند.

گاهی آنها همدیگر را تشویق و تسهیل می کنند. تفکر نهادگراها و مکتب نوسازی مدافع این رویکرد است. گاهی فرهنگ باعث انحراف درخروجی های اقتصاد از مدل مورد انتظار خود می شود. این حالت برخلاف ناشناخته بودن به لحاظ نظری، در بین غیر متخصصان بسیار رایج است.  یعنی هر جایی چه در صنعت و اقتصاد و سیاست وقتی نتایج با انتظارات همخوانی ندارد  بودن یا نبودن فرهنگ را به عنوان عامل انحراف دهنده سیستم تلقی می کنیم. مثلا ما  فرهنگ ترافیک، فرهنگ اداری، فرهنگ رانندگی و فرهنگ غذایی!  نداریم.  یعنی جعبه سیاهی به نام فرهنگ است که هر چه ناشناخته و انحراف از انتظارات است در این جعبه گذاشته می شود. بنابراین دیدگاه ترکیبی معتقد است که فرهنگ و اقتصاد  به عنوان  دو عنصر متمایز در کنار هم هستند و اینها  تاحدی رابطه مستقل با هم دارند.

 نوع دوم رابطه ادغامی است. منظورش این است که فرهنگ و اقتصاد در همدیگر ادغام شده اند و آن شاید همان چیزی است که دکترهم تحولی می گویند. حالت های آن:  اقتصاد به مثابه فرهنگ و فرهنگ به مثابه اقتصاد می باشد. در حالت اول فرهنگ آمده در درون اقتصاد ادغام شده و یا اقتصاد آمده و در درون فرهنگ ادغام شده وبا یکدیگر تحول و تکامل می بایند و اگر یکی را بخواهیم ببنیم باید ازدریچه دیگری به آن نگاه کنیم. وقتی فرهنگ در درون اقتصاد ادغام می شود.چیزی مثل دیدگاه های انتخاب عقلانی است.  یعنی فرهنگ رااز منظر عقلانیت اقتصادی نگاه می کنند. وقتی شما اقتصاد را درفرهنگ ادغام می کنید. چیزی مثل دیدگاههای گیرتز و پولانی هستند که اقتصاد را بر مبنای فرهنگ تحلیل می کنند. بازار به مثابه یک فرهنگ و به مثابه یک سیستم اطلاعاتی و نمادین  در نظر می گیرد.

 دیدگاه دیگر، دیدگاه بازتابی و انعکاسی است. این دیدگاه تقریباً یک دیدگاه انتقادی بین فرهنگ و اقتصاد است. معمولا از زاویه فرهنگ، اقتصاد را نقد می کند. کاری که پسا توسعه ای و نیومارکسیتها و افرادی مانند گرامشی و بوردیو می کنند و معتقدند که فرض کنید اقتصاد سرمایه داری غرب آمده و فرهنگ های محلی و ملی را مستعمره خودش کرده است.  یا اقتصاددانان آمده و فرهنگ کمی نگر حوزه علمی خویش را بر دیگر علوم تحمیل کرده اند.  به نظرم تیپولوزی میسلند تاحدی پوشش دهنده رویکرد های موجود در اقتصاد و فرهنگ، مانند نهاد گراها، وبری ها،  نئوکلاسیک ها،  نئومارکسیت ها، پست مدرن ها  و مدرنیست ها می باشد و دقیق تر از  نوع شناسی دیگر صحبت می کند.

*به نظر شما مسیر تاریخی رابطه اقتصاد و فرهنگ در کشور های توسعه یافته و توسعه نیافته چگونه بوده  است؟ این دورا  باهم مقایسه کنید و بفرمایید وضع مطلوب این رابطه چیست؟

قانعی راد: در کشورهای توسعه یافته معمولا فرهنگ پیشتازی دارد. با اینکه هم تحولی بین فرهنگ و اقتصاد وجود دارد اما یک چیزهایی در فرهنگ در ارتباط شکل پیدا می کند، که همان نگرشها و ذهنیتهای عمومی مردم است. مواردی پیدا می شود که حالا اینها یا نیازند یا آرزو یا اتوپیا یا آرمان یا اشتیاق به چیزی هست. یک نوع ذهنیت است که در قالب شناخت های مختلف می توان گفت که مثلا روابط خاصی را برقرار می کنند و یک تداعی های ذهنی در ذهنیت شکل می گیرد. یا شبها یک خوابهای ویژه ای را می بینند. می خواهم بگویم که فرهنگ یک مقوله فراگیر است، که تمام زندگی ما را در برمی گیرد و ابعاد متعددی هم دارد. خودش را در نماد ها در نشانه ها در ادبیات، شعر، داستان در جوامع قدیم تر را کار نداریم، فیلم و غیره را نمی گوییم. اما به هر حال یک ادبیات دارند که این ادبیات چیزهای در آن بازتاب پیدا می کند. نقاشی و معماری دارند و چیز هایی که می توان به آنها هنرگفت.

بنابراین در ادبیات، هنر و زندگی روزمره شما یک فرم هایی را می بینید که جنبه شناختی دارد. در عین حال هنجار هایی پیدا می شود که چیزهایی را خوب و چیز هایی خوبتر و چیزهایی بد است و به یک نحو پایگان بندی و سلسه مراتب در آن برقرار می شود و به دسته های مختلف طبقه بندی می شوند. این همان عرصه وسیع فرهنگ است. در همه اینها عناصری پیدا می شود که این عناصر بعدا به یک معنی عینیت پیدا می کنند و متبلور می شوند. که خودشان را در شکل کالایی در شکل بازار در ساخت، طراحی، تولید کالا و بعضا خدمات نشان می دهد.  یک موقع هم خودشان را در یک جهان بینی یا تئوری نشان می دهد.

مانند اینکه یک تئوری در بین نخبگان در آکادمی پیدا می شود. این تئوری که امروزه پیدا شد ریشه اش در همان جهان بینی است که در فرهنگ عمومی ابتدا شکل پیدا کرده است. منتها این جهان بینی که در فرهنگ عمومی شکل پیدا کرده به تدریج یک ظرفیت داردکه به صورت یک تئوری متبلور بشود و خودش را نشان بدهد. مانند فیزیک نیوتن و در ابتدای قرن بیستم اصل عدم قطعیت هایزنبرگ یا نسبیت انیشتن، اینها هر کدام یک فرمول بندی هستند که این فرمول ها علمی اند. مبنای این پشتوانه این است که تحولی در فرهنگ رخ داده، اتفاقی است که در درون فرهنگ افتاده است. شما در غرب بیشتر این اتفاق را می بیند که افتاده است.

همیشه از درون  فرهنگ چیزهایی ریشه می گیرد مثل همین تقسیم بندی که به آن اشاره شد و بعد در درجه ای مستقل می شود و در درجه ای که مستقل شد شما رابطه آن را با فرهنگ نمی توانید در نظر بگیرید. مثلا بانک رابطه نظام بانکی با فرهنگ عمومی چیست؟ این را یک جامعه شناس و یک فرهنگ شناس تحلیل کند و بگوید که در جامعه چیزهایی در ذهن مردم ایجاد شد و بعد مثلا می توانست به صورت نهاد بانک نهادینه شود. لذا فرهنگ زمانی که نهادینه می شود می آید و سازمان اجتماعی را می سازد و سازمان های اجتماعی را می سازد.

به اصطلاح شرکتها و مناسبات آدمها را در بازار شکل می دهند. روابط پولی، روابط کالایی، روابط اعتماد که کارکرد اقتصاد به آن نیاز دارد از آنجا پیدا می شود. این مسئله تاریخی است که عمدتا کشور های توسعه یافته روی این مسیر به جلو می روند. اما در کشور های توسعه نیافته که مقداری متکی بر انتقال هستند، چه انتقال تکنولوژی یا انتقال نهاد ها و سازمان ها باشد، اینگونه نیست. معمولا یک سازمانی با یک سری کارکرد ها در غرب وجود دارد،  بعد ما تشخیص می دهیم که در کشور های توسعه یافته مفید است.  پس  ما می خواهیم آن را اینجا بیاوریم و از آن استفاده کنیم و بکارش ببریم.

یعنی صرفا گمان می کنیم که این یک ابزار یا وسیله هست که هر جایی می تواند وارد بشود و استفاده بشود. مثلا فرض کنید که بروکراسی یک وسیله است.  برای بهبود امور اجتماعی، تصریح کارها، اثر بخش بودن آنها و کم کردن هزینه ها و...  بعد بروکراسی را می گیریم و بکار می بریم. فرض کنید خود نهاد دانشگاه را گرفته تا نهاد هایی مانند ارتش. درست  است که بشر همیشه ارتش داشته، نهاد بانک هم همیشه بوده، بازار هم بوده اما ما داریم بر روی صورت مدرن آن صحبت می کنیم. صورت های مدرن دانشگاه وبه اصطلاح دیوانی مثلا بروکراسی، بانک و خود تکنولوژی وماشین، اینها چیز هایی هستند که از طریق انتقال می آیند و بعد هدف آن در بهترین حالت این است که بین آن چیزی را که وارد کردیم با فرهنگ عمومی جامعه انطباقی ایجاد کنیم.

غالبا هم در اینجا یعنی در چفت و بست کردن این نهاد مشکل داریم، نهاد که می گویم در این تعریف تکنولوژی را هم شامل می شود. بانک، ارتش، ماشین را هم شامل می شود و فرق نمی کند اینها همه یک نهاد هستند. ما در چفت و بست کردن این با فرهنگ عمومیمان مشکل داریم. در وحله اول انتظار داریم که خودش کارش بکند و به جلو برود، یعنی می گوییم که یک فرایند هایی هست و آنجا هم اجرا می شود و به کارکنان درون سازمان یا دانشگاه می گوییم که چیست، مثلا درون دانشگاه آنجا درس می دهند ما هم درس بدهیم، آنجا دانشجویان مقاله می نویسند، ما هم اینجا مقاله بنویسیم.

آنجا پایان نامه می نویسند، ما هم پایان نامه بنویسیم. اما اینجا این فرایند ها را ما تکرار می کنیم، به فرض مثال بانک آنجا وام می دهد و از مردم پس انداز هایشان را جمع می کند، ما هم بیاییم اینها را انجام بدهیم. ولی در عمل می بینیم که اینها فاقد کارایی لازم هستند و آن چفت وبست که گفتم ایجاد نشده بنابراین ما یک دوگانگی بین فرهنگ واقتصاد داریم. از این نظر که به اصطلاح وضع مطلوب اقتصادی ما که گفتم شامل کلیه آن نهاد ها و سازمان های پیرامونی خودش هم می شود. با واقعیت های فرهنگی خودمان شکاف وجود دارد و این کارایی لازم را در جامعه ما نمی تواند داشته باشد. حالا باز به خاطر اینکه بیش از بحث طولانی تر نشود. 

به نظر من تفاوت بدین صورت است و همین تفاوت هم یک پارادوکس برایمان ایجاد کرده، یعنی به اصطلاح مشکلاتی را که ما داریم غربی ها در فرایند توسعه خودشان ندارند. چون فرایند های توسعه ای آنها به گونه اتوماتیک تر انجام می شود. اما نوع مشکلاتی را که ما داریم آنها بعضا ندارند. هر جامعه ای مشکلات خاص خودش را دارد، اما پیچیدگی هایی کشورهای مانند ما بیشتر است. یک نوع عقلانیت مضاعف و عقلانیت به معنای گسترده خودش، نمی خواهم از یک سبک عقلانیت خاص دفاع بکنم، اما عقل به مفهوم کلی خودش، اینجا عقلانیت مضاعف نیاز است. یعنی به عنوان مثال جامعه شناس ما باید جامعه شناس مضاعف باشد، اقتصاددان ما باید اقتصاددان مضاعف باشد.

مضاعف بدین معنا که باید دانش و مهارت داشته باشد، یعنی باید در سطحی بالاتر از آنها قرار بگیرد تا بتواند اینجا کار بکند. چون مشکلات اینجا پیچیده تر و وسیع تراست. پارادوکس هم این است که مثلا جامعه شناس یا اقتصاددان ما در این شرایط ما به طور مناسب یا ایجاد نمی شود، یا نمی گذارند ایجاد شود. یا مثلا نسبت به نقش او به عنوان یک نقش اجتماعی او را به رسمیت نشناخته اند. مورد استفاده قرار نمی گیرد جایی هم که مورد استفاده قرار می گیرد، باز خودش آن توانایی های لازم را ندارد. چون فکر می کند باید همان دانشها را عینا در اینجا به کار بگیرد که عین به کار گرفتن آنها باز جواب نمی دهد. شاید نه تنها باید بر آن مسلط باشد. بلکه باید این ظرفیت را داشته باشد که چیزی بر آن بیافزاید.

آن ارزش افزوده معرفتی است که کمک می کند. به فرض مثال که دانش جامعه شناسی در اینجا جواب بدهد وگرنه که این دانش هم دچار همان مشکل که بانک و غیره دارند، می شود.  یا مثلا بانک یا دادگستری یا بیمارستان شما وقتی اقتصاد می گوید، در واقع به مفهوم وسیع آن این نهاد ها را شامل می شود. اینها نهاد هایی هستند که کار اقتصادی می کنند. کارخانه و سازمان چگونه همه اینها جواب نمی دهد؟ این وسط هم فرض می کنیم که دانش ما هم یک مقداری جواب ندهد. این پیچیدگی مسئله را نشان می دهد.  بنابراین حل کردن مسائل اجتماعی در کشورهایی مانند کشورما واقعا یک کاری است که نیاز به خلاقیت های ویژه و ذهنیت های ویژه دارد، یعنی به این راحتی نیست.  به ویژه گسترش آموزش عالی تصور می کند که اگر کلاسی و پایان نامه ای و... باشد به غلط این تصور وجود دارد که دکتر از آن استخراج می شود و بعد آن دکتر هم مشکلات را می فهمد و اگر ناتوان باشد ما آن مشکل را بر سر آن دانش خراب می کنیم و می گوییم آن دانش ناتوان است.

اینجا واقعا باید کمکی بشود تا یک ذهنیت های پیچیده تر حتی نسبت به آن چیزی که یک اقتصاددان غربی راحتر می تواند مسائلش را حل بکند تا یک اقتصاددان ایرانی یا جامعه شناس ایرانی با مسائل بسیار پیچیده تری مواجه است. اساسا برای شناخت این مشکلات پیچیده نیاز به ظرفیت ها امکانات و فضای مناسب تری دارد که بتواند بیاندیشد، حتی بتواند آزمون وخطا بکند. اینطور هم نیست که از اندیشه صرف راه حل ها در بیاید. شما باید در مراحل بعدی راه حل ها را اجرا بکنید، پیش آزمون هم از آن بکنید چه بسا بنا به دلایلی جواب ندهد. شما مجبور شوید یک فرایند جدید را شروع کنید. یعنی دقیقا کاری که پزشکان در همه جای دنیا انجام می دهند وبدینصورت نیست که فوری یک دارویی را به کار ببرند، یا یک تکنیک جراحی جواب بدهد. اینها می آیند در ابتدا به کار می گیرند. آن را پیگیری می کنندو... کم کم می بینند که جواب می دهد اینجا جامعه شناس یا اقتصاددان باید یک چنین ظرفیتی را داشته باشد که بتواند با پیچیدگی های جامعه ارتباط برقرار بکند، تا بتواند آنها را بشناسد فضای امن می خواهد، فضای امن فکری حتی به معنای سیاسی کلمه که یک آزادی هایی لازم است. برای حرف زدن، نگریستن به مسائل و موضوعات ...  شرایط باید فراهم باشد. یکی هم اینکه دانشگاه را نباید فقط به مفهوم اینکه یک جایی داریم که یک کسی می آید و عبور می کند در نظر گرفت.

ما باید بهترین ذهن ها و اندیشه هایمان را در علوم انسانی وارد بکنیم. اگر اینگونه پیچیده هست باید بهترین جوانان ما در علوم انسانی درس بخوانند اما ما در آموزش و پرورش شرایطی را ایجاد کردیم که ظاهرا خوبترها به رشته های فنی و پزشکی می روند. اینها همان چیزی که وجود دارد را بازتولید می کنند و به رشته های انسانی و علوم اجتماعی توجه نمی کنند. باید کاری بشود که مثلا هزار برگزیده اول آزمون دانشکاه ها در رشته های انسانی پذیرش شوند.

اینها جامعه شناس، اقتصاددان، فیلسوف و.. بشوند. در درون خود علوم انسانی هم شما می دانید که باز آنهایی که یک مقدار فعالترند در زمینه علم به رشته های حقوق وارد می شوند که آنها هم جذب بازار کار می شوند. وارد نظام حقوقی ما می شوند که یکی از ناکارآمدترین نظام های کشور است. معمولا هم کم به آن پرداخته می شود که نمی دانم چرا؟  یکی نظام قضایی ماست، یکی نظام درمان ماست، یکی نظام آموزش ماست، که اینها فوق العاده ناکارآمد هستند. اما به آنها پرداخته نمی شود، بهترین علوم انسانی ها و حقوق دانها می روند آنجا و جذب سیستم می شوند و همه چیز را طبیعی می پندارند. بعد شما می بینید که نتیجه اش افزایش روزبه روز پرونده هاست، و افزایش دادرسی ها و می بینیم که یک نظام قضایی خسته که قاضی ناراضی، وکیل ناراضی، ارباب رجوع و صاحب پرونده ناراضی همه اینها ایجاد شده اند.  همه هم دارند دور خودشان می چرخند.

من یکی از اسناد بررسی بخش قضایی را می دیدم که نوشته بود که روند جرایم تا 20 سال آینده را پیش بینی کرده بود با توجه به این روند پیش بینی کرده بود که از هر دو نفر یک نفر پرونده ای در دادگاه داشته باشد. بنابراین نیاز است که تا آن سال ما به فرض مثال دقیقا یادم نیست، 30هزار تا قاضی 55 هزار زندان و... مجتمع قضایی اضافه بکنیم. در حالیکه من آمدم  این را حساب کردم دیدم که روند دارد به این سمت پیش می رود. سوال این است که چرا مدام جرم زیاد می شود و اینکه اولا دستگاه قضایی ما آدم های سالم در آن در معرض آلودگی و فساد قرار می گیرند.

نمی خواهم بگویم که همه افراد آنجا فاسدند. دوم آدم های خوش نیتی که آنجا هستند به قدری به همین روند های روزمره دچار می شوند که فکر می کنند قضا یعنی همین دادگستری یعنی همین باید همین کارها را انجام بدهند. در واقع هیچ کسی نیست که یک پرونده را به دادگستری ببرد و بعد از یک مدتی درمورد آن به سلامت یک حکمی در مورد آن بگیرد. همین وضعیت را ما در بیمارستانها، در نظام بانکی مان داریم.

چون شما می گویید اقتصاد و فرهنگ نظام بانکی وظیفه کمک به سیاست مالی و دولت دارد تا دولت سیاست های پولی را اجرا بکند. جاهایی که دولت لازم می داند اعتبارات را سوق بدهد و جاهایی که لازم می داند، اعتبارات را از آنجا قطع کند، جاهایی با نرخ سود با دستور بانک مرکزی بازی کند زمانی نقدینگی را در جامعه کنترل کند. اگر بانک نباشد اقتصاد کار نمی کند یعنی اقتصاد امروز نیاز به بانک هایی دارد که با اهداف توسعه سازگار باشند که سازمان برنامه ریز و مسئول توسعه کشور آن را ارائه داده است. در صورتیکه اینجا بانک ها به نهاد هایی تبدیل شدند که خودشان بساز بفروشی، معاملات املاک می کنند و وارد کسب هایی می شوند که در این جامعه روز به روز تورم را بیشتر و اقتصاد را فاسد تر و همچنین ناکاراترمی کند.

یعنی بانکی که طبق تعریف قرار بوده به یک نهاد اثر بخش اقتصادی تبدیل بشود دارد به یک نهاد تبدیل شده که فعالیت های اقتصادی را برای بخش خصوصی ناممکن می کند. پیامد های دیگر مانند آلودگی هوا و غیره را کار ندارم. کسی نیست که به این ها بگوید آقا شما تعریفتان چیست؟  یعنی آن فرهنگ را رئیسان و مدیران بانک هم ندارند. مدیران بانک فرهنگی دارد که شاید یک موقعی پدرش یک حجره داخل بازار داشت که باید بخرد و بفروشدو... از بانک همین اندازه می فهمد، حتی اگر کلاس و دوره هم دیده باشند اما آن فرهنک نتوانسته است منتقل بشود، ممکن است اقتصاد خرد و کلان، ریاضی یک و دو هم گذرانده باشد. اما ایده بانک منتقل نشده است.  شما می دانید که پشت هر نهادی یک ایده است. که این را علوم انسانی می تواند کمک کند که شکل پیدا بکند و منتها ما الان کل نهاد های خودمان را  از این ایده ها محروم کردیم و نهاد های ما چیزی از این ایده در پشتشان نیست. حتی نهاد مانند حوزه علمیه قم هم آن ایده ای که در پشت سرش بود را دارد از دست می دهد. یعنی آنهم دارد ایده اش را از دست می دهد. به چه دلیلی دارد از دانشگاه تقلید می کند؟ حوزه بعد از انقلاب، یک نهاد دانشگاه تاسیس نموده است.

علوم انسانی ما اولا اعتماد به نفس ندارد، نظام پاداش دهی هم در این حوزه به نحوی است که این نظام انگیزه را برای ورود یک سری آدم ها کم می کند. بنابراین ما در اینجا هم به پارادوکس مواجهیم که علوم انسانی باید خیلی کارهای بزرگ بکند. اما یک جاهایی نمی گذارند و یک جاهایی هم نمی تواند. آنجا که نمی گذارند کجاست فرض کنید، بحران آب که امروزه با آن مواجهیم، برای طرحی که به آب مربوط می شود گفتنند که 12 میلیارد تومان بودجه گذاشته اند. همه این بودجه را مهندسان است که خرج می کنند، طرح ها همه سخت افزاری است، من پیشنهاد دادم که 10درصد از این بودجه را به حوزه علوم انسانی بدهند که متاسفانه در حوزه علوم انسانی طرح ها را به کسانی می دهند که توانایی این کارها را ندارند و در نهایت هم هیچ کمکی به اقتصاد نمی شود.

مقدار زیادی از پژوهشهای علوم اجتماعی را به خود مهندسین داده اند، چراکه مهندسین دارای ظرفیتها و قدرت ارایه کردن بهتری به خاطر استفاده از تکنولوژی و کامپیوتر بیشتر است. حرفم این است که ما باید به رشته های علوم انسانی و به ویژه علوم اجتماعی بها بدهیم منتها به جای آن آمدیم وارد یک دعوای زرگری شدیم که مبانی باید از اسلام باشد یا از غرب باشد؟ جواب این دعوا از هر مسلمانی که بپرسید، معلوم است که می گوید باید از اسلام باشد ولی وقتی جلو می آیید، می بیند فقط یک سری ارزشها بیان و یک سری تمایلات بیان می شود. در صورتیکه دانش علوم انسانی ذخیره بسیار عظیمی است و حتی ذخیره خود ایران هم خیلی زیاد است. دربسیار ی از پروژه ها اگر تحقیق اجتماعی خوبی در موردشان صورت بگیرد آن پروژه ها متوقف می شوند.

ترکارانی: آقای دکتر بحث جالب و عینی در مورد تکوین اقتصاد و فرهنگ در بستر جامعه مدرن مطرح کردند. اما من می خواهم به لحاظ نظری رابطه فرهنگ و اقتصاد را در مراحل مختلف توسعه یک جامعه  مطرح کنم. اتفاقا می خواهم از مدلی استفاده کنم که دکتر قانعی راد در تحلیل فرهنگی صنعت برای توسعه جوامع ذکر کرده اند. این مدل سه مرحله برای توسعه جواع قایل است. ریشه گیری، استقلال، انتقال در مرحله ریشه­ گیری نهادها و ساختار های توسعه هنوز چیزی به نام منطق نهادی توسعه و اقتصاد شکل نگرفته است.

ساختار­ها سیال و انعطاف­ پذیر و در حال صورت­بندی هستند. در این صورت­ بندی، ساختارها مایه­ های اصلی خود را از عناصر فرهنگی و عاملان پیرامون خود و در محیط اجتماعی وسیع­تر کسب می­کنند. در این مرحله عناصر گوناگون به یکدیگر پیوند می­ خورند تا یک سبک و ساختاري جدید شکل گيرد. پس از شکل یافتن، این ساختار از زمینه فرهنگی خود جدا شده و تبلور یافته و به صورت یک سبک معین توسعه یا اقتصادی تجسم می­ یابد. در مرحله تکوین و ریشه­ گیری، خلاقیت فرهنگی و رابطه با فرهنگ تأثیرگذار است و تأثیر فرهنگی عمومی قوی است.  مي­ توان از تاثیر ارزشي و میراث فرهنگی در توسعه سخن گفت.

در مرحله استقلال و نظام­ سازی، نوآوری در درون مجموعه صنعتی، اقتصادي و فني رخ می دهد.  یعنی هر حوزه­ اي منطق خاص خود را پیدا می کند. اين حوزه و ساختار  تکوین یافته جديد پيوسته تفكيك و تمايز مي­ يابد تا به مرحله انفكاك ساختاري برسد. در  این مرحله خودسامانی و استقلال، نظم اقتصادي، فني و تكنولوژيكي جدای از نیازها و ارزش­های عمومی يك جامعه تحول مي­ یابد. و حوزه ها تا حد زیادی به پویایی و استقلال درونی می رسند. در این دوره الگوی توسعه از فرهنگ عمومی مستقل می­ شود و رابطه خود را با میراث فرهنگی جامعه کاهش می­ دهد و هر حوزه بر مبنای مکانیسم درونی خویش به یک استقلال دروني رسيده و رشد و توسعه پیدا می­ کنند.

در مرحله انتقال حوزه های مستقل و مسلطی مانند اقتصاد و صنعت تاثيرات خود را بر حوزه های دیگر مانند فرهنگ عمومي تسری می دهد. اين تأثير را ماكس وبر با مفهوم «قفس آهنين» صورت­بندي مي­ كند. در اين مرحله فرهنگ توسعه یا فرهنگ اقتصادی و صنعتي شکل گرفته خود را بر فرهنگ عمومی جامعه مسلط نموده و به آن شکل می­ دهد.

 من می خواهم از همین مدل دکتر قانعی راد استفاده کنم شاید بشود پاسخ برخی از سوالات در مورد رابطه فرهنگ و اقتصاد را در ایران داد. بدین معنی که ما یک سری نهاد های جدید را وارد کرده ایم که این نهاد ها آرام آرام در خاک جدید ریشه زدند، با این تمثیل  فرهنگ همان خاکی است که قرار است نهادهای جدید در آن رشد کنند. گاهی این نهال ها با این خاک همخوانی نداشته و نتوانسته اند که رشد کنند.  اگر بتوان از این مرحله چه تحت شرایط طبیعی و چه تحت شرایط گلخانه ای و مصنوعی گذر کرد ما وارد مرحله ای می شویم که این نهال به درخت کوچکی در کنار دیگر درختان نو و کهن تبدیل می شود . به این درخت باید کمک شود که تا رشد کند و چنان شود که دیگر نهادهای سنتی و مخالف و بادهای سمی وآفتها نتوانند مانع رشد آن شوند.

در مرحله استقلال نقش نهادهای سنتی و دولت خیلی مهم است. در مرحله استقلال ما با نهادهای جدیدی مواجه ایم که این نهادها دارند رشد می کنند و به تدریج استقلال پیدا می کنند. اگر از این مرحله گذر کنیم و نهادها استقلال خود را پپدا کنند و در مرحله بعدی آرام آرام سایه خودشان را بر روی نهاد های قدیم می گسترانند که در مرحله سوم یعنی انتقال ما با این مواجه ایم که آن نهادهای قدیم تحت تأثیر نهادهای جدید یا از بین می روند یا تغییر شکل می دهند. به عنوان مثال در مرحله انتقالی وقتی نهاد اقتصاد صنعتی ایجاد می شود، این اقتصاد صنعتی وقتی سایه خودش را می گستراند، آرام آرام فرهنگ سنتی را عوض می کند. اجتماع سنتی را عوض می کند، تکنولوژی های سنتی را عوض می کند و به تدریج به یک جامعه مدرن تبدیل می شود. اگر ما این سه مرحله شما را بپذیرم که من مرحله چهارمی هم به آن اضافه می کنم. تحت همان بحث های بازگشت فرهنگی(cultural turn)یعنی اقتصاد و فرهنگ دارد،  دوباره دارند در هم ادغام می شوند که در اینجا مجال بحثش نیست.

حال سوال من از آقای دکتر قانعی راد این است که آیا ما هنوز در فرآیند توسعه در مرحله ریشه گیری نمانده ایم؟ یعنی نهاد های مدرنی که وارد کرده ایم  یا در این خاک ریشه نزده اند یا اگر ریشه زده اند نتوانسته اند بزرگ شوند و استقلال نهادی خود را بدست بیاورند. به عبارتی به دلایلی اعم از ناسازگاری فرهنگ سنتی با بعضی عناصر اقتصادی و صنعتی ما هنوز نتوانسته ایم از ریشه گیری گذر کنیم و وارد مرحله استقلال شویم. می توانند بیایند به مرحله استقلال برسند یا اینکه یک مقدار که رشد کردند دوباره آنها را قیچی می کنیم؟  یا اینکه خاک بستر این نهادها به سنگ می خورد. من فکر می کنم در یک قرن اخیر ما هنوز مرحله ریشه گیری را طی نکرده  دوباره زمین گیر شده و باز از صفر شروع  کرده ایم.

یعنی فرض کنید در دهه 40 و 50 یکدفعه رشد صنعتی ایران به 7 تا 10 درصد می رسد  و انتظار می رود که نهاد صنعت و اقتصاد با یک جهش به مرحله استقلال نهادی برسد. ولی با تحولاتی که اتفاق می افتد دوباره به دوران ریشه گیری صنعت و به قول روستو به ماقبل خیز برمی گردیم. سؤال اینجاست که  اینجا نقش فرهنگ و نهادهای فرهنگی در زمین گیر شدن ما در مرحله ریشه گیری بالا چقدر است؟ یعنی سیاست و فرهنگ  تا چه حد مانع از استقلال نهادی حوزه های دیگر می شوند. چرا اقتصاد و دیگر نهادها نمی توانند کار خود را بکنند.  یعنی نهاد علمی استقلال خودش را داشته باشد نهاد اقتصادی استقلال خودش را داشته باشد. حتی فکر می کنم ما اکنون در مرحله ای هستیم که نهادها در کار هم حتی مداخله می کنند و کار از تعامل گذشته و به تسلط و حتی تخریب نهادها توسط یکدیگر رسیده اند؟

__________________

ادامه دارد ...

عذرخواهی وزارت ارشاد از حسین علیزاده

Posted: 18 Sep 2014 08:03 AM PDT

جرس: مدیرکل دفتر موسیقی وزارت ارشاد درباره اتفاق رخ داده برای گروه موسیقی «هم آوایان» در فرودگاه اصفهان گفت: در وهله اول به عنوان نماینده دولت در دفتر موسیقی از رفتار و برخورد نامناسب هواپیمایی ایران ایر با هنرمندان ارزشمند موسیقی کشورمان در گروه «هم آوایان» به ویژه استاد حسین علیزاده عذر می خواهم هرچند که فکر می کنم این وظیفه مدیران ارشد ایران ایر و کارمندان آن پرواز است که عذرخواهی کنند.

 

 

به گزارش مهر، پیروز ارجمند همچنین توضیح داد: آنطور که من می دانم موارد مربوط به امنیت وسایل مسافران در ابتدای ورود به ترمینال فرودگاه برعهده برادران عزیز سپاه است که همیشه و همواره برخورد دوستانه و محترمانه‌ای با هنرمندان دارند و آنطور که مطلع شدم این رفتار عجیب پس از عبور از گیت و نظارت نیروهای امنیتی بوده است. این نشان می‌دهد که محموله سازها مشکلی نداشته‌اند.

 

ارجمند افزود: این هنرمندان از نخبگان فرهنگی کشورمان هستند. من فکر نمی کنم حمل ساز آنقدر خطرناک باشد. این سازها بمب نیستند و باید رفتاری با سازها شود که احترام آمیز باشد.

 

 

مدیرکل دفتر موسیقی به شعار حسن روحانی در زمینه دولت فرهنگی اشاره کرد و گفت: رسیدن به این افق باید از اینجا شروع شود و رفتار فرهنگی در چنین مواردی نهادینه شود به این معنا که همانطور که ایران ایر در تاخیر پروازها عذرخواهی می کند باید از این رفتار هم عذرخواهی کند و من همچنان منتظر پاسخ ایران ایر و مشخص تر شدن ماجرا هستم.

 

وی در پایان گفت: آقای علیزاده و گروهش از هنرمندان سرشناس موسیقی کشورمان هستند و در خارج از کشور هم به آنها احترام ویژه گذاشته می شود. در نهایت ما به زودی به طور کتبی مواضع خود را اعلام خواهیم کرد.

 

همچنین محمد معتمدی خواننده گروه «هم آوایان» نیز درباره مشکل پیش آمده در پرواز 225 ایران ایر از اصفهان به شیراز گفته بود: ماجرا از این قرار است که ساعتی پیش اعضای گروه موسیقی «هم آوایان» قصد داشت از اصفهان به مقصد شیراز با خط هواپیمایی ایران ایر سفر کند ولی بعد از عبور از گیت ناگهان به صورت خارج از عرفی ماموران هواپیما اعلام کردند که ما به دلیل داشتن ساز نمی توانیم سوار هواپیما شویم.

 

این خواننده موسیقی سنتی همچنین توضیح داده بود: ما را با بی احترامی پیاده کردند، چمدان ها را تخلیه و با یک رفتار ناشایست اجازه سفر را به ما ندادند. ما همه جور توهین دیده بودیم ولی این شیوه منحصر به فرد بود برخورد بسیار زننده بود که به اعتقاد من توهین به شان هنر و هنرمند نیز بود. وقتی سوال کردیم چرا این کار را می کنند گفتند ما مجبور نیستیم به شما جواب بدهیم.
 

یک ادعای جدید؛ معاون اول نظام بودن تهدید به افشاگری بود؟

Posted: 18 Sep 2014 04:16 AM PDT

جرس: وکیل معاون اول دولت دهم پس از صدور حکم محکومیت رحیمی با رد این تصور که منظور رحیمی از معاون اول نظام بودن تهدید تلویحی دستگاه قضایی و افشاگری به سبک احمدی نژاد بوده است، می گوید: «منظور آقای رحیمی از گفتن جمله من معاون اول نظام هستم این نبود که در رسانه ها مطرح شد. منظور آقای رحیمی این بود که می خواستند بگویند من که معاون اول نظام هستم، در همه جلسات دادگاه شرکت کرده ام، در تمام جلسات بازپرسی حاضر شده ام؛ مانند یک شهروند عادی به همه سوالات پاسخ داده ام و حال باید مانند یک شهروند عادی حقوق بنده رعایت می شد. سوال اینجاست مگر تمام اشخاصی که به دادگاه می روند و بازجویی می شوند، نتایج حکمشان را به مردم می گویند؟»

 

به گزارش پیام نو، نادری با بیان اینکه خودش با مراجعه به دادگاه حکم را تحویل گرفته است درر پاسخ به این سوال که آیا صحبت های آقای رحیمی مبنی بر اینکه "من معاون اول نظام هستم”، تاثیری در تخفیف این حکم داشت یا خیر، گفت: «هیچگونه تاثیری نداشت. هیچگونه حمایتی انجام نشده است.در مورد میزان حکم نیز قاعدتا نباید حرفی بزنم چراکه حرمت متهم بایستی حفظ شود و حریم خصوصی افراد نباید مورد تعرض قرار گیرد. آقای اژه ای هم نباید حرفی از حکم می زدند. بدین ترتیب بر اساس نص صریح قانون من هم نباید بگویم. مقررات قانونی همه را از اعلام مفاد هر حکمی ممنوع کرده است.»

 

وکیل رحیمی در جواب اینکه معمولا احکام پرونده های این چنینی به اطلاع رسانه می رسد اما چرا حکم موکلش علنی نمی شود، پاسخ داد: «در همه پرونده ها حکم را نباید علنی کرد چراکه مسئله شخصی افراد است اما کسی نمی تواند با این شرایط مقابله کند بنابراین رها می کنند و پی آن را نمی گیرند اگرنه این کار خلاف قانون است. قانون به لحاظ حفظ حرمت اشخاص اجازه رسانه ای کردن و علنی کردن حکم شخصی افراد را نمی دهد بنابراین بعد از دادگاه تجدیدنظر هم حق نداریم محتوای حکم را علنی کنیم. وقتی در مقطعی حکم محکومیت اعلام می شود، شما نمی توانید تصور کنید عده ای که اکنون حکم را می خوانند، آیا بعدها حکم برائت را می خوانند یا خیر!»

محمدرضا نادری در خصوص اینکه آیا بین چهره رسانه ای و چهره واقعی رحیمی فاصله ای وجود دارد، گفت: « بسیار سخت است این سوال را پاسخ داد اما از قبل آقای رحیمی را می شناختم. جوابگویی و جمع و جور کردن این پاسخ راحت نیست.»

نادری در خصوص اینکه آیا به واسطه این پرونده با موکلش آشنا شده یا قبلا شناخت خاصی از رحیمی داشته است افزود: «من رفیق ۴۰ یا ۵۰ ساله آقای رحیمی هستم. تمام اوقات زندگی مان را با هم گذراندیم و هنوز هم معتقد به برائت ایشان هستم. به نظر خودم تمام مستندات و دلایل دفاعی که می توانست ایشان را تبرئه کند، جمع کردم و به دادگاه تحویل دادم. ممکن است برداشت قضایی دادگاه چیز دیگری باشد اما معتقدم این دلایل کافی بود. امیدوارم در مراحل بعدی دادگاه بتوانیم رای برائت بگیریم.» 

درگیری در بند هفت زندان اوین و ضرب وشتم زندانیان سیاسی

Posted: 18 Sep 2014 04:16 AM PDT

جرس: در پی زور گویی برخی از زندانیان بند مالی در سالن ۱۲ بند هفت به عده ای زندانیان سابق بند ۳۵۰ ، درگیری شدیدی در بند مذکور اتفاق افتاد که نزدیک به ۳ ساعت طول کشید و در پی آن دکتر اسدالله اسدی پس از ضرب و شتم به انفرادی منتقل شد.

 

به گزارش جرس، درگیری را نوچه های بهرام دهستانی ، وکیل بند ، سالن مذکور به همراه عده ای از زندانیان گوش شکسته دارای جرایم کلاهبرداری و زور گیری و به دستور رضا خزايي ، صورت دادند و پس از واکنش زندانیان سیاسی کار به حضور یگان انتظامات کشیده شد.


در این درگیری های لفظی ، دکتر اسدالله اسدی از فعالان قومی آذربایجان که با صدای بلند ، مقامات وزارت اطلاعات را خطاب قرار داده و مورد انتقاد قرار داده بود ، مورد ضرب و شتم و انتقال به بند انفرادی قرار گرفت.


گزارش افسرنگهبانی مستند به شهادت اراذل و اوباش دست نشانده بهرام دهستانی مبنی بر توهین دکتر اسدی به آقای خامنه ای ، موجب تبعید این زندانی سیاسی شد.


علت مقاومت زندانیان سیاسی ، زورگویی وکیل بند و افسر نگهبان حاضر مبنی بر عدم مطالعه زندانیان سیاسی و خاموشي مطلق پس از ساعت نه و نیم شب عنوان شده است.


دکتر اسدالله اسدی از جمله زندانیان سیاسی بیمار است که از افسردگی شدید رنج می برد و علت آن ، شکنجه های فیزیکی و روانی شدید در دوران بازداشت در زندان تبریز و بند ۲۰۹ مطابق نظریه پزشکی قانونی ا علام شده است.


واکنشهای تند این زندانی سیاسی که در پی ممانعت از آزادی در سال گذشته صورت گرفت ، موجب شده تا مقامات زندان کینه شدیدی از وی داشته باشند و در هر فرصتی با تحریک زندانیان عادی نسبت به آزار و شکنجه وی اقدام کنند. 

جدی‌ترین بحران خشکسالی؛ لب‌های ایران خشک شده است

Posted: 18 Sep 2014 02:47 AM PDT

نیلوفر زارع
جرس: بحران کم آبی به اندازه‌ای جدی است که دولت برای کاستن از عوارض آن ناگزیر به استفاده از ۱۰ میلیارد دلار حساب صندوق توسعه ملی شده است.

مجوز برداشت از این حساب را آقای خامنه‌ای رهبرجمهوری اسلامی داده و «اسحاق جهانگیری» معاون اول رییس‌جمهور هم گفته است که این « فرصتی طلایی » برای وزارت نیرو است. حساب صندوق توسعه ملی در موارد خاص و استراتژیک قابل برداشت است و استفاده از آن برای کاستن از عوارض کم‌ابی نشان می‌دهد که مقام‌های ایران نسبت به وخامت اوضاع آگاه شده‌اند.

 

آبی در بساط نیست

تضمینی وجود ندارد که بودجه‌ی‌ ۱۰ میلیارد دلاری بتواند اثرات کم‌آبی را کاهش دهد. بحران به اندازه‌ای عمیق و پیش‌رونده است که نه فقط شغل هزاران کشاورز در گوشه گوشه‌ی ایران را تحت تاثیر قرار داده بلکه حتی شهروندان را نگران تامین آب شرب‌شان کرده است. گزارشها حاکی است که آب مخزن سد لار - یکی از پنج سد تأمین‌کننده آب شُرب تهران- تقریبا رو به پایان است و این مخزن ۹۶۰ میلیون متر مکعبی اکنون تنها سی میلیون متر مکعب آب دارد. وزارت نیرو گفته که سال گذشته آب موجود در این سد بیش از دو برابر یعنی حدود ۶۶ میلیون متر مکعب بوده است. «حمید چیت‌چیان» وزیر نیرو نیز روز چهارشنبه ( ۲۶ شهریور) در اشاره‌ای نسبت به وضع بحرانی کنونی گفت که « ذخيره سدهای ما در سال گذشته ۷۱۶ ميليون متر مکعب بود که امروز اين ميزان به ۳۵۵ ميليون متر مکعب کاهش يافته است و اين به اين معناست که ذخيره آب نصف شده است.»

به گفته او ميزان بارندگی در سال جاری بيش از ۳۰ درصد کاهش يافته است و ظرفيت تهران برای انتقال آب به اتمام رسيده و تنها راه، مديريت مصرف آب است. دولت در صدد است با انتقال آب سد ماملو به تهران تا حدی بحران را در کوتاه مدت مدیریت کند و بر همین اساس هم بودجه‌ای ۳۰۰ ميليارد ريالی برای این پروژه درنظر گرفته شده است. اجرای این پروژه اگرچه می‌تواند تا حدی بحران را در تهران کاهش دهد اما شغل ده‌ها کشاورزی که از آب این سد برای تامین نیاز زمین‌هایشان استفاده می‌کردند به خطر نابودی می‌کشاند. فرجامی که به نظر می‌رسد در انتظار هزاران کشاورز دیگر هم باشد چرا که دولت تصمیم گرفته است سهم آب بخش کشاورزی را نصف کند. «محمدحسین شریعتمدار» مشاور عالی وزارت جهاد کشاورزی روز شنبه (پانزدهم شهریور) با اعلام این خبر گفته بود که قرار است از مهر ماه یعنی ابتدای سال زراعی جدید « تنها حدود ۵۰ میلیارد متر مکعب آب برای تولید محصول کشاورزی اختصاص یابد در حالی که پیش از این سالیانه ۸۵ تا ۹۰ میلیارد متر مکعب آب در بخش کشاورزی مصرف می‌شد.»

 

 


زمینه‌ای برای شورش‌های اجتماعی

پروژه‌های بحث برانگیز نظیر انتقال آب دریای خزر به مناطق کم آب مرکزی ایران هم با شدت یافتن بحران دوباره روی میز قرار گرفته است. دو سال پیش اعلام شد که قرارگاه خاتم الانبیای سپاه پاسداران چنین پروژه‌ای را آغاز کرده است و حالا وزارت نیرو می‌گوید که برای نمک‌زدایی و انتقال آب خزر به سمنان منتظر اعلام نظر سازمان محیط زیست است. برخی کارشناسان اعتقاد دارند که اجرای چنین طرحی آسیب‌های جبران ناپذیر به محیط زیست‌ خواهد زد و به بالارفتن غلظت نمک در دریای خزر منجر خواهد شد اما موافقان معتقدند این طرح باعث سیراب کردن دشت سمنان و دامغان، احیای احتمالی دریاچه ارومیه می‌شود و به حل مشکل آب شرب فلات مرکزی ایران کمک می‌کند. طرح انتقال آب خزر حتی در صورت موفقیت طرحی نیست که بتواند عوارض کم‌ابی را در کوتاه مدت کاهش دهد چرا که زمان بهره‌برداری از آن سال ۱۴۱۰ در‌نظر گرفته شده است. مخالفان این طرح معتقدند که با توجه به تغییرات سریع اقلیمی طی ۱۵ سال گذشته نمی‌توان از اوضاع دریای خزر نیز در ۱۷ سال آینده مطمئن بود و سرمایه‌ای هنگفت را برای انتقال آب آن به بخش‌های دیگر درنظر گرفت. راه چاره دیگری که البته از سرناچاری درباره آن بحث می‌شود روند تدریجی تغییر کاربری بخش عمده‌ای از زمین‌های کشاورزی است.

زمین‌هایی که زیر کشت محصولاتی نظیر گندم قرار دارد و برای بار آمدن٬ آب زیادی را به خود اختصاص می‌دهد. حالا تصمیم‌گیران اقتصادی بیش از گذشته متقاعد شده‌اند که برای کاستن از عوارض کم‌ابی باید از ایده‌ی خودکفایی عقب‌نشینی کنند و اجازه واردات عمده‌ی محصولی مانند گندم را بدهند. محمدحسین شریعتمدار مشاور عالی وزارت جهاد در تایید این موضوع گفته است : «تامین امنیت غذایی هر کشوری به معنای نابود‌ کردن منابع نیست؛ باید میزانی از نیاز کشور را که در توان منابع کشور نیست از طریق واردات تامین کنیم و اگر می‌گوییم خودکفایی به عنوان یک مسئله‌ مهم باید در دستور کار قرار گیرد نباید به هر قیمتی آن را محقق کنیم.» طرح‌هایی از این دست هم البته در صورتی که به درستی مدیریت نشود عوارض اجتماعی و سیاسی جدی به همراه خواهد داشت. موضوع فقط این نیست که بحران کم‌ابی مدیریت شود بلکه دولت باید بتواند برای هزاران کشاورزی که شغل و معیشت‌شان به واسطه خشک‌شدن زمین‌هایشان از بین می‌رود هم پاسخی داشته باشد. در غیر این صورت بعید نیست که بی‌آبی زمینه نارضایتی‌ها و شورش‌های اجتماعی را فراهم کند.  

همه‌پرسی استقلال اسکاتلند آغاز شد

Posted: 17 Sep 2014 11:23 PM PDT

جرس: رای‌دهندگان در اسکاتلند برای شرکت در یک همه‌پرسی تاریخی در مورد استقلال آن از بریتانیا، یا باقی ماندن در این کشور، از ۷ صبح (وقت محلی) ۱۸ سپتامبر/۲۷ شهریور، پای صندوق‌های رای رفته‌اند.

به گزارش رادیو فردا، این همه‌پرسی در حالی انجام می‌شود که مخالفان و موافقان بنا بر نظرسنجی‌ها تا آخرین لحظات شانه به شانه حرکت می‌کنند. یکی از تازه‌ترین نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که ۵۲ درصد حامی یکپارچگی با بریتانیا و ۴۸ درصد خواهان استقلال هستند.

نخست‌وزیر بریتانیا گفته است جدایی اسکاتلند او را دلشکسته خواهد کرد و افزوده است که در آن صورت بازگشتی در کار نخواهد بود.
اتحاد بریتانیا و اسکاتلند قدمتی بیش از ۳۰۰ سال دارد.

وزیر اول دولت محلی اسکاتلند، آلکس سالموند، که رهبر استقلال‌خواهان نیز هست، همه‌پرسی را فرصتی تاریحی و تکرارنشدنی در طول زندگی شهروندان این منطقه توصیف کرده است.

اسکاتلند نزدیک به پنج و نیم میلیون نفر جمعیت داشته و بخشی از پادشاهی متحده بریتانیا و ایرلند شمالی در کنار انگلستان، ولز و ایرلند شمالی است. این واحد سیاسی نزدیک به یک‌سوم شمال جزیره بریتانیا را در بر گرفته است.

از راست: پرچم اسکاتلند، پرچم پادشاهی متحده بریتانیا (برگرفته از پرچم سرزمین‌های متحد) و پرچم انگلستان
از راست: پرچم اسکاتلند، پرچم پادشاهی متحده بریتانیا (برگرفته از پرچم سرزمین‌های متحد) و پرچم انگلستان
 
بنا بر آمار سال ۲۰۱۴، ۳/ ۴ میلیون نفر واجد شرایط رای دادن هستند.

کارزارهای انتخاباتی به دو گروه عمده «بله اسکاتلند»؛ هوادارن جدایی از بریتانیا و «با هم، بهتر»؛ طرفداران حفظ یکپارچگی، تقسیم شده است.

پرسش این همه‌پرسی این است: «آیا اسکاتلند باید کشوری مستقل باشد» و پاسخ: آری -یا- خیر.
پیروزی در این همه‌پرسی تنها بستگی به رای بیش از نیمی از شرکت‌کنندگان دارد و تنها یک نتیجه کلی و سراسری مد نظر گرفته می‌شود.

مکان‌های اخذ رای در ساعت ده شب به وقت محلی به کار خود پایان داده و انتظار می‌رود نتیجه نهایی بین ساعات شش و نیم تا هفت و نیم بامداد روز ۱۹ سپتامبر اعلام شود.

No comments: